وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

امامت در سنين كودكي

0

امامت در سنين كودكي

 

 

بر فرض اينكه امام حسن عسكرى (علیه السلام)  فرزندى داشته ؛ آيا مى توان باور كرد كودكى پنج ساله، به مقام ولايت و امامت منصوب گردد و به مأموريت حفظ و تحمل احكام الهى، انتخاب شود و در آن سن كم، از حيث علم و عمل، پيشواى مردم و حجت الهى باشد؟

 

در پاسخ به اين پرسش مهم و اساسى، توجّه چند نكته بايسته است :

 

يك. پيشينه نبوّت و امامت در كودكى

از نظر قرآن، نبوت و ولايت در كودكى، نه تنها، امرى ناشدنى نيست ؛ بلكه به صراحت از نبوّت حضرت عيسى (علیه السلام)  و اعطاى حكمت به حضرت يحيى خبر داده است. حتّى اين مسئله در جامعه شيعى، امرى عجيب و ناگهانى نبود ؛ بلكه قبل از امام مهدى(عج) نيز امام جواد و امام هادى (علیه السلام)  به امامت رسيده بودند.

 

در اين رابطه چند آيه و روايت نقل مى شود :

الف. خداوند خطاب به پيامبرش يحيى (علیه السلام)  مى فرمايد : 

«يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»[131] ؛

«اى يحيى! تو كتاب [الهى ]را به قوت بگير و [ما] در همان سن كودكى به او حكم نبوت داديم».

 

فخر رازى مى گويد :

«مراد از حكم در آيه شريفه، همان نبوّت است ؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم كرد و به او وحى فرستاد. چرا كه خداوند متعال حضرت يحيى و عيسى (علیه السلام)  را در كودكى به پيامبرى برگزيد! برخلاف حضرت موسى (علیه السلام)  و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)  كه آنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث كرد»[132].

 

ب. قرآن در زبان حضرت عيسى (علیه السلام)  – كه در كودكى زبان به سخن گشود و جواب منكران را داد – چنين مى فرمايد : 

«قالَ إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»[133] ؛

«[كودك ]گفت : من بنده خداوند هستم ؛ [او] به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است».

ج. امام على النقى (علیه السلام) ، شش سال و پنج ماه از سنّ شريفش گذشته بود كه پدرش از دنيا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد[134].

 

د. عبداللّه  بن جعفر مى گويد :

من و صفوان بن يحيى به خدمت امام رضا (علیه السلام)  رسيديم. ابوجعفر (علیه السلام)  – كه سه سال از عمرش مى گذشت – ايستاده بود. عرض كرديم : خدا ما را فداى شما كند! اگر – پناه به خدا – اتفاقى بيفتد، چه كسى بعد از شما [امام] خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره كرد و فرمود : اين فرزندم. عرض كرديم : او با اين سن و سال؟! فرمود : آرى، او با همين سن و سال. خداوند تبارك و تعالى با [وجود] عيساى دو ساله احتجاج كرد [و او را به نبوّت برگزيد]»[135].

 

ه. شيخ مفيد مى نويسد :

«جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، حضرت على (علیه السلام)  را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت كرد ؛ در حالى كه سن او كم بود ؛ ولى از ديگر كودكان دعوت نكرد»[136].

وى همچنين مى نويسد : «پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)  همراه با حسن و حسين – در حالى كه آن دو طفلى بيش نبودند – با نصارا مباهله كرد و قبل از اين واقعه، سابقه نداشت كه پيامبر به همراهى اطفال مباهله كرده باشد…»[137].

 

دو. لزوم شايستگى براى امامت

امامت و ولايت، مقام و منصبى است كه به لياقت و شايستگى افراد بستگى دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولايت و امامت، مقام بزرگى است كه واجد آن مقام، طورى احكام خدايى و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط مى كند كه خطا، نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهى، بهره مند مى گردد. به واسطه علم و عمل، پيشوا امام انسانيّت و نمونه و مظهر دين و حجّت خداوندى است. معلوم است كه هر كس قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد ؛ بلكه بايد از حيث روحى، در مرتبه اعلاى انسانيّت قرار گرفته، لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى نيز در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانى تنزّل دهد و به مردم ابلاغ كند.

پس پيغمبر و امام، از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد  و امتياز ذاتى است كه خداى متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت يا امامت انتخاب مى كند. اين امتياز، از همان اوان كودكى، در آنان موجود است تا هر زمان كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود، آن افراد برجسته، رسما به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احكام شوند. اين انتخاب و نصب ظاهرى ؛ همان طور كه مى تواند بعد از بلوغ يا در بزرگسالى انجام گيرد، ممكن است در ايام كودكى نيز تحقّق پذيرد[138].

بر اين اساس امامت و ولايت (و نبوّت)، به سن و سال نيست ؛ بلكه به علم، دانايى، ورع، تقوا و ساير فضايل انسانى و اخلاقى است. حتّى دستگاه خلافت نيز به اين حقيقت پى برده بود كه : «امامت زود هنگام»، پديده اى اصيل و الهى است ؛ نه ساختگى و بى پشتوانه و عارى از واقعيت.

 

سه. امامت، منصبى الهى

مسئله امامت و ولايت، امرى شخصى، وراثتى و انتخابى نبوده و در حيطه اختيارات هيچ كس قرار ندارد ؛ بلكه اين امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.

در واقع امامت براى ائمه اهل بيت (علیه السلام) ، مركزيت قدرت و نفوذ حكومت – بسان خلفاى اموى و عباسى و فاطمى – نيست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلكه بر اساس انتخاب و فرمان الهى است ؛ از اين رو امام  كه فردى برگزيده از سوى خداى متعال است، در تمام زمينه ها، سرآمد و داراى علم و قدرت الهى است. پس اعطاى آن به بزرگسال يا كودك، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه مى داند كه امامت و ولايت را در كجا قرار دهد و چه كسى را به اين مقام نصب كند«اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[139].

پس امامت حضرت مهدى(عج) نيز خارج از اين مدار نبوده و بر اساس تدابير و سنت هاى الهى صورت گرفته است. خداوند متعال – پس از آنكه حضرت ابراهيم (علیه السلام)  را به امامت برگزيد – به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ»[140] ؛ «[به ياد آر] هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به امورى چند امتحان كرد و او همه را به جاى آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم پرسيد : [آيا ]اين پيشوايى را به فرزندانم نيز عطا خواهى كرد؟ خداوند فرمود : عهد من [هرگز] به ستمكاران نمى رسد».

 

در منابع تاريخى آمده است :

بنى عامر خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  رسيدند ؛ حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه كرد. در اين هنگام شخصى از آنان به پيامبر (صلی الله علیه و آله)  گفت : اگر ما با تو بر اسلام بيعت كرديم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آيا در خلافت بعد از تو سهمى داريم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر كجا كه بخواهد قرار مى دهد[141].

 

 

چهار. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدى

يكى از نكات قابل توجّه درباره زندگى اهل بيت (علیه السلام) ، فشارها، ظلم ها و  سختگيرى هاى حاكمان جور عليه امامان (علیهم السلام) است ؛ به طورى كه همه امامان شيعه، به دست ظالمان مقتول يا مسموم مى شدند و خطر جانى هميشه ايشان را تهديد مى كرد. چه بسا مى شد كه امامى به شهادت مى رسيد، در حالى كه فرزند او در سنين كودكى قرار داشت و به ضرورت، همان كودك به مقام امامت مى رسيد.

در فرهنگ اسلام، زمين نبايد خالى از حجّت بماند و حتما شخصى به عنوان واسطه فيض الهى و امام امت تعيين گردد ؛ پس شخص بعدى – هر چند در دوران كودكى قرار داشت – به مقام امامت مى رسيد و خليفه و حجت الهى بر روى زمين مى گرديد. در روايات آمده است : «لو بقيت الارضُ بغير امام لساخت»[142] ؛ «اگر زمين بدون امام باشد، [به يقين] در هم فرو مى ريزد».

بر اين اساس وقتى امام مهدى(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسكرى (علیه السلام)  به شهادت رسيد و از آنجايى كه زمين نبايد خالى از حجّت مى ماند و مردم نيز بايد امام و پيشوايى براى خود مى داشتند ؛ آن حضرت به امامت رسيد و به عنوان آخرين وصّى و حجّت الهى، رهبرى آنان را در دست گرفت.

از طرف ديگر شايد اين مسئله (رسيدن به امامت در سن كودكى) براى حفظ جان برخى از امامان، ضرورى بوده و دشمنان به تصوّر كودك بودن آنان، دست از ظلم و جنايت عليه ايشان بردارند. اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا (علیه السلام)  اتفاق افتاد و به رغم كينه و بغض شديد خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلى، آسيبى به امام بعدى برسانند و البته شايد دشمنان قدرت امامت را باور نمى كردند و آنها را خطرى براى حكومت و سلطه خود نمى دانستند. اگرچه جست وجوى شديد آنان از حضرت مهدى(عج) نيز، بيشتر ناشى از شنيدن روايات فراوان در مورد آخرين حجت الهى و قيام و انقلاب او عليه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به اين پيش گويى ها، در صدد چاره جويى و نابودى مهدى موعود بودند!! بدين جهت آن حضرت در پنهانى مى زيست و دور از چشم اين حاكمان جور، هدايت و رهبرى مردم را در دست داشت.

 

امتحان و آزمون مؤمنان:

شايد يكى از دلايل «امامت در كودكى»، آزمون مسلمانان و سنجش ميزان اطاعت و حقّ پذيرى آنان بوده است. اگر كسى با ماهيت و ژرفاى امامت آشنا باشد و آن را مقامى از جانب خدا بداند ؛ چون و چرايى در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقا اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا (علیه السلام)  – كه همگى در سن كودكى يا جوانى به امامت رسيدند – مصداق داشت و شيعيان كمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگى و انكار شدند ؛ در حالى كه قبل از حضرت رضا (علیه السلام) ، فرقه هاى مختلفى در ميان شيعه پديد آمدند كه هر يك به امامت شخصى خاص قائل بودند ؛ البته كم نبودند انسان هاى وارسته و مطيعى كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و قبول فرود مى آوردند و در برابر مشيّت الهى با كمال رضايت آن را مى پذيرفتند.

 

محمد بن حسن عمّار گويد :

«من دو سال نزد على بن جعفرمحمد (عموى امام رضا (علیه السلام)  بودم و خبرى كه او از برادرش موسى بن جعفر (علیه السلام)  شنيده بود، مى نوشتم. روزى در مدينه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن على الرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على بن جعفر برخاست و بدون كفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد.

 

ابو جعفر به او فرمود :

اى عمو! بنشين، خدايت رحمت كند. او گفت : آقاى من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟! چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند : شما عموى پدر او هستيد [چرا] با او اين گونه رفتار مى كنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت : خاموش باشيد! اگر خداى عزّوجل اين ريش سفيد را سزاوار [امامت] ندانست و اين كودك را شايسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد ؛ [آيا] من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطيع) او هستم»[143].

[131]. مريم 19، آيه 12.
[132]. تفسير فخر رازى، ج 11، ص 192.
[133]. مريم 19، آيه 30.
[134]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401.
[135]. بحارالانوار، ج 50، ص 35، ح 23.
[136]. فصول المختارة، ص 316.
[137]. همان، ص 316.
[138]. دادگستر جهان، ص 122 و 123.
[139]. انعام 6، آيه 124.
[140]. بقره 2، آيه 124.
[141]. سيره ابن هشام، ح 2، ص 32.
[142]. كافى، ج 1، ص 179، ح 10.
[143]. كافى، ج 2، ص 322، ح 12.

 

منبع: هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها«مهدویت پیش از ظهور».

حتما بخوانيد

ویژه نامه امامت پژوهی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.