وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

فمينيسم چه پیامدهای ناگواری برای جامعه به دنبال دارد

چسترسون در جمله معروفش مى گويد: «من منكر آن نيستم كه زنان قبلاً مورد رفتار ناشايست و حتى درمعرض شكنجه قرار مى گرفتند ولى به عقيده من وضع آنها، هيچ گاه به اندازه امروز- كه فرمانرواى خانه و نيز رقيب ادارى مردانند رقّت بار نبوده است».

0

فمينيسم چه پیامدهای ناگواری برای جامعه به دنبال دارد

ادعا مى شود آموزه هاى فمينيستى پيامدهاى زيانبارى دارد. چنانچه ممكن است چند نمونه از آثار و پيامدهاى منفى آموزه هاى فمينيستى مبنى بر تشابه حقوقى زن و مرد را بيان كنيد؟

آموزه هاى فمينيستى، پيامدهاى بسيار زيان بارى دارد كه در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى شود:

الف. زنان كرامت خود را از دست داده، به ابتذال كشيده شده اند و به صورت ابزار هوس رانى هاى مردان درآمده اند.

ب. در دسترس بودن بيش از حد زنان و رفتار غيرطبيعى آنان، سبب شده كه مردان كم كم از آنان روى گردان شده و حتى متنفر گردند. اين امر باعث شده تا مردان براى ارضاى غريزه جنسى خود، به هم جنسانشان روى آورند. سردى و بى مهرى مردان نيز، زنان را واداشته است كه عطش جنسى خود را با هم جنسان خود فرو بنشانند: همجنس بازى و پيامدهاى آن (مانند ايدز) يكى از مشكلات عظيمى است كه تمدن غرب، با آن دست به گريبان است و براى اولين بار در كشورهاى صنعتى- به ويژه آمريكا مشاهده شد يعنى، همان كشورهايى كه در آن روابط زن و مرد و ارضاى نيازهاى جنسى در متنوع ترين، متعددترين و افراطى ترين شكل آن، آزاد و متداول است. طبق آخرين آمار بيش از 80 درصد از مبتلايان به ايدز در قاره آمريكا و اروپا زندگى مى كنند. (1)

آندره ميشل- به عنوان يكى از چهره هاى سرشناس فمينيست معاصر اين گونه روابط جنسى را جايگزينى براى «خانواده سنتى»، در عصر برابرى زن و مرد دانسته و از آن به عنوان «خانواده آزاد و شاد» ياد مى كند: «مردان و زنان اروپا ديگر حاضر نيستند، ازدواج هاى ناشاد را تحمل كنند. (2)

ج. كار زنان در بيرون از خانه، مانع رسيدگى آنان به كارهاى خانه چنان كه بايد و شايد شده، و همين امر، موجب بروز اختلافات خانوادگى گشته است. از طرفى استقلال اقتصادى و داشتن درآمد سبب جسورتر شدن زنان شده و بيم آنان را از متاركه و طلاق كاهش داده است در نتيجه، دامنه نزاع هاى خانوادگى گسترش يافته است.

د. يكى از نتايج نهضت هاى طرفدار زنان، منع تعدّد زوج ها بود. از نظر آنان كه بيش از يك زن داشتن، بى حرمتى به شخصيت زنان و موجب تضييع حقوق آنان است پس نبايد به مرد اجازه داد كه همسر ديگرى نيز اختيار كند. بحث ديگر، منع ازدواج موقّت بود كه آن هم با استدلال هايى مشابه به كرسى نشست. پيامد اين عوامل، همجنس بازى، ازدياد طلاق، ممنوعيت چند همسرى و منع ازدواج موقّت، افزايش سريع تعداد دختران شوهر نكرده و زنان بيوه بود. اين امر در كشورهايى كه مبتلا به جنگ هاى شديد داخلى يا برون مرزى مى شدند و تعداد كثيرى از مردان خود را از دست مى دادند، شكل مصيبت بارتر و چاره ناپذيرترى به خود مى گرفت و از صورت يك امر موقّت و گذرا خارج مى شد.

ه. از آن جايى كه مردان كه از چند همسرى و ازدواج موقت، به شدت منع شده بودند و با يك زن نيز غريزه جنسى خود را اشباع شده نمى يافتند چاره اى جز رفيقه بازى نمى ديدند. از همين رو، ارتباطهاى نامشروع جنسى، با دختران و زنان بى شوهر و حتى زنان شوهردار رايج گشت تحقيق هاى آمارى خود غربى ها، بيان گر اين واقعيت دردآور است كه بيشتر مردان در جوامع غربى، به يگانه زن قانونى خود اكتفا نمى كنند و با دختران و زنان ديگر سر و سرى دارند.

و. ارتباط هاى جنسى نامشروع، سبب از هم گسيختگى علايق خانوادگى، فروپاشى كانون گرم خانواده و پيدايش اطفال نامشروع و بى سرپرست شده است. آزادى روابط زن و مرد در راستاى اجراى آموزه هاى فمينيستى، علاوه بر گسترش روابط نامشروع و غيررسمى، پيامدهاى ديگرى دارد كه از جمله آنها مى توان به سقط جنين، مواليد ناخواسته و نامشروع، خشونت و تجاوز به زنان، واخوردگى جنسى و گرايش به همجنس بازى، روسپى گرى و فروپاشى بنياد خانواده اشاره كرد.

ز. روابط آزاد جنسى، نقطه عزيمت و سكوى پرش به سوى روسپى گرى و بيمارى هاى مقاربتى است. اين پديده- به ويژه در بين دختران جوانى كه به طور ناخواسته آبستن و صاحب فرزند يا فرزندان نامشروع شده اند شايع است زيرا بدين وسيله فرصت هاى اشتغال و تحصيل را از دست مى دهند و براى تأمين هزينه هاى زندگى و رهايى از فقر، به خودفروشى رو مى آورند.

ح. خشونت جنسى عليه بانوان، رو به فزونى نهاده است. در روابط آزاد زن و مرد، اگر تمايل آنان به يكديگر دوسويه و متقابل باشد، به پيوندهاى مشروع و نامشروع ختم مى شود اما اگر تمايل يك طرفه باشد و زن تمايلى به ايجاد رابطه نداشته باشد، در بسيارى از موارد تجاوز و خشونت جنسى( Rape ) و آزار جنسى( Sexual ) harassment عليه او صورت مى گيرد.

دانيل سيلورمن در مورد زنانى كه مورد خشونت و تجاوز جنسى قرار گرفته اند، مى گويد: معمولا چنين زنانى پس از مدت كمى، دچار پشيمانى شده و خود را سرزنش مى كنند و پيوسته اين جملات را بر زبان جارى مى سازند: «اى كاش آن لباس را نپوشيده بودم تا جلب توجه كنم اى كاش به او لبخند نزده بودم…». (3)

ميشل اوبرمن درباره خشونت جنسى عليه زنان در غرب مى نويسد: «اگر سقط جنين به صورت قانونى متوقف شود، زنان اصلاً نمى توانند زنده بمانند. علتش اين است كه فرهنگ آمريكا، فرهنگ تجاوز است، فرهنگى كه در آن زندگى زنان به خاطر ترس از خشونت جنسى همه جا حاضر، محدود شده است… همه زنان با خطر تهاجم جنسى مردان زندگى مى كنند و يا خطر حاملگى ناخواسته» (4)

«گيدنز»، آزار جنسى زنان را در محيط كار در غرب، پديده اى «بسيار معمول» مى داند. وى به برخى از گونه هاى آزار جنسى اشاره مى كند از جمله تحميل خواست هاى جنسى با استفاده از اقتدار شغلى يا قدرت. البته گاهى نحوه ابراز اين رفتار، شكل زيركانه تر به خود مى گيرد و آن فهماندن طرف مقابل به اين كه ترفيع شغلى و دريافت پاداش ها، در گرو تن دادن به خواهش هاى جنسى او است وگرنه بايد منتظر پيامد بد آن (از قبيل اخراج يا جلوگيرى از ترفيع) باشد. (5)

ط. فشار مضاعف به جهت تعدد نقش ها و مسؤوليت هاى زنان، بر آنان وارد شده است. ضرورت اشتغال زنان و «مزد برابر در مقابل كار برابر»، از جمله شعارهاى اصلى و محورى جنبش زنان در غرب، براى دستيابى به استقلال اقتصادى و رهايى از سيطره مردان بوده است. اما اين امر نه تنها به سود زنان تمام نشده بلكه باعث فشار مضاعف( Double Burden (بر آنان گشته و هرگز باعث برابرى اقتصادى و اجتماعى ميان زن و مرد نشده است حتى نابرابرى موجود را تعميق كرده و مشكلات گسترده ترى را براى آنان فراهم آورده است.

چسترسون در جمله معروفش مى گويد: «من منكر آن نيستم كه زنان قبلاً مورد رفتار ناشايست و حتى درمعرض شكنجه قرار مى گرفتند ولى به عقيده من وضع آنها، هيچ گاه به اندازه امروز- كه فرمانرواى خانه و نيز رقيب ادارى مردانند رقّت بار نبوده است». (6)

در حقيقت طرح «برابرى در اشتغال»، به طور ناخواسته موازنه قدرت را به نفع مردان تغيير داد. از اين رو نظريه پردازان برابرى، براى مقابله با مشكل پيش آمده، با تدابير متعددى از جمله «تقسيم برابر كارها و مسؤوليت هاى خانه ميان زن و شوهر» در كنوانسيون رفع تبعيض و اعلاميه پكن، در صدد كاستن از آن برآمده اند كه البته توفيق چندانى نداشته است. (7)

آنتونى گيدنز، در تحليل و ريشه يابى پديده فشار مضاعف، بر ناديده انگارى تفاوت هاى زيستى و عاطفى مسلّم و انكارناپذيرى، در تقسيم كار ميان زنان و مردان غرب دست مى گذارد و وابستگى شديد عاطفى زنان به فرزندان و رتق و فتق امور آنان را گوشزد مى كند. در تبيين او، زنان كودكان را به دنيا مى آورند و پرورش مى دهند. درماندگى كودك، ايجاب مى كند كه مراقبت اوليه، شديد و طولانى باشد. اين ضرورت فيزيكى اوليه، به سادگى به استمرار نقش مراقبتى و پرورشى- كه زنان در تمام فرهنگ ها مى پذيرند مى انجامد. زنان به لحاظ نقش مادرى و مراقبت كنندگى، اساساً در فعاليت هاى خانگى جذب مى شوند. (8)

در پايان براى روشن تر شدن مطلب به سخن يكى از بانوان دكتر انگليسى- كه در خاتمه سمينار ايدز ايراد شد اشاره مى شود:

«براى اينكه جهان امروز، از بيمارى ايدز نجات يابد و يا با آن به مبارزه برخيزد، بايد مرزهايى را كه دين اسلام بين زن و مرد قرار داده است، مراعات كنند و از آميختگى بدون حد و مرز زنان و مردان جلوگيرى به عمل آيد». (9)

پى نوشت ها

1) جليل روشندل و رافيك قلى پور سيماى زنان در جهان، به نقل از: رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه پيشرفته صنعتى، ترجمه مريم وتر، ص 2

221) اندره ميشل، خانواده در گذشته و حال اروپا، ص 3

36) فمينيسم جهانى، ص 4

83) آنتونى گيدنز، جامعه شناسى، ص 5

204) همان، ص 201 و 6

211) فمينيسم جهانى، ص 7

93) مثل بند «ج» و «د» ماده 16 كنوانسيون و ماده 27 اعلاميه پكن.

8) آنتونى گيدنز، پيشين، ص 9

190) مريم معين الاسلام و ناهيد طيبى روانشناسى زن در نهج البلاغه، (انتشارات عطر سعادت، قم)، ص. 246

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.