وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیت الله مصباح یزدی: دموکراسی غربی نمی‌تواند با اسلام همسو شود

0

آیت الله مصباح یزدی: دموکراسی غربی نمی‌تواند با اسلام همسو شود

فهرست این نوشتار:

 

نگاهی به مفهوم مردم سالاری دینی/5
 
دموکراسی غربی نمی‌تواند با اسلام همسو شود/ تاثیر در سرنوشت «در چارچوب احکام الهی» مخالفتی با دین ندارد/ نصب رییس جمهور از سوی ولی فقیه حقیقی است نه تشریفاتی

«جمهوری اسلامی» یا «مردم سالاری دینی» بعنوان نظام حکومتی برآمده از انقلاب اسلامی، همواره محل بحث و تبادل نظر فعالان و اندیشمندان سیاسی بوده است. در این میان گاها دیده شده است که این مفهوم ناب که به فرموده رهبر انقلاب «حرف نوی انقلاب اسلامی» در حکومت‌داری است، دچار کج‌فهمی‌ها و تحریفات شکلی و محتوایی شده است.بارها دیده شده است که در هنگام بحث از این مفاهیم مهم مثل «مردم سالاری» و «دین» و «مردم» دقت های لازم در بکارگیری عبارات صورت نگرفته و بحث ها به حاشیه رفته است. متن ذیل چکیده سخنان آیت الله مصباح یزدی در باب دموکراسی غربی و تفاوت‌های آن با مردم سالاری دینی است که در ادامه مباحث «نگاهی به مفهوم مردم سالاری دینی» تقدیم خوانندگان می‌شود.
 

سیر دین و حکومت در غرب

دموكراسي به معناي حكومت مردم بر مردم يا «مردم سالاري» است. دموكراسي جديد در غرب، هنگامي شروع شد كه متدينين غربي متوجه شدند آييني كه در دست آن هاست، كارآيي و قدرت آن را ندارد كه در تمام جنبه هاي زندگي انسان، به ويژه در زندگي اجتماعي نقش داشته باشد و قانونگذاري كند؛ از اين رو، مشكل را بدين گونه حل كردند كه حوزه كاربرد دين و حكمراني خدا، محدود به زندگي فردي انسان و چگونگي رابطه او با خدا باشد. آن ها حاكميت دين را در مسايل اجتماعي و سياسي نپذيرفتند. به عبارت ساده تر، دين كارش اين شد كه بگويد: نماز بخوان. دعا بكن. توبه و مناجات نما، اما اين كه بگويد حكومت چگونه بايد باشد، سياست چيست، قضاوت كدام است و يا نظام هاي ارزشي جامعه بر چه مبنايي است، ربطي به دين ندارد و به صلاح خداست كه در اين مسايل مهم بشر دخالت نكند! بدين ترتيب دنياي غرب، تكليف خود را با دين مسيحيت، كه تحريف شده بود، روشن كرد. در مسايل سياسي و اجتماعي و اقتصادي خيال خود را از خدا راحت كرد.
 

حق حکومت در غرب از آن کیست؟ 

آن گاه اين مسئله براي غربي ها مطرح شد كه پس از گرفتن حكومت از دست خدا، آن را به چه كسي بسپاريم؟ متفكران غربي به دو راه حل رسيدند. نخست آن كه حكومت به دست يك نفر سپرده شود و او مطابق ميل خود با مردم رفتار كند. اين شيوه را «ديكتاتوري» ناميدند. دوم آن كه، حكومت را به دست مردم بسپارند؛ مردمي كه بالغ هستند و مي توانند مصلحت و مفسده خود را تشخيص دهند. مطابق با رأي خود، قانون وضع كنند و يا هرچه را دوست دارند تصويب كنند يا تغيير دهند.

بر اساس اين نظريه، ملاك خوب و بد، خواست مردم است. خوب و بد، مفاهيمي اعتباري اند كه تابع سليقه مردم اند. در عالم واقع و در حقيقت، خوب و بدي نداريم. اگر مردم يك روز گفتند فلان عمل خوب است، آن عمل خوب مي شود، ولي نه براي هميشه، بلكه تا وقتي مردم بخواهند. اگر روز بعد گفتند همان عمل بد است، آن كار بد مي شود باز هم نه براي هميشه. بنابراين، ما خوب و بد حقيقي و عيني نداريم؛ اين ها مفاهيمي اعتباري و ساخته و پرداخته خود مردم اند. غربي ها اين شيوه را كه متكي به رأي مردم بود، دموكراسي ناميدند.
 

دموکراسی غربی نمی‌تواند با اسلام همسو شود

بدين ترتيب، دموكراسي در دنياي غرب رواج يافت و روزبه روز بر ارج و قرب آن افزوده شد، تا آن جا كه هم اكنون به عنوان ارمغان دنياي غرب به كشورهاي ديگر صادر شده و در مملكت ما نيز شعار برخي از روشنفكرنماها گرديده است.

اين افراد از اين نکته غفلت دارند که دموكراسي غربي، زاييده تفكر جدايي دين از سياست است و هيچ گاه نمي تواند با اسلام هم سو شود؛ زيرا همان گونه كه بيان شد، در غرب ابتدا فرض كردند دين نبايد در عرصه مسايل حكومتي و سياسي دخالت كند، آن گاه ناچار شدند حكومت را به دست مردم بسپارند، تا گرفتار ديكتاتوري نشوند. اما آيا مسلمانان هم ناچارند چنين كاري بكنند؟

آيا اسلام مانند مسيحيت تحريف شده است كه نتواند درباره مسايل اجتماعي و حكومتي و بين المللي نظر دهد و حكم كند؟ اگر اسلام مانند مسيحيت بود، ما دموكراسي را روي چشممان مي گذاشتيم و با غربي ها هم دل و هم نوا مي شديم، اما هرگز اسلام هم چون مسيحيت نيست. بي ترديد، اسلام به تمام جنبه هاي زندگي بشر عنايت دارد. متن قرآن و سنت پيامبر… و سيره ائمه اطهار(ع) سرشار از دستورات اجتماعي و حكومتي است. آيا چنين اسلامي به ما اجازه مي دهد فقط در مسايل فردي بنده خدا باشيم و در مسايل اجتماعي بنده مردم؟ آيا اسلام به ما اجازه مي دهد فقط در مسايل نماز، روزه، زكات و مانند اين ها به سراغ خدا برويم، اما در مسئله حكومت و سياست معيار مشروعيت قانون را مردم بدانيم؟!
 

 

رابطه دین و دموکراسی

اگر مراد از دموكراسي آن باشد كه هر قانوني را مردم وضع كردند، معتبر و لازم الاجراست و بايد محترم شناخته شود، چنين مفهومي قطعا با دين سازگار نيست، زيرا از نظر دين، حق حاكميت و تشريع مختص به خداست؛ «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»(يوسف، 67) فقط خداست كه همة مصالح و مفاسد انسان و جامعه را مي شناسد و حق قانون گذاري و تصميم گيري براي انسان را دارد.

انسان ها بايد در برابر امر و نهي الهي و قوانين ديني، فقط پيرو و فرمانبردار بي چون و چرا باشند؛ زيرا عبوديت خداوند، عالي ترين درجة كمال است. اطاعت از فرامين الهي سعادت آدمي را تأمين مي كند.

 

بنابراين، دموكراسي و مردم سالاري اگر به معناي ارزش رأي مردم در مقابل حكم خداوند باشد، هيچ اعتباري ندارد، زيرا آن چه بايد در مقابل آن خاضع و مطيع باشيم، فرمان خداست نه رأي مردم بنابراين، اگر مردم كشوري در وضعيتي خاص بر امر نامشروعي توافق نمايند و رأي دهند، در چنين موقعيتي قطعا فرمان دين مقدم است، زيرا حكم خدا بر تشخيص مردم رجحان دارد.

اگر رأي مردم را بر حكم خدا ترجيح دهيم، عملا خدا را نپرستيده ايم و تابع فرمان او نبوده ايم و ربوبيت تشريعي خداوند را زير پا گذاشته ايم كه اين عمل با توحيد منافات دارد. دموكراسي غربي به معناي بي نيازي از احكام دين و بسنده كردن به آراي جمعي است. اين دقيقا سرپيچي از اطاعت پروردگار به شمار مي آيد. اهميت دادن به رأي مردم در مقابل حكم الهي، روگرداندن از توحيد و پذيرش شركِ جديدِ دنياي معاصر است، كه بايد با اين بت پرستي جديد مبارزه شود. آيه شريفه «وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ»(شوري، 38) به اين معنا نيست كه مردم در همه چيز مي توانند نظر بدهند و حلال و حرام خداوند را با شور و گفت وگو تغيير دهند، بلكه طبق آيه شريفه «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(احزاب، 36) در احكامي كه از سوي خدا و پيامبر… صادر شده است، مؤمنان هيچ اختياري در دخل و تصرف ندارند.
 

تاثیر در سرنوشت «در چارچوب احکام الهی» مخالفتی با دین ندارد

اما اگر منظور از دموكراسي اين باشد كه مردم در چارچوب احكام الهي و قوانين شرعي در سرنوشت خود مؤثر باشند، چنين تعبيري با دين مخالفت ندارد. در قانون اساسي اين معنا به روشني تأييد شده و مقصود امام امت كه فرمودند: ميزان رأي مردم است، بدون ترديد همين بوده است نه آن كه هرچه مردم خواستند ـ حتي اگر مخالف حكم خدا باشد ـ ارزش و اعتبار داشته باشد. ميزان، رأي مردم است تا زماني كه از قوانين الهي خارج نشود و با مباني شرع مخالفتي نداشته باشد. در غير اين صورت، رأي مردم ارزشي ندارد.
 
رابطه دین و رای مردم در مردم سالاری دینی/ تحقق خارجی مردم سالاری وابسته با تایید شورای نگهبان است
در مردم‌سالاریِ دینی، درست است که دو تا مفهوم در آن عقد شده است اما این دو تا در عرضِ هم نیستند، بلکه یکی ارزشش را از دیگری به دست می‌آورد؛ به طوری که رأیِ مردم را دین تأیید می‌کند، یعنی دین به مردم حقّ می‌دهد که  در جاهایی اظهارِ نظر کنند، و رأی‌شان معتبر است و باید از آراءشان پیروی کرد… . این در صورتی است که دین، اصل باشد و مردم‌سالاری، فرع… . از این رو، ما رأیِ مردم را معتبر می‌دانیم چون اسلام گفته است که رأیِ مردم در جاهایی معتبر است، و اگر اسلام گفته بود نه، ما نیز آن را قبول نمی‌کردیم…. به همین دلیل است که مردم‌سالاریِ دینی، تحققِ خارجی‌اش وابسته به تأیید شورای نگهبان است، به طوری که آن‌ها باید تصویب کنند که مصوباتِ مجلس، خلافِ اسلام نباشد. چنانچه شورای نگهبان گفت این مصوبه‌ی مجلس، خلافِ اسلام است، دیگر آن مصوبه، اعتباری ندارد.

 

آنچه امتیاز کشور ما محسوب می شود و در قانون اساسی بر آن تأکید شده این است که پس از آن که مردم نمایندگان را انتخاب، و اکثریت نمایندگان قانونی را تصویب کردند، در نهایت شورای نگهبان باید موافقت آن را با شرع و قانون اساسی تأیید کند، و این بدان معناست که تحقق مردم سالاری دینی به شورای نگهبان وابسته است که باید تأیید کند رأی اکثریت مطابق دین است یا خیر، و تا قبل از آن تنها مردم سالاری تحقق یافته است.
 

رابطه ولایت فقیه و رای مردم

 

امام خمینی (ره) در حُکمِ اوّلی که برای رئیس‌جمهورِ اوّلِ کشور دادند، صریحاً فرمودند که چون مشروعیّتِ حاکم، منوط به نصبِ ولیِ فقیه است، من شما را به عنوانِ رئیس‌جمهور منصوب می‌کنم. این عینِ عبارتِ امام است در حکمی که برای بنی‌صدر نوشتند. بعدش هم به نحوی در سایرِ حکم‌ها هم عینِ این مطلب آمده است.

فرمایشات همین روزهای مقامِ معظمِ رهبری در متنِ حکمِ تنفیذ، همین مطلب را با تلویح دارد؛ که البته رأیِ مردم و تنفیذِ ما، مشروع به این است که اسلام و ارزش‌های انقلاب رعایت بشود و تصریح به این که من شما را نصب می‌کنم. در اینجا، این مسئله مطرح است که در واقع، آیا ولیِ فقیه، رئیس‌جمهور رانصب می‌کند یا مردم؟ آیا نصب شدنِ رئیس‌جمهور از سوی ولیِ فقیه، یک چیزِ تشریفاتی است؟!

در بحث، دو مقام داریم؛ یکی این که خودمان بفهمیم که باید به چه چیزی معتقد باشیم، و دیگر این ‌که در مقابلِ دیگران که به ما اِشکال می‌کنند، چه طور باید جواب بدهیم. جواب دادن به صورتِ جدلی، در بعضی از جاها بسیار مطلوب است؛ چون راه را کوتاه می‌کند…. بر این اساس می‌توان گفت اگر دموکراسی یعنی رأیِ اکثریّت برای دیگران معتبر است، [..] اکثریّتِ مردمِ ما مسلمانند، و رأی دادند به اسلام.

 

پس قانون، مذهبِ رسمیِ اسلام است. همچنین اکثریّتِ مردم به این منتخبِ خبرگانِ قانونِ اساسی رأی دادند و آن‌ها […] اعتبار کردند مقامِ ولایتِ فقیه را به عنوانِ یک مقامِ فوقِ همه‌ی مقامات. پس شما حجّتی بر اساسِ مبانیِ خودتان با ما ندارید!…

اما خارج از جدل، ما باید ببینیم قرآن و سنّت چه می‌گوید. […] اعتقادِ قلبیِ ما این است که […] ولایتِ فقیه، حقّ است چون دلیل دارد، و صِرفِ این ‌که مردمی به او رأی دادند، و یا این که ولایتِ فقیه در قانونِ اساسی آمده است، … حجیّتِ شرعی برای ما ایجاد نمی‌کند. همان‌گونه که حضرت امام (ره) فرمودند، ما هم معتقدیم حجیت نظر مردم ناشی از اجازه‌ای است که خداوند به آنها داده، و مقید به عدم مخالفت با دین است، ولی در مقام مجادله با دیگران می‌توان به همین رأی اکثریت استناد کرد و از حجیتش نزد آن‌ها بهره برد.

رجا نیوز/.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.