وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تعریف عرفان

0

تعریف عرفان

فهرست این نوشتار:

عرفان عملى و نظرى

پرسش 1 . منظور از عرفان چيست و جايگاه آن را در اسلام مشخص نماييد؟

يك. عرفان

«عرفان» در لغت به معناى شناخت و شناسايى است و در اصطلاح روش و طريقه ويژه اى است كه براى دست يابى و شناسايى حقايق هستى و پيوند ارتباط انسان با حقيقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقيقت تكيه مى كند و نيل به اين مرتبت را نه از طريق استدلال و برهان و فكر؛ بلكه از راه تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و امور دنيوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى ـ و در رأس همه مبدأ و حقيقت هستى ـ مى داند.
به بيان ديگر، تكيه گاه عرفان، «علم حضورى» است؛ از اين رو از دانش شهودى، مدد مى جويد و بر آن اعتماد و به آن استناد مى كند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز حضورى، مطلب از برهان عقلى يا دليل نقلىِ معتبر سخن به ميان مى آورد فقط براى تأييد و تقويت و ايجاد انس است و براى اثبات اصل مطلب نيست.1

«عرفان» خود دوگونه است:
1. عرفان عملى؛ يعنى سير و سلوك و وصول و فنا،
2. عرفان نظرى؛ يعنى، ضوابط و روش هاى كشف شهود.2

جايگاه عرفان در اسلام

اصطلاح «عارف» و «عرفان» ـ كه ناظر به روى كرد خاص و با مسائلى ويژه است ـ در قرن دوم و سوّم هجرى معمول گشته است.3
اوّلين كسى كه از حكماى اسلامى، عرفان را به معناى مصطلح، داخل حكمت و فلسفه كرد، شيخ الرئيس ابوعلى سينا است. وى دو فصل مهم كتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح مقامات عارفان و اسرار كرامات و خرق عادات تخصيص داده است.4
هدف غايى عرفان حقيقى، وصول به مرتبه «توانايى نفس به معرفت حق» است و اين معرفت برآمده از «عمل» است، چنين عرفانى مورد تأييد اسلام و آموزه هاى قرآنى و روايى است؛ چه اينكه معرفت حضرت حق را اولين فريضه و واجب تلقّى كرده5 و گاه آن را با فضيلت ترين فريضه ها دانسته است6.

از سوى ديگر اين معرفت را در حوزه معرفت حصولى و مفهومى، محصور نساخته است؛ بلكه با اصل تأييد معرفت حضورى ـ كه در آن ميان عالم و معلوم واسطه اى وجود ندارد (نظير معرفت انسان به خود، افكار و انديشه اش) ـ شناخت حقيقى خداوند متعال را در همين نوع محدود كرده است؛ اين طريقى است كه ابراهيم خليل آن را طى نمود:
«وَ كَذلِكَ نُرِى إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»7.

اينجا «رؤيت» است، نه «روايت». درك ابراهيم عليه السلامجنبه مفهومى نداشت؛ بلكه شهودى بود و اين شهود غير از شهادتى است كه آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنين معرفت و علمى، خواسته امامان معصوم (علیه السلام)  نيز بود؛ چنان كه در دعاهاى معروف و مشهور به اين عبارت ها بر مى خوريم:
«واَنِر اَبصار قلوبِنا بضياءِ نظرِها اِليك»8؛
«و ارزقنى النَظَر الى وجهِكَ الكريم»؛ «لاتحرمنى النظر الى وجهك»؛
و …9
چنين معرفت شهودى، بر اساس ديدگاه اسلام امكان دارد و جمله منسوب به حضرت على عليه السلام بر آن دلالت دارد:
«ما كنت اعبد رباً لم اره… ويلك لاتدرك العيون فى مشاهدة الابصار لكن رأته القلوب بحقائق الايمان»10؛ «اين گونه نبودم كه بپرستم پروردگارى را كه نمى ديدم… زنهار! چشمان او را مشاهده نمى كنند وليكن قلب ها به حقيقت ايمان او را شهود مى كنند».
از اين رو، اين شناخت از سنخ مفاهيم و صورت هاى ذهنى و الفاظ نيست؛ بلكه ديدن و يافتن است. اما كسى كه چنين مشاهده و شناختى برايش حاصل مى گردد، اگر بخواهد آنچه را كه دريافت كرده، براى ديگران بازگو و توصيف كند، چاره اى ندارد جز اين كه آن را در قالب الفاظ و مفاهيم درآورد تا براى ديگران قابل فهم باشد. از اين رو در اين اصطلاح، به اين نقل ها و گزاره هايى كه به قصد حكايت از آن دريافت و شناخت حضورى بيان مى گردد نيز «عرفان» گفته مى شود. در واقع اين همان چيزى است كه از آن به «عرفان نظرى» تعبير مى شود و برخى، مانند آنچه در فلسفه اشراق آمده، آن را با نوعى استدلال عقلى نيز توأم ساخته اند.

علاوه بر آن، از آنجا كه حصول چنين كشف و شهودهايى معمولاً متوقف بر تمرين ها و انجام برخى كارها و رياضت هاى خاص است، اين روش هاى عملى يا «آيين سير و سلوك» را نيز «عرفان عملى» ناميده اند. بنابراين، به طور خلاصه، «عرفان عملى» عبارت است از: دستورالعمل هاى خاصى كه انسان را به شناخت حضورى و شهودى خداوند رهنمون مى شود.
البته بايد دانست؛ مدعاى صاحبان عرفان نظرى اين است كه ما اين حقايق را به علم حضورى يافته و درك كرده ايم و اكنون آنها را براى شما گزارش و در قالب الفاظ و مفاهيم بيان مى كنيم. به همين سبب، اگر اين ادعا از سوى پيامبر و امامان معصوم (علیه السلام)  باشد؛
نخست. شكى نيست كه در حقيقت چيزى را ادراك كرده اند، يافت حضورى خود را براى ما بيان مى كنند.
دوم. ترديدى نيست كه آنچه را يافته اند، حقيقت است؛ نه خيال و وهم و القائى از شيطان.
اما گذشته از پيامبر و امامان معصوم (علیه السلام)  ديگران براى ما مشكوك اند، تا هنگامى كه نخست: اطمينان پيدا كنيم خلاف نمى گويند و به واقع چنين ادراكات و دريافت هايى برايشان حاصل شده، و دوم اينكه: با قرائنى به دست آوريم و احراز كنيم كه آن ادراك و يافته ها، از عنايت هاى ربانى است نه از القائات شيطانى و تسويلات نفسانى.

در هر صورت، در مورد غير پيامبر و امامان معصوم (علیه السلام)  اگر كوچك ترين ترديدى داشته باشيم، سخن آنها براى ما ارزشى نخواهد داشت و تنها مى تواند براى خود آن فرد ارزش و اعتبار داشته باشد.
از همه اين ها گذشته، بايد توجه داشته باشيم، آن كس كه طالب حقيقت باشد، بود و نبود عرفان نظرى برايش چندان ارزشى ندارد. آنچه كه عارف راستين به دنبال او است؛ حقيقتى است كه از راه دل ادراك مى شود و بود و نبود الفاظ و مفاهيم، دخالتى در آن ندارد. از اين رو، چه آن الفاظ و مفاهيم را بداند و چه نداند، تأثيرى در رسيدن او به حقايق عرفانى نخواهد داشت. كم نبوده اند عارفان بلندمرتبه اى كه حتى سواد خواندن و نوشتن هم نداشته اند و از بيان و تشريح حتى بخشى ناچيز از ادراك هاى خود عاجز بوده اند.

بنابراين به طور خلاصه در حوزه عرفان، دست كم، سه عنصر را مى توان شناسايى كرد:
يكم. دستورالعمل هاى خاصى كه به ادعاى توصيه كنندگان، انسان را به معرفت شهودى، باطنى و علم حضورىِ آگاهانه نسبت به خداى متعال، اسماى حسنى و صفات علايى او و مظاهر آنها مى رساند. اين چيزى است كه «عرفان عملى» ناميده مى شود.
دوم. حالات و ملكات روحى و روانى خاص، و در نهايت، مكاشفات و مشاهداتى كه براى سالك حاصل مى شود كه اصل و حقيقت عرفان، همين معنا است.
سوم. گزاره ها و بياناتى كه از اين يافته هاى حضورى و شهودى حكايت مى كند و حتى براى كسانى كه شخصا مسير عرفان عملى را نپيموده اند نيز كمابيش قابل دانستن است، هر چند يافتن حقيقت و كُنه آنها مخصوص عارفان راستين مى باشد. اين همان «عرفان نظرى» است.
از سوى ديگر، با نوعى مسامحه و توسعه در اصطلاح، مى توان همه سير و سلوك هايى را كه به انگيزه يافتن حقيقت انجام مى گيرد، حالات روحى و شهودهاى ناشى از آنها را عرفان ناميد. به گونه اى كه شامل عرفان هاى هندى، بودايى و عرفان هاى بعضى از قبايل ساكن سيبرى و قبايل بومى افريقا نيز بشود. اين توسعه و مسامحه، مانند آن جايى است كه، براى مثال، در يك اصطلاح، واژه «دين» را در چنان معناى عامّى به كار مى بريم كه حتى بوديسم و بت پرستى و مانند آنها را نيز شامل شود!!!

1. دانشنامه امام على عليه السلام، ج4، صص 18 ـ 21.
2. فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص 577.
3. شرح بر مقامات اربعين، ص43.
4. الاشارات و التنبيهات، ج3.
5. از امام صادق عليه السلام روايت شده است: «قال اللّه عزوجل: افترضت على عبادى عشرة فرائض اذا عرفوها اسكنتهم ملكوتى و ابحتهم جنانى. اولها معرفتى»: بحارالانوار، ج 66، ص 13.
6. همان.
7. انعام 6، آيه 75.
8. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
9. در اين خصوص نگا: درآمدى بر سير و سلوك، صص 13 ـ 35.
10 . اصول كافى، ج 1، ص 98.

  • منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق»  .

حتما بخوانيد

ویژه نامه عرفان و مکاتب عرفانی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.