وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیا در جاهلیت زنها را به ارث می بردند؟ / تفسیر لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً

0

آیا در جاهلیت زنها را به ارث می بردند / تفسیر لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً

فهرست این نوشتار:

حضرت آیت الله جوادی آملی
حضرت آیت الله جوادی آملی

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً ﴿نساء-19﴾

نهي از به ارث بردن اکراهي زنان
اما آن بخش اول كه به ارث برمي‌گردد، صدر آيه عهده‌دار اوست كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾؛ فرمود مؤمنين! اين براي شما حلال نيست كه با اكراه، زن را ارث ببريد.

بخش اول اين آيه، دربارهٴ ارثِ نساء است. ظاهر آيه اين است كه خود زن، ميراث قرار مي‌گيرد و اين نهي شده است. فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ چون ظاهرِ نهي متوجه شد كه زن را ارث نبريد، عده‌اي همين آيه را برابر با آنچه در جاهليت رسم بود، بر آن معنا تطبيق كردند و گفتند آيه، ناظر به نهي آن معناست يعني در جاهليت، اگر مردي مي‌مُرد، بازماندگان اين متوفّا همان طوري كه اموال او را ارث مي‌بردند، زنِ او را هم به ارث مي‌بردند؛ اگر آن زن، مادر اين فرزند نبود و اين فرزند، از مادرِ ديگر بود اين زن را كه ارث مي‌برد يا با او ازدواج مي‌كرد يا او را به شوهر مي‌داد و از مَهريه او استفاده مي‌كرد، با او معامله يك مال مي‌شد و اگر مادرِ او بود ديگر ازدواج نمي‌كرد ولي از حقّ‌الزوجيه او يا تزويج او استفادهٴ مالي مي‌برد.

تشريحي و تکويني بودن معناي ارث در آيات قرآن

بعضيها فكر كردند كه اين آيه، ناظر به نهي از آن سنّت باطله جاهليت است. براي اينكه آيه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ كه نهي، متوجه ارثِ زن است نه ارثِ از زن. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) و بعضيها اين‌چنين مَشيْ كردند[1]. ولي بايد توجه داشت كه كلمهٴ ارث در قرآن كريم گاهي به معناي همان ارث تكويني است، گاهي ارث تشريعي كه امر حقوقي است. آن ارثِ تكويني به اشخاص و اشياء اسناد داده مي‌شود، چه اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا﴾[2]؛ فرمود ما وارث زمين و اهل زمين خواهيم بود كه اين يك ارث تكويني است [و] ارث تشريعي و قراردادي و حقوقي نيست. در اين‌گونه از موارد، همان طوري كه ارث به اموال تعلّق مي‌گيرد، به اشخاص هم تعلّق مي‌گيرد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا﴾. چه اينكه گاهي ارث به اشياء تعلّق مي‌گيرد؛ اما ديگر ارثِ تشريعي و قراردادي نيست: ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[3] يا ﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾[4] و امثال ذلك. در اين‌گونه از موارد، ارثِ قراردادي و تشريعي نيست، چون تشريع براي دنياست و در بهشت، سخن از مراسم حقوقي و تشريعي و امثال ذلك نيست.

 

توضيحي يا احترازي بودن قيد «کرهاً» در آيه محل بحث

نكته ديگر آن است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اشاره كردند[6] و آن اين است كه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ اين ﴿كَرْهاً﴾ بالأخره قيدي است؛ اگر قيد توضيحي باشد اشكالي دارد و اگر احترازي باشد هم يك اشكال ديگر دارد. اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ يعني اگر كَره نبود، با مِيل و رغبت بود اين عيب ندارد [و] زنها را مي‌شود ارث برد، اين‌‌چنين نيست؛ زن مال نيست تا ارث ببرند. آن حقّ‌الزوجيه را اگر او كراهت نداشت و رغبت داشت و مايل بود مگر فرزندان مي‌توانند ارث ببرند? با اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾[7]. پس اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ معلوم مي‌شود منظور اين نيست كه خودِ زن را ارث نبريد يعني از زن، با اجبار ارث نبريد يعني اينها را فشار بياوريد [و] در مضيقه قرار بدهيد، اينها را با مشكلات روبه‌رو بكنيد كه زودتر بميرند تا مالشان را ارث ببريد، اين مي‌تواند باشد و اما خودِ زن را ارث نبريد اين آيات، ناظر به آن نيست؛ اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾.

البته در جاهليت از اين كارها مي‌كردند: چند وجه را مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان بيان كرد[8] كه آ‌ن وجوه را مرحوم امين‌الاسلام در مجمع دسته‌بندي كرد[9] كه لابد ملاحظه فرموديد. اما اين وجهي كه مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) پذيرفتند[10]، اين شاهدي ندارد [و] صِرف اسناد ارث به زن، دليل نيست كه منظور آيه اين است كه زن، ميراث قرار نمي‌گيرد و اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ هم دليل ديگر است تا برسيم به ساير بخشها ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾.

 

تبيين آيه 19 در معني ارث بردن از زنان

اگر منظور آن است كه ارثي كه از سايرين به زن رسيده است آن را از زن به اجبار نگيريد، آن را آيه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ به عهده دارد كه آن هم در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه استقلال مالي و استقلال اقتصادي براي زنها هست كه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾ آيه 32 سورهٴ «نساء» كه بعداً در پيش داريم ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ پس اگر كسي بخواهد بگويد اين آيه، ناظر به آ‌ن مطلب است، آن مطلب را از آيه 32 بايد فهميد يعني مالي كه به دست زن رسيده است حالا از راه ارث است يا از راههاي ديگر، وقتي از راه حلال به او رسيده است شما حقّ دخالت و طمع نداريد و اگر منظور، حق‌ّالزوجيه است يعني زوجيت را شما نمي‌توانيد ارث ببريد، آن را به صورت صريح در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص كرده است كه ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾. اينكه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ حقّ‌الزوجيه را منع كرده است كه به هيچ وجه قابل انتقال نيست. آيه 22 همين سورهٴ «نساء» است: ﴿وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾، ﴿إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ يعني آنچه در جاهليت بود آن گذشت، چون «الإسلام يَجُبُّ ما قَبْلَه»[11] ولي ديگر حقّ‌الزوجيه ارث برده نمي‌شود. پس اين آيه نه آن مطلب ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾ را دارد و نه راجع به ﴿لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾ را دارد.

پس اينكه فرمود: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ يعني آنها را فشار قرار بدهيد تا زود بميرند و مالِ آنها را [از آنها] ارث ببريد و اگر كرهاً نبود [و] به طور عادي بود، عيب ندارد يعني به طور طبيعي زني مُرد خب، ورثه از او ارث مي‌برند، آن وقت ﴿كَرْهاً﴾ مي‌تواند قيد احترازي هم باشد و معناي تازه‌اي را به همراه دارد، نه تكرارِ آن ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[12] است و نه تكرار ﴿لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ﴾[13] است [بلكه] اين مستقلّ است و اگر به طور عادي مُرد، مالش به ورثه مي‌رسد.

پرسش:…
پاسخ: چون در جاهليت، نسبت به زن اين كار را روا مي‌داشتند _چه اينكه دربارهٴ مسائل خانوادگي هم جملهٴ بعد همين را تأييد مي‌كند_ لذا نهي كردند، آن اصل كلي كه به كسي ظلم نكنيد آن سرِ جايش محفوظ است. اينكه در فضاي جاهلي زن را در فشار قرار مي‌دادند تا بميرد كه از مال او ارث ببرند يا شوهر، زن را در فشار قرار مي‌داد كه مَهريه را ببخشد، اينها را آيات دارد نهي مي‌كند وگرنه اصلِ ظلم به ديگري و مال‌ستاني به زور حرام است. حالا در جمله بعد ملاحظه بفرماييد، همين مضمون است.
بررسي معناي لغوي و اصطلاحي «عضل»
﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾، «عَضْل» يعني فشار، منع، تضييق مي‌گويند «داءٌ عُضال» يعني دردِ بي‌درمان، «عُضال» يعني آن دردي كه درمان‌ناپذير است. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ زنها را به درد بي‌درمان مبتلا كنيد، فشار بياوريد كه آنها مجبور بشوند مَهريه را به شما ببخشند و طلاق بگيرند، اين كار را نكنيد. خب، اين دربارهٴ هر كسي كه شريك زندگي آدم است اين‌‌چنين است؛ دو نفر شريك هم‌اند در يك دفتر تجاري، يكي از دو شريك قدرتمند، ديگري را تحميل بكند مال را از او بگيرد حرام است البته. اينها زير عناوين كلّي ظلم مندرج‌اند؛ اما آياتي كه درباره زن هست، براي اينكه در جاهليت به زن بها نمي‌دادند. اسلام آمده فرمود: بين زن و مرد در اين قسمتها فرقي نيست، چرا به اينها ستم مي‌كنيد?

پس آ‌ن يكي براي زن و شوهر نيست، فشارآوردن است كه زن بميرد تا مالِ او را ارث ببرند [ولي] اين دوّمي راجع به زن و شوهر است، لذا ضمير به «نساء» برمي‌گردد. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) چون جملهٴ اُوليٰ را و بخش اول را اين‌‌چنين معنا كرد: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ يعني زنها را ارث ببريد ممنوع است، ناچار شدند بگويند اين ضمير ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ به آن نساء موروثات برنمي‌گردد [بلكه] به اصلِ نساء برمي‌گردد[14]، نه به نساء موروث كه نسايي كه ارث برده شد. ولي آن آيه، اصلِ نساء است [و] اين ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ هم درباره اصلِ نساء است. آن آيه، نساء موروثات نيست يعني بخش اول، موروثات نيستند زن‌اند «موروث ِمنهنّ» هستند نه موروثات. اين ضمير هم به اصل نساء برمي‌گردد، در حقيقت اين بخش دوم خطاب به همسرهاست ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾ يعني «لا يحلّ لكم أن تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهنّ» اينها را در عُضال و دردِ بي‌درمان قرار بدهيد تا اينكه چيزي كه به آنها داديد از آنها پس بگيريد يا مقداري از آنها را پس بگيريد. اگر مَرد، ناراضي است خب راهش باز است به نام طلاق، زن ناراضي است، او مي‌تواند مَهريه را ببخشد از راه خُلع، خود را آزاد كند. ولي اگر مرد، ناراضي بود نمي‌تواند زن را فشار بدهد و مهريه را استرداد كند و او را مجبور كند بدون مَهر طلاق بگيرد، اين روا نيست. ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ﴾.

[1] – آلاء الرحمن، ج 2، ص 58 و 59
[2] – سورهٴ مريم، آيهٴ 40
[3] – سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 11
[4] – سورهٴ شعراء، آيهٴ 85
[5] – سورهٴ نمل، آيهٴ 16
[6] – الميزان، ج 4، ص 254
[7] – سورهٴ نساء، آيهٴ 22
[8] – التبيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 149
[9] – مجمع البيان، ج 3، ص 40
[10] – آلاء الرحمن، ج 2، ص 58 و 59
[11] – الخلاف(شيخ طوسي)، ج 5، ص 469؛ الكشاف، ج 2، ص 220.
[12] – سورهٴ نساء، آيهٴ 32
[13] – سورهٴ نساء، آيهٴ 22
[14] – آلاء الرحمن، ج 2، ص 58 و 59


اين كريمه مطالب فراواني دارد كه بعضي از آنها به عرض رسيد؛ اما نظمِ بخشهاي اين آيه به اين صورت است.
مطلب اول آن است كه فرمود مؤمنين! براي شما حلال نيست كه زنها را به كراهت ارث ببريد. در بعضي از روايات و نقل تاريخي اين است كه وقتي مرد مي‌مرد، بازماندگان مي‌آمدند پارچه‌اي را روي آن زن مي‌گذاشتند و او را ارث مي‌بردند يعني نكاحش را ارث مي‌بردند؛ با همان مَهريه‌اي كه آن متوفّا آن زن را به عقد خود درآورد، با همان مَهريه اين را ارث مي‌بردند[1] يعني نكاحش را ارث مي‌بردند. معنايش آن است كه با او ازدواج مي‌كردند، بدون مَهر همان مَهر قبلي، مَهر فعلي محسوب مي‌شد. در حقيقت، زن را ارث‌بردن يعني نكاح او را ارث‌بردن، اين برابر تاريخ و روايت و آيه، ناظر به اين باشد، اين وجه اول.

نقد علامه طباطبايي(ره) از نظريه ارث بردن زنان بيوه

سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايند ما اين معنا را نمي‌توانيم از آيه استفاده كنيم[2]، زيرا اگر اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نبود ممكن بود اين آيه براي نفي همين سنّت جاهلي باشد ولي چون كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ هست، اين كلمه يا قيد توضيحي است يا قيد احترازي، به هر دو وضع اشكال دارد. اگر قيد توضيحي باشد معنايش آن است كه هميشه ارثِ نساء با كراهت همراه است، در حالي كه اين‌‌چنين نيست. گاهي ممكن است اين سنّت جاهلي همان طوري كه در مردها بود در زنها هم باشد؛ آن زن كه شوهرش مُرد، بدش نيايد كه با بعضي از ورثه ازدواج كند.

اگر اين قيد، قيد توضيحي باشد معنايش آن است كه هميشه كراهت هست، در حالي كه هميشه كراهت نيست و اگر قيد احترازي باشد معنايش آن است كه آنجا كه زن مايل نيست، ارثِ نكاحش ممنوع است و آنجا كه مايل است، ارث نكاحش ممنوع نيست، در حالي كه اين را هم نمي‌شود ملتزم شد[3]. بنابراين اگر كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نمي‌بود، ممكن بود كه ما اين آيه را براي نفي اين سنّت جاهلي تفسير كنيم، چه اينكه بعضي از مفسّرين كردند[4] ولي چون اين ذيل را دارد، خالي از اشكال نيست.

 

جواب حضرت استاد بر نقد علامه طباطبايي(ره)

جوابش اين است كه اگر اين آيه، نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» باشد، قهراً مفهوم نخواهد داشت. آيه سورهٴ «نور» اين است كه ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾؛ فرمود اين كنيزكاني كه در اختيار شما هستند آنها را اگر مايل‌اند كه عفيفانه زندگي كنند به اجبار بر خلاف عفّت وادارشان نكنيد: ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾. گفتند اين ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ مفهوم ندارد، چون در مورد غالب وارد شده است[5].

وقتي مفهوم نداشت اگر يك روايت مطلق ديگري وارد شده باشد اين قيد، نمي‌تواند او را تخصيص بزند چون مفهوم ندارد. مي‌شود از اين آيه استفاده كرد كه اكراهِ بر كارهاي خلاف حرام است، چه آنها ارادهٴ حفظ و عفّت بكنند، چه اراده نكنند. البته اين اشكال هست كه اگر قيدي واردِ مورد غالب شد خودش مفهوم ندارد ولي نمي‌شود از آن دليل، اطلاق استفاده كرد. قدر متيقّنش همين مورد است؛ اطلاق‌گرفتن از آن مشكل است او مفهوم ندارد كه جلوي اطلاق يك مطلق ديگر را بگيرد؛ اما نه به اين معناست كه خودش مطلق است. مگر اينكه سياق كلام، طوري تفهيم كند كه از آن جمله بتوان اطلاق فهميد وگرنه صِرف اينكه قيد، واردِ موردِ غالب است دليل نيست كه آن جمله دلالت بر حُكم مطلق مي‌كند.

به هر تقدير، اگر محلّ بحث از اين قبيل باشد كه اين ﴿كَرْهاً﴾ مورد غالب باشد، معنايش آن است كه چون ارثِ نكاح، غالباً با كراهتِ زن همراه بود، لذا كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ ذكر شد وگرنه اين كراهت، دخيل نيست. وقتي دخيل نبود ارثِ نكاح مطلقا ممنوع است، خواه او راضي باشد خواه كراهت داشته باشد. بنابراين اين نقد سيدناالاستاد وارد نيست، وقتي اين نقد نبود آن تفسيري كه بعضيها ذكر كردند و با بعضي از روايات هم منطبق هست[6] قابل پذيرش خواهد بود يعني ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ چه مايل باشند، چه كارِه باشند؛ منتها ﴿كَرْهاً﴾ ذكر شد براي آن است كه غالباً اينها كراهت دارند، اين امر اول.

پرسش:…
پاسخ: بسيار خب، البته در مقام تحديد كه باشد حق اين است كه مفهوم دارد، چه اينكه محقّقين مي‌پذيرند. نقد سيدناالاستاد اين است كه اگر اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ نمي‌بود ممكن بود ما اين آيه را براي طرد سنّت جاهلي تفسير كنيم[7]. عرض ما اين است كه اين كلمهٴ ﴿كَرْهاً﴾ مثل آن است كه نيست، چون مفهوم ندارد. اينكه فرمودند يا قيد توضيحي است يا احترازي[8]، شِقّ سومي هم دارد و آن اين است كه چون غالباً با كراهت زن همراه بود اين قيد، به لحاظ آن غلبه ياد شده است و در مقام تحديد هم نيست، توضيح هم نيست، تحديد هم نيست، احترازي محض هم نيست. اگر ما يك حصر عقلي مي‌داشتيم كه قيد يا بايد توضيحي باشد يا بايد احترازي، اين بيان ايشان تام بود؛ اما وقتي حصرِ عقلي نيست نمونهٴ سوّمي هم دارد و قرآن هم با اين نمونه سوم هم سخن گفت، ممكن است مقام از اين قبيل باشد.
شمول معناي آيه بر معاني مورد نظر

 

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ اختصاصي به اين معنا ندارد [بلكه] آن معنا را هم كه ايشان فرمودند[9]، آن را هم شامل مي‌شود و آن اين است كه يك وقت است حقّ نكاحِ زن را ارث مي‌برند كه در جاهليت چنين بود؛ يك وقت است نه، از زن به اجبار ارث مي‌برند.

بنا بر اول خود زن حقّ‌النكاحش موروث است، خود حقّ‌النكاح ميراث است و ارث. بنا بر وجه دوم زن، حق‌ّالنكاحش موروث نيست، بلكه مالِ او موروث است. جامع انتزاع اينها را بايد اراده كرد و آن اين است كه وقتي كسي مي‌مُرد، بازماندگان متوفّا، زن را در حيطهٴ قدرت خود نگه مي‌داشتند؛ اجازه نمي‌دادند كه اين زن شوهر كند زيرا اگر شوهر مي‌كرد، اموال خود را به همراه خود مي‌برد. اين زن را با فشار نگه مي‌داشتند تا بميرد و از مالِ او ارث ببرند، اين كار را هم مي‌كردند اين را هم شامل مي‌شود.

 

﴿لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً﴾ البته گاهي حقّ‌النكاح مي‌شود حقّ متعلّق به زن، گاهي مالِ زن. خود زن در حقيقت، مورد ارث واقع نشده است و در بحث ديروز هم گذشت كه گاهي ممكن است ارث را به شخص، اسناد بدهند، در حالي كه منظور مال است. مثل اينكه ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[10] يا ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾[11] كه در همين سورهٴ «نساء» قبلاً بحثش گذشت هر كاري كه ما در ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾ كرديم، اينجا هم مي‌كنيم.

[1] – الميزان، ج 4، ص 254
[2] – الميزان، ج 4، ص 254
[3] – الميزان، ج 4، ص 254
[4] – آلاء الرحمن، ج 2، ص 58 و 59
[5] – التفسير الكبير، ج 23، ص 377
[6] – آلاء الرحمن، ج 2، ص 58 و 59
[7] – الميزان، ج 4، ص 254
[8] – الميزان، ج 4، ص 254
[9] – الميزان، ج 4، ص 254
[10] – سورهٴ نمل، آيهٴ 16
[11] – سورهٴ نساء، آيهٴ 11

منبع: تقریرات و یادداشتهای حجت الاسلام مهدی طاها از جلسه تفسیر سوره نساء حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی؛ سایت هدانا.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.