وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

مراحل تدبر در قرآن از منظر آیت الله جوادی آملی

در مطلب پیش رو علت قفل شدن قلب و ناتوانی در تدبر در قرآن تبیین شده و مراحل و اصول هفت‌گانه برای تدبر مورد اشاره قرار گرفته است.

0

مراحل تدبر در قرآن از منظر آیت الله جوادی آملی

فهرست این نوشتار:

 

 

حضرت آیت الله جوادی آملی
حضرت آیت الله جوادی آملی

 

علت ناتوانی قلب در تدبر کردن

تعبير قرآن کريم درباره قلب گاهي به «قساوت» است، گاهي به «رِين» است و گاهي به قفل؛ که بازگشت همه اينها به همان قساوت است؛ اين‌طور نيست که برای قلب دري باشد و قفلي داشته باشد و اين قفل شده باشد؛ قفل قلب همان قساوت قلب است، گناه، «رِين» و چرکي است روي سينه قلب، کم‌کم باعث قساوت و رسوبات آن مي‌شود. اين دل که سنگين شد دو خطر دارد و از دو نفع بي‌بهره است: يکي اينکه نمي‌گذارد صداي آن از درون، دربيايد که فرد صداي خودش را بشنود، دوم اينکه نمي‌گذارد صدايي از بيرون وارد درون بشود و به گوش او برسد؛ دل که بسته شد، آن‎وقت ما نه صداي خودمان را مي‌شنويم و نه صدايي از بيرون را؛ نه حرف و اعظان و اولياي الهي از بيرون در درون ما نفوذ مي‌کند، نه آن حرفي که در درون ما هست فرصت دارد بيرون بيايد تا ما بفهميم که دل ما چه گفته است! اينکه قفل مي‌شود يا قساوت دارد، تنها به اين نيست که حرف بيرون نفوذ نمي‌کند، حرف درون هم سر بر نمي‌آورد! اگر انسان فقط از راه بيرون عالِم مي‌شد، در قيامت مي‌گفتند: (لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ)؛ اما مي‌گويند: (لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ)! (1)دليل عقلي در قبال دليل نقلي است و عقل در مقابل «سَمع» است و نه در مقابل شرع. شرع، صراط و راه است و راه، مقابل ندارد! چراغ مقابل دارد، ما با دو چراغ، صراط الهي را مي‌‌فهميم؛ يا با چراغ عقل مي‌‌فهميم که دين چه مي‌گويد، يا با دليل نقل مي‌فهميم که دين چه مي‌گويد، پس دين مقابل ندارد، صراط مقابل ندارد و عقل در مقابل شرع نيست، شرع «واحدٌ لا شريکَ له»، کشف و چراغ مقابل دارد که يا با دليل عقلي مي‌فهميم يا با دليل نقلي؛ اگر با دليل عقلي فهميديم، اين فعاليتي است که از درون، ما را آگاه مي‌کند! وقتي بسته شد، قَسي شد و نفوذناپذير شد، اين قدرت نفس ندارد.
وقتي دل مثل سنگ خارا بسته شد، حرف انبيا و اوليا و علما و وعّاظ و مبلّغان الهي نفوذ نمي‌کند، از درون آن هم صدايي به گوش او نمي‌رسد.

وقتی نفس لوّامه هست و انسان را ملامت مي‌کند، اگر يک وقت خلافي کرد يا دروغي گفت شب خوابش نمي‌برد؛ ولي بعضي‌ها هستند که با دروغ و خلاف مي‌خوابند! سرّش اين است که نفس لوّامه‌اي در کار نيست و نمي‌گذارد که صدا از درون به گوش آنها برسد؛ لذا هيچ احساس وحشت و بدي و قبحي نمي‌کنند، کار زشت انجام مي‌دهند و لذّت هم مي‌برند.

مي‌فرمايد چون قلب اين‌ها بسته است، با قلب قفل شده چگونه تدبّر بکنند؟ بخواهند از فطرت کمک بگيرند، صداي فطرت که به بيرون نمي‌آيد! بخواهند از شريعت مدد بگيرند، حرف شريعت که در آنها نفوذ نمي‌کند! لذا فرمود راز تدبّر نکردنِ اينها، قفل بودن قلب اينهاست! (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ)(2)، اين «أم» به معني «بَل» هست؛ «بل علي قلوبهم اقفالها»، آن وقت چگونه تدبّر کنند؟

 

تبيين چگونگی تدبّر در قرآن با طرح اصول هفت‎گانه

تدبّر در قرآن بحث مبسوطي دارد که عصاره آن هفت اصل است که خلاصه آنها به شرح زیر است:
اصل اوّل: بررسی معجزه بودن قرآن
 اصل اوّل اين است که انسان به قرآن مراجعه کند ببيند که آيا معجزه است يا نه؟ در اينجا سخن از روايت و امثال آن نيست، چون هنوز نبوت و امامت ثابت نشده تا به حرف آنها استناد بشود، پس اوّلين مرجع مي‌شود قرآن. وقتي درباره خود قرآن غور کردند، معلوم مي‌شود اين معجزه است و بديل ندارد، مُظهِري دارد که قرآن کريم مَظهر اوست و مي‌فهمد اين معجزه است.

اصل دوم: پيغمبر بودن آورنده آن
اصل دوم آن است که حالا که ثابت شد قرآن معجزه است، ثابت مي‌شود که آورنده آن، پيغمبر است، چون معجزه را که به دست غير پيغمبر نمي‌دهند! اين براساس برهان عقلي است، زیرا خداي حکيم که «علي الاطلاق»، حکمت او نافذ است، هرگز پيام خود را، کلام خود را، نامه و امضاي خود را به دست غير نماينده خود نمي‌دهد! ممکن نيست خداي سبحان پيام خود را به وسيله غير نماينده‌اش برساند! پس اصل دوم اين است آن کسي که اين کتاب را آورد پيامبر است.

 

اصل سوم: حيات‎بخشی قرآن برای دنيا و آخرت     

مرحله سوم اين است که حالا اين کتاب، کتاب الهي است و کسي هم که آورده پيامبر است، اين کتاب، هم براي دنياي ما و هم براي آخرت ما حياتبخش است، مراجعه مي‌کنيم که اين کتاب را بفهميم و ببينيم که اين کتاب چه مي‌گويد؛ وقتي به اين کتاب مراجعه مي‌کنيم، مي‌بينيم که اين کتاب براي خودش مفسِّر معين کرده است! فرمود: ‌ای پیغمبر، تو مبيّن هستي! تو مفسّر هستي!(3) بدون مفسّر و مبيّن الهي که نمي‌شود کلام الهي را فهميد! آن‌که اين را آورد، خدا او را مفسّر و مبيّن قرار داد.

اصل چهارم: اهل بيت، مفسران واقعی قرآن
پس از آنجا مراجعه مي‌کنيم به خدمت پيغمبر(صلي‌الله‌عليه و‌آله) و خلفاي او که اهل بيت هستند و نور واحدند(4). وقتي گفتيم به پيغمبر مراجعه مي‌کنيم يعني به چهارده معصوم، براي اينکه اينها يک نور هستند. البته اصل آن از پيغمبر است، ولي به وسيله او اين ذوات سيزده‌گانه ديگر هم نوراني هستند و حرف آنها همتاي قرآن است.

 

جعل حديث به نام پيامبر و اهل‌بيت(ع)

 وقتي به اين‌ها مراجعه مي‌کنيم مي‌بينيم که اين‌ها مي‌فرمايند: «سَتَكْثُرُ بَعدِي الْقالَة عَليَّ»؛(5) به نام ما زياد دروغ جعل مي‌کنند! نه تنها در بين سنّي‌ها، بلکه در بين شيعه‌ها؛ نه در بين شيعه‌ها،اين جناب سيوطي که در بخش‌هاي نقلي صاحب‌نظر است، دو جلد کتاب به نام اللالئ المصنوعهًْ في الاحاديث الموضوعهًْ نوشته است که از اوّل طهارت تا آخر ديات چه احاديثی جعل شده است را ايشان جمع کرد. مرحوم علامه عسکري 150 راوي جعلي را کشف کرده و بيش از اين هم هست! نه تنها روايت‌هاي جعلي، راوي را هم جعل کردند! مثلاً می‎گويند فلان شخص گفته است، اصلاً  فلان شخص در عالَم وجود ندارد، چه رسد به اينکه روايتي داشته باشد!

دیگر اینکه اختلاف بین نصوص را باید به قرآن عرضه کرد. ائمه(ع) فرمودند اگر دو روایت و دو خبر، متعارض شد، بر قرآن عرضه کنيد ، آنچه مخالف قرآن بود حرف ما نيست و مطرود است و آنچه مخالف نبود حجّت است.(6)

اصل پنجم: رجوع به قرآن برای فهم خطوط کلّی دين بدون اعتقاد

اصل پنجم اين است که ما بايد برويم به قرآن مراجعه کنيم و خطوط کلّی دين را بفهميم، بعد از اينکه فهميديم، فقط در حدّ فهم براي ما حجّت است، نه در حدّ اعتقاد، نه در حدّ عمل، نه در حدّ روش، نه در حدّ منش، فقط اينها را بايد يادداشت کنيم.

اصل ششم: رجوع به روايات برای صحت فهم ما از خطوط دين

اصل ششم اين است که آنگاه برويم خدمت روايات و آنچه با اين آيات مربوط است را بررسي کنيم، هر چه مخالف آيات بود نپذيريم و هر چه مخالف نبود را بپذيريم.

اصل هفتم: حجت شرعی بودن جمع‎‎بندی يادداشت‎ها از روايات و قرآن

 جمع‌بندي شده آن مي‌شود حجّت که به آن معتقد مي‌شويم و عمل مي‌کنيم؛ به اين دليل است که الّا و لابدّ اوّل بايد خطوط کلّي قرآن براي ما مشخص بشود، بعد روايات را بر قرآن عرضه کنيم، اگر چيزي مخالف بود طرد کنيم و اگر چيزي مخالف نبود آن را حجّت بدانيم، آن وقت آن حجّت‌ها را در کنار آيات قرار بدهيم، عموم آيات را با آنها تخصيص بزنيم، اطلاقات آيات را با آنها تخصيص بزنيم، کلّيات آنها را با بيان مصاديق و تطبيقشان مثل اهل بيت و ولايت و امثال آن مشخص بکنيم، اين مجموع مي‌شود حجّت خدا که انسان به آن معتقد مي‌شود، عمل مي‌کند و مانند آن؛ اين راه تدبّر در قرآن است که هم قرآن هست و هم عترت.

 البته قرآن و عترت معادل هم می‌باشند، نه قرآن و روايت! عترت مثل قرآن مقابل ندارد، عترت را که جعل نمي‌کنند! کسي نمي‌تواند مثل اين ذوات قدسي بگويد: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»،(7) اين را که نمي‌توانند بگويند! عترت مقابل ندارد، عترت فرع نيست، عترت همتاي قرآن است، اين روايت است که فرع بر قرآن است و بايد عرضه بشود! روايت چون در آن جعل راه پيدا مي‌کند همتاي قرآن نيست، قرآن تحريف‌پذير نيست، اصلاً کتابي نيست که بشود مثل آن را آورد! آن وقت آن چهارده نفر همتاي قرآن هستند، پس عترت را بر قرآن عرضه نمي‌کنند، چون آنها يک حقيقت هستند؛ روايت را چون در آن جعل راه پيدا مي‌کند بر قرآن عرضه مي‌کنند، اين مجموعِ تدبّردر قرآن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ملک، 10.
2- محمد ،24.
3- نحل، 44.
4- ر.ک: الغيبهًْ(للنعماني)، ص93.
5-  المعتبر فی شرح المختصر، ج‏1، ص29؛ ر.ک: الإحتجاج علی اهل اللجاج(للطبرسي)، ج‏2، ص447.
6- الكافي(ط ـ الإسلاميه)، ج1، ص69.
7- نهج البلاغه(للصبحي صالح)، خطبه189.
* تفسير سوره محمد(ص) ، 1395/02/27
www.javadi.esra.ir

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.