وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

اثبات ولایت فقیه در روایات

0

اثبات ولایت فقیه در روایات

دلايل روايى

 آيا در نصوص دينى و به ويژه روايات اهل بيت (علیهم السلام)  دليل محكمى بر ولايت فقيه وجود دارد؟

فقها و متفكران اسلامى، براى اثبات ولايت فقيه و مشروعيت حكومت ولايى، به دلايل نقلى ـ اعم از آيات و روايات ـ و دلايل عقلى متعددى تمسك جسته اند كه بيان هر يك و چگونگى دلالت هر كدام بر ولايت فقيه، نيازمند بررسى هاى مفصّل است.

يكى از دلايل نقلى، مقبوله عمر بن حنظله است كه در طول تاريخ مورد استناد فقيهان شيعه بوده است. در اين روايت امام صادق (علیه السلام)  مى فرمايد: «… من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فانى قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الراد علينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله[35]».

كلينى (رحمه الله)  به سند خود از عمر بن حنظله روايت مى كند: «از امام صادق (علیه السلام)  پرسيدم: دو نفر از ما (شيعيان) كه در باب «دين» و «ميراث» نزاعى دارند، پس به نزد سلطان يا قاضيان [ حكومت هاى جور] جهت حل آن مى روند؛ آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر كس در موارد حق يا باطل به آنان مراجعه كند؛ در واقع به سوى طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت كرده است.

از اين رو آنچه بر اساس حكم او [ كه خود فاقد مشروعيت است ]دريافت مى دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را  بر اساس حكم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: بايد به طاغوت كافر باشند [ و آن را به رسميت نشناسند] و مى فرمايد: «يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ».

آن گاه پرسيدم: پس در اين صورت چه بايد كنند؟ امام (علیه السلام)  فرمود: بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى شناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است».

اين حديث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقيهان شيعه است.

دلالت حديث بر ولايت فقيه:

مقبوله عمر بن حنظله مشتمل بر جنبه هاى ايجابى و سلبى است:

1. از يك طرف امام صادق (علیه السلام)  مطلقا مراجعه به سلطان ستمگر و قاضيان دولت نامشروع را حرام مى شمرد و احكام صادره از سوى آنها را ـ اگر چه صحيح باشد ـ فاقد ارزش و باطل مى داند.

2. جهت رفع نيازهاى اجتماعى و قضايى، شيعيان را به پيروى از فقيهان جامع شرايط مكلف مى سازد.

3. عبارت «فانى قد جعلته عليكم حاكما»[36]، با وضوح و روشنى، بر نصب  فقيه عادل بر حكومت و مرجعيت در همه امور سياسى، اجتماعى و قضايى دلالت دارد؛ زيرا هر چند ظاهر پرسش راوى در مسئله منازعه و قضاوت است؛ ليكن آنچه جهت و ملاك عمل است، پاسخ امام (علیه السلام)  است و سخن آن حضرت نيز عام مى باشد. خصوصا جمله «فانى قد جعلته عليكم حاكما» با توجه به واژه «حاكم» ـ كه دلالت بر حكومت دارد ـ نسبت به ساير مسائل و شئون حكومتى، تعميم يافته و شامل آنان نيز مى شود.

قرينه هاى روشن ديگرى نيز در پاسخ امام (علیه السلام)  وجود دارد؛ از جمله:

1. استناد به آيه شريفه و منع از مراجعه به طاغوت ها به طور كلى؛

2. امام (علیه السلام)  دادخواهى و مراجعه به سلطان و قضات حكومتى را مطلقا حرام شمرده، حكم آنها را باطل مى داند؛ حتى اگر قضاوت آنان عادلانه و بر حق باشد؛ زيرا اصل چنين حكومت هايى در نگاه قرآن و اهل بيت (علیهم السلام)  نامشروع و مردود است. بنابراين تنها مراجعه به حكومت مشروع ـ كه با انتصاب از ناحيؤ شارع مقدس است ـ مورد توصيه و تكليف قرار گرفته است.

امام راحل (رحمه الله)  در كتاب ولايت فقيه در تفسير و تبيين اين روايت، چنين مى نگارد: «همان طور كه از صدر و ذيل اين روايت و استشهاد امام (علیه السلام)  به آيؤ شريفه به دست مى آيد، موضوع سؤال حكم كلى بوده و امام هم تكليف كلى را بيان فرموده است و عرض كردم كه براى حل و فصل دعاوى حقوقى و جزايى هم به قضات مراجعه مى شود و هم به مقامات اجرايى و به طور كلى حكومتى. رجوع به قضات براى اين است كه حق ثابت شود و فصل خصومات و تعيين كيفر گردد و رجوع به مقامات اجرايى، براى الزام طرف دعوا به قبول محاكمه يا اجراى حكم حقوقى و كيفرى هر دو است؛ لهذا در اين روايت از امام (علیه السلام) سؤال  مى شود كه: آيا به سلاطين و قدرت هاى حكومتى و قضات رجوع كنيم؟ حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حكومتى ناروا ـ چه اجرايى و چه قضايى ـ نهى مى فرمايند و دستور مى دهند كه ملت اسلام در امور خود، نبايد به سلاطين و حكام جور و قضاتى كه عمّال آنها هستند، رجوع كنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براى احقاق و گرفتن آن، اقدام كنند. مسلمان اگر پسر او را كشته اند يا خانه اش را غارت كرده اند، باز حق ندارد به حكام جور براى دادرسى مراجعه كند. همچنين اگر طلب كار است و شاهد زنده در دست دارد، نمى تواند به قضات سرسپرده و عمّال ظلمه مراجعه نمايد.

هر گاه در چنين مواردى به آنها رجوع كرد، به «طاغوت»؛ يعنى، قدرت هاى ناروا روى آورده است و در صورتى كه به وسيله اين قدرت ها و دستگاه هاى ناروا، به حقوق مسلم خويش رسيد «فانما يأخذه سحتا و ان كان حقا ثابتا له»، به حرام دست پيدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند …. اين حكم سياست اسلام است. حكمى است كه سبب مى شود مسلمانان از مراجعه به قدرت هاى ناروا و قضاتى كه دست نشاندؤ آنها هستند، خوددارى كنند تا دستگاه هاى دولتى جائر و غيراسلامى، بسته شوند و راه به سوى ائمه هدى (علیهم السلام)  و كسانى كه از طرف آنها حق حكومت و قضاوت دارند، باز شود. مقصود اصلى اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتى كه از عمّال آنها هستند، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند … بنابر اين تكليف ملت اسلام چيست؟ و در پيشامدها و منازعات بايد چه كنند و به چه مقامى رجوع كنند؟ «قال: ينظران من كان منكم ممن كان روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا»؛ «[ گفته اند:] در اختلافات به راويان حديث ما كه به حلال و حرام خدا ـ طبق قاعده ـ آشنايند و احكام ما را طبق موازين عقلى و شرعى مى شناسند، رجوع كنند».[37]

ايشان در جاى ديگر مى فرمايد: «… اين فرمان كه امام (علیه السلام)  صادر فرموده كلى و عمومى است؛ همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام)  در دوران حكومت ظاهرى خود، حاكم و والى و قاضى تعيين مى كرد و عموم مسلمانان وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند و تعبير به «حاكما» فرموده تا خيال نشود كه فقط امور قضايى مطرح است و به ساير امور حكومتى ارتباطى ندارد؛ غير از صدر و ذيل روايت و آيه اى كه در حديث ذكر شده، استفاده مى شود كه موضوع تنها تعيين قاضى نيست كه امام (علیه السلام)  فقط نصب قاضى فرموده باشد و در ساير امور مسلمانان، تكليفى معين نكرده و در نتيجه يكى از دو سؤلى را كه مراجعه به دادخواهى از قدرت هاى اجرايى ناروا بوده، بلا جواب گذاشته باشد. اين روايت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسه اى نيست. جاى ترديد نيست كه امام (علیه السلام)  فقها را براى حكومت و قضاوت تعيين فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است كه از اين فرمان امام (علیه السلام)  اطاعت نمايند».[38]

نتیجه استدلال اين است كه فقهاى جامع شرايط ـ علاوه بر منصب هاى ولايت در افتا، اجراى حدود و اختيارات قضايى، نظارت بر حكومت و امور حسبيه ـ در مسائل سياسى و اجتماعى نيز ولايت دارند و اين مناصب و اختيارات، از اطلاق ادله ولايت فقيه استفاده مى شود. بديهى است امام (علیه السلام) شخص معينى را به حاكميت منصوب نكرده؛ بلكه به صورت عام تعيين نموده است. اطاعت از حاكمى كه به نصب عام از جانب معصوم (علیه السلام)  نصب شده، واجب است و عدم پذيرش حكم وى، به مثابه عدم پذيرش حكم معصوم (علیه السلام) و در نتيجه مخالفت باحكم خدا است.

افزون بر اين روايت، روايات متعدد ديگرى نيز دلالت بر ولايت فقيه دارد كه به اختصار به بعضى از آنها اشاره و شرح چگونگى دلالت آنها به منابع ديگر واگذار مى شود:

1. توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج): «واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله».[39]

2. «العلماء حكام على الناس».[40]

3. روايت امام حسين (علیه السلام)  از حضرت امير (علیه السلام) : «ان مجارى الامور والاحكام على ايدى العلماء بالله الأمناء على حلاله و حرامه[41]»[42].

[35]. اصول كافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.
[36]. او را حاكم بر شما قرار دادم.
[37]. ولايت فقيه، صص 80 ـ 77.
[38]. همان، صص 102 ـ 106.
[39]. وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8.
[40]. مستدرك وسائل الشيعه، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح 33.
[41]. همان، ح 16.
[42]. براى آگاهى بيشتر درباره دلايل روايى ولايت فقيه ر.ك: امام خمينى، ولايت فقيه، بحث ولايت فقيه به استناد اخبار، صص 48ـ148.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، پرسش ها و پاسخ ها «ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران .»

حتما بخوانيد

ویژه نامه احکام جامع سایت هدانا 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.