وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

حکمت امتحان های الهی چیست؟ آیا اگر بجای دیگران امتحان می شدیم متفاوت بودیم؟

0

حکمت امتحان های الهی چیست؟ آیا اگر بجای دیگران امتحان می شدیم متفاوت بودیم؟

پرسش:چند وقتي هست که اين سوال ذهنم رو مشغول کرده و جوابي براي اون ندارم ما اعتقاد داريم که اين دنيايي که ما در اون زندگي مي کنيم محل امتحان خداست از طرفي به اين هم اعتقاد داريم که خدا عادل هست خوب اگه روز قيامت يکي ادعا کنه که اگه من جاي اون يکي بودم، آدم متفاوتي مي شدم چه جوابي ميشه به اون داد؟ مگه اولين شرط يک امتحان اين نيست که نسبت به کسايي که امتحان ميدن يکي باشه مثل کنکور البته اين حداقل عدالته اونم واسه ما بندها خدا که يکي از صفاتش عادل بودنشه نميشه که گفت اگه من جاي يکي ديگه بودم اصلا شايد مسير زندگيم بهتر يا بدتر از اين بود. نميدونم تونستم منظورمو برسونم.

پاسخ(حجت الاسلام ایمانی):

1ـ بودن موجودی به جای موجود دیگری امری است ذاتاً محال که سر از تناقض در می آورد. اگر بنا شود کسی بجای دیگری باشد ، باید پدر و مادرش نیز عوض شوند ؛ و اگر پدر و مادرش عوض شدند ، علّت وجودی او از بین رفته است ؛ چون او از نطفه ی آن دو نفر پدید آمده است و محال است این شخص از نطفه دیگری به وجود آید. لذا فرض اینکه کسی جای دیگری باشد ، مساوی است با نبود خود او .

برای به وجود آمدن هر موجودی تنها و تنها یک راه وجود دارد ؛ و محال است از غیر آن را بتواند به وجود آید ؛ در غیر این صورت باید تمام نظام علّی و معلولی به هم بریزد. و نظام علّی و معلولی یعنی سنن الهی و سنن الهی یعنی اراده ی تکوینی خدا ؛ و فرض تغییر در اراده ی خدا مساوی است با تغییر در ذات او ؛ و فرض تغییر در ذات خدا مساوی است با خدا نبودن خدا ؛ که تناقض می باشد.

2ـ طبق مبانی فلسفی ، وجود ذاتاً دارای مراتب می باشد و هر مرتبه از وجود تنها و تنها و تنها اختصاص به یک موجود دارد ؛ لذا معنی ندارد که موجودی جای موجود دیگر باشد. اگر بنا بود كه خدا تک تک موجودات را در يك سطح وجودی بيافريند همه می خواستند جای پیامبر (ص) باشند ؛ که در آن صورت دیگری عالمی آفریده نمی شد بلکه تنها بايد يك موجود مي آفريد و آن يك موجود ، وجود پيامبر اكرم (ص) بود . چون اگر بنا بود همه در عاليترين حدّ وجودي باشند پس بايد همه از هر جهت عين پيامبر (ص) مي بودند و لازمه ی اين امر آن است كه همه ی موجودات بر هم منطبق شده و يك وجود شوند.

البته از نگاه عرفاني و فلسفي  خدا واقعا يك وجود آفريده است و آن ،  وجودِ كلّ عالم است . چون از ديد عرفاني و فلسفی ، كلّ عالم ، مثل يك انسان است و موجودات عالم ، اجزاء و اعضاء او هستند. بر این اساس نیز گفته می شود ، نبود يكي از موجودات در زمان و مكان مشخّص خودش به معني نقص كلّ عالم است. تک تک ما انسانها  نيز از اجزاء اين پيكره ی عظيم عالم  هستيم ؛ لذا وجود ما هم براي عالم ضروري است ؛ لکن نقش هر موجودی در عالم ، متفاوت با موجود دیگر است . برخی روح و جان عالمند ، برخی قلب عالمند ، برخی دیگر دست و پای عالمند و برخی نیز مو و ناخن عالمند . از دید عرفان و حکمت متعالیه ، انسان کامل ، روح و جان عالم است و فرشتگان قوای وجودی او هستند که  عالم هستی را اداره می کنند و مدبرات امرند ؛ و عالم هستی به منزله ی بدن است نسبت به روح کلّی انسان کامل ، که از آن تعبیر می شود به صادر اوّل. بنا بر این ، این سوال که خدا چرا همه را در عالیترین حدّ وجود نیافریده؟ مثل این است که پرسیده شود: چرا خدا تمام اعضاء بدن را مغز نکرد؟ یا چرا خدا تمام اعضاء بدن را روح نیافرید؟ روشن است که اگر خدا چنین می کرد دیگر انسانی در کار نبود. در آن صورت انسان تنها یک مغز دارای روح یا فقط صرف روح بود.

پس اگر بنا بود خدا تک تک انسانها را به جای پیامبر خاتم بیافریند ، در آن صورت یک انسان بیشتر خلق نمی شد که آن هم همان پیامبر (ص) بود ؛ چون وجود دو موجود در یک مرتبه ی وجودی ذاتاً محال است. لذا از دیدگاه حکمت متعالیه ( مکتب فلسفی ملاصدرا ) هیچ موجودی در عرض موجود دیگر نیست ؛ بلکه همه ی موجودات در طول هم بوده هر یک مرتبه ای از هستی را اشغال نموده اند. به نحوی که اگر موجودی از جای خود برداشته شود دیگر خودش نخواهد بود. مثل اینکه بخواهیم عدد 2 را از رتبه ی وجودی خود برداشته به جای عدد 9 قرار دهیم. روشن است که چنین امری ذاتاً محال است. اگر عدد 2 جای عدد 9 را گرفت دیگر 2 نخواهد بود بلکه همان 9 خواهد بود.  پس همانطور که ممکن نیست همه ی اعداد 9 باشند و هر عددی باید جای خود باشد تا سلسله ی اعداد موجود شوند هر موجودی نیز باید در جای خود باشد تا سلسله ی موجودات عالم تحقّق یابند.

افزون بر این ، حکما و عرفا گفته اندهیچ موجودی قادر نیست حقیقتی فراتر از رتبه ی وجودی خویش را حقیقتاً ادراک نماید. لذا آنکه در رتبه ی پایین وجود آفریده شده ، محال است کمال وجودی رتبه ی برتر از خود را دریابد. و آنکه چیزی را درک نمی کند محال است بتواند آن را طلب نماید. این حقیقتی است که خود اهل بیت (ع) نیز به انحاء گوناگون بر آن صحّه گذاشته حقیقت وجودی خود را برتر از ادراک مردمان دانسته اند. بر این مبنا ، برای افراد عادی محال است مقام امیرالمومنین (ع) را ادراک و آن را طلب نمایند. پس آنچه ما از این وجود متعالی ادراک و آن را طلب می کنیم در حقیقت مرتبه ی حقیقی خودمان است که بالقوّه آن را دارا ولی بالفعل فاقد آن هستیم. و هم از این جهت است که انسان کامل ، اسوه و غایت همگان است. چون او مرتبه ی عالی همگان را داراست و هر که به نهایت درجه ی وجود خود برسد به اندازه ی سعه ی وجودی خود با انسان کامل متّحد می شود. لذا فرمودند: « سلمانُ مِنّا اهل البیت» ؛ چون او به اعلی درجه ی وجود خویش رسیده بود. پس همه می توانند به مقام حضرات معصومین (ع) برسند ؛ امّا نه به مقام حقیقی آنها ؛ بلکه به آن مقامی که ما از آنها ادراک می کنیم. چون آنچه ما از آن بزرگواران ادراک می کنیم ، در حقیقت مقام بالقوّه ی خودمان است که در انسان کامل ، به صورت بالفعل وجود دارد.

پس اگر کسی گفت چرا من جای دیگری نیستم ؟ گوییم آن دیگری یا برتر است توست که در این صورت محال است تو بتوانی حقیقت او را ادراک کنی کجا رسد که بتوانی آن را طلب نمایی ؛ و اگر او کمتر از توست ، در این صورت گوییم تو وقتی برتر از آن را داری به نحو اولی مقام او را هم داری.   

با این بیانات روشن شد که همه انسانها و بلکه تک تک موجودات عالم متفاوت از دیگری هستند ؛ و هر کسی نیز گستره ی وجودی و توان و استعدادهای مخصوص به خود را دارد. لذا خداوند متعال نیز از هر کسی به تنهایی امتحان می گیرد نه در سطح دیگری و در کلاس دیگری. او مثل انسانها نیست که از همه ـ با تفاوتهای استعدادهایی که دارند ـ یک امتحان مشترک می گیرد. چون این اگر چه مساوات می باشد ولی عدل نبوده عین ظلم است. عدل یعنی از هر کسی به اندازه ی توانش تکلیف خواستن ، نه از همه یک تکلیف خواستن.

غرض اصلی از امتحان الهی ، مشخّص نمودن خوب و بدها نیست ، بلکه شکوفا ساختن استعدادهای الهی نهفته در وجود انسان می باشد ؛ و تنها خدا می داند در وجود هر کسی چه استعدادهای روحانی نهاده است. لذا تنها اوست که می داند چه امتحانی برای بنده اش خیر می باشد. و چون خداوند متعال حکیم و عادل است ، اوّلاً محال است امتحان شکوفا کننده ی هر استعداد را متوجّه دارنده ی استعداد نکند ؛ چون در این صورت از یک سو نهادن آن استعداد الهی در وجود شخص ، کاری عبث خواهد بود ؛ و از سوی دیگر ظلم در حقّ صاحب استعداد محسوب می شود. ثانیاً محال است خداوند عادلِ حکیم ، امتحانی نا متناسب با استعداد الهی شخص از او بگیرد. چرا که چنین امتحانی از یک سو ثمری برای شخص نداشته و بیهوده خواهد بود ؛ و از سوی دیگر ظلم به شخص است. لذا خداوند تمام این حقایق را در قالب یک حکم کلّی بیان فرمود که : « وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون‏ ـــــــ و ما هيچ كس را جز به اندازه گنجایش وجودی اش تكليف نمى‏كنيم؛ و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‏گويد؛ و به آنان هيچ ستمى نمى‏شود.» (المؤمنون:62) و فرمود: « … لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها ـــــ خداوند تکلیف نمی کند کسی را مگر متناسب با آنچه که به او داده است. »(الطلاق:7). البتّه دقّت شود که گفتیم: استعدادهای الهی و نگفتیم استعدادها. ما را به دنیا نفرستاده اند که دکتر و مهندس و مرجع تقلید و فیلسوف و عارف شویم ؛ فرستاده اند که بنده ی خدا گردیم ؛ یعنی فقط بند به خدا باشیم. بلی این استعدادهای دنیایی را هم باید شکوفا ساخت و از طریق آنها خدا را بندگی نمود ؛ امّا باید مواظب بود که خود این امور اصل نشوند.

4ـ اینجا ممکن است گفته شود ، درست است که انسانها نمی توانند جای هم باشند ، امّا شرائط محیطی که قابل تغییرند ؛ پس چرا خداوند متعال شرائط مختلفی را بر انسانها حاکم ساخته است؟

پاسخ این است که:

اوّلاً این شرائط خاصّ هر موجود نیز با نگاه عمیق فلسفی لازمه ی ذات همان موجودی می باشند ؛ لکن وارد آن نمی شویم که این قصّه سر دراز دارد.

از طرف دیگر گفته شد که خداوند متعال علیم و حکیم است و تنها اوست که می داند در وجود بنده اش چه استعدادهایی تعبیه نموده و تنها او می داند که آن استعدادها با چه امتحاناتی امکان شکوفا شدن دارند. لذا فرمود: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ـــــــــ  جنگ بر شما مقرر شد، در حالى كه آن را ناخوش داريد. شايد چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد » (البقرة:216 ) . لذا اگر شخص ـ به فرض محال ـ در شرائط دیگری قرار گیرد بی هیچ شکّی فرصت به فعلیّت رساندن بسیاری از استعدادهایش را نخواهد داشت ؛ نظیر اینکه از دانشجوی فیزیک امتحان روانشناسی بگیرند.

حاصل کلام اینکه:

اوّلاً تفاوتها لازمه ی خلقت موجودات می باشند ؛ و بدون آنها اساساً عالمی به وجود نمی آید.

ثانیاً تفاوتها مستلزم تفاوت استعدادها نیز می باشند.

ثالثاً عدل و حکمت خدا ایجاب می کند که امتحان لازم برای شکوفا شدن هر استعداد را متوجّه بنده کند. رابعاً چون استعدادها متفاوتها می باشند ، لذا امتحانها نیز باید متفاوت و متناسب با استعدادها باشند ؛ و الّا خلاف عدالت خواهد بود.

خامساً از منظر الهی هیچ فرقی بین فقیه ، فیلسوف و عارف با رفته گر ، کارگر و کلفت نیست ؛ در منطق الهی عناوین کاره ای نیستند ، آنچه سعادت و شقاوت اشخاص را رقم می زند ، فقط و فقط جهت گیری قلبهاست ؛ لذا فرمود: « يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ؛ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ  ـــــــ  روز كه در آن مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد ؛ مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد» (الشعرا:88 ـ 89) و فرمود: « يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ  ـــــــ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.» (الحجرات:13) ؛ یعنی تفاوتها صرفاً برای اغراض دنیایی و البته برای امتحان می باشند و آنچه ایجاد امتیاز حقیقی و اخروی می کند جهت گیری قلبهاست. لذا چه بسیار افراد گمنام و به ظاهر غیر الهی که به خاطر خلوص نیّت و انجام وظیفه در آخرت صاحب مقامات عالیه می شوند و چه بسیار به ظاهر عرفا و فقها و فلاسفه که در کام جهنّم سقوط می کنند. آسیه زن فرعون و ساحران فرعون و مومن آل فرعون و حرّ بن یزید ریاحی و فضیل عیاض راهزن و بُشر حافی خوشگذران و … به یکباره می شوند ولیّ خدا ، و در مقابل ، زن لوط و زن نوح و پسر نوح و جعفر کذّاب ـ فرزند امّا علیّ النقی (ع) ـ و عابد برسیثا و بلعم باعور و صدها مجتهد در طول تاریخ می شوند دشمن خدا و دین خدا. لذا این که ما خیال می کنیم اگر من امکانات فلانی را داشتم بهتر عمل می کردم ، خیالات واهی و شیطانی ما بندگان بهانه جوست که ـ معاذ الله ـ می خواهیم مثل ابلیس ، درس یاد خدا دهیم. ــ اعاذنا الله من شرور انفسنا ــ

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.