وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

عشق به عبادت خدا

حضرت آیت الله جوادی آملی: اين کلمه عشق از لطيف‌ترين تعبيرات روايي ماست. متأسفانه به دست ديگران افتاد و زميني شد و مبتذل شد. مرحوم کليني(رض) در کافي اين روايت نوراني را نقل مي‌کند که «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهًْ»؛/ انسان يا شوق به بهشت دارد يا ترس از دوزخ يا بالاتر از اينها به نام محبّت که خود حضرت امير فرمود من خدا را ازروي محبت عبادت مي‌کنم.

0

عشق به عبادت خدا

حضرت آيت الله جوادي آملي
حضرت آيت الله جوادي آمل

وجود مبارک حضرت امیر(ع) در حکمت 31 نهج‌البلاغه می‌فرماید: ايمان بر چهار پايه استوار است : صبر، يقين، عدل و جهاد. صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن كس كه ‌اشتياق بهشت دارد ، شهوت‌هايش كاستى گيرد و آن كس كه از آتش جهنّم مى‌ترسد، از حرام دورى مى‌گزيند و آن كس كه در دنيا زهد مى‌ورزد، مصيبت را ساده پندارد و آن كس كه مرگ را انتظار مى‌كشد در نيكى‌ها شتاب مى كند.

 

وجود مبارک اميرالمؤمنين(ع) که عناصر محوري ايمان را ذکر مي‌کند، مي‌فرمايد يکي صبر و بردباري است، يکي يقين است، يکي عدل است و يکي جهاد، آن وقت اينها را شرح مي‌دهد. مجموعه اينها در ذيل خطبه سيزده اين کتاب تمام نهج‌البلاغه است. خود سيد رضی(رض) هم در پايان اين شماره 31 اعتراف مي‌کند، مي‌فرمايد: «وَ بَعْدَ هَذَا كَلَامٌ تَرَكْنَا ذِكْرَهُ‏ خَوْفَ‏ الْإِطَالَهًْ»، اينها جزء کلمات جداگانه حضرت نيست. حضرت يک خطبه مفصلي دارد که اين دو بخش مربوط به تشريح ايمان و تشريح کفر، گوشه‌اي از آن خطبه نوراني سيزده است که خطبه مفصل است.

حضرت صبر را تشريح مي‌کند که صبر چهار شعبه دارد: «عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ»؛ اين، هم روان‌شناسي است، هم روان‌کاوي است و هم اهداي يک سلسله مسائل تازه است.قرآن کريم اجر صابران را فراوان ذکر کرده است که درباره صابران دارد: (يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ جز این نیست که پاداش شکیبایان به تمام و کمال به آنها پرداخت خواهد شد)؛(1) (بِغَيْرِ حِسَابٍ) نه يعني بي‌حساب، چون هيچ کاري از کارهاي الهي بي‌حساب نيست: (إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ)،(2) هر چيزي نزد خدا اندازه دارد، يک؛ هر کار الهي روي اندازه است، دو؛ (كُلُّ شَي‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ)،(3) (إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ)؛ نظم و نزد خاص در کارهاي الهي مشهود است.

 

درباره صابران فرمود: (يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ)؛ يعني به حساب در نمي‌آيد. خدا چقدر به اينها عطا مي‌کند به حساب درنمي‌آيد. براي کارهاي عادي فرمود: (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهًْ فَلَهًُْ خَيْرٌ مِنْهَا)؛(4)مرتبه ضعيف. (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهًِْ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها)،(5) يک متوسط. (مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ….؛ کسانی که اموال خود را در راه خداانفاق می‌کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند، که در خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد، دو یا چند برابر می‌کند و خداوند وسعت دهنده و داناست.)؛(6) که در بخش پاياني سوره «بقره» است، يک حبّه بشود هفت خوشه، هر خوشه‌اي ده دانه، بشود هفتصد تا. (وَاللهُ يُضَاعِفُ)، اگر اين به معني ضِعف باشد نه چند برابر، مي‌شود 1400 تا؛ اما آن (وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)، ديگر به حساب درنمي‌آيد. صابران جزء کساني‌اند که (يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ)؛ به حساب در نمي‌آيد و از طرفي هم اينها را معطّل نمي‌کنند.

يک روايت نوراني مرحوم کليني نقل کرد که فقير صابر، قبل از غني مؤمن و متوحّد و باتقوا وارد بهشت مي‌شود؛(7) براي اينکه او بحث سؤال و جواب ندارد. سؤالي از او نيست که آن نعمت را چکار کردي؟ آن مسئوليت را چکار کردي؟ فلان پُست را چکار کردي؟ او کاري نداشت که انجام بدهد يا ندهد. علي أيحال کار الهي هرگز بي‌حساب نيست.

پایه‌های صبر

فرمود «وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الشَّوْقِ»؛ حضرت اين چهار مورد را تفصيل مي‌دهد، انسان وقتي مشتاق يک چيزي باشد، صبر مي‌کند تا به مورد شوقش برسد.. «وَ الشَّفَقِ»؛ يعني هراس. اگر کسي از چيزي بترسد، صبر مي‌کند که خطر برطرف شود. «وَ الزُّهْدِ»؛ يعني بي‌رغبتي، چون زهد اگربا «في» استعمال بشود به يک معناست، با کلمه «عن» استعمال بشود به يک معناست، (وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ)؛(8)يعني بي‌رغبت بودند.

 

اگر کسي نسبت به چيزي بي‌رغبت باشد اگر به آن نرسيد صبر مي‌کند. «وَ التَّرَقُّبِ» و آمادگي. حالا شرح اين چهار شعبه اين است:«فَمَنِ ‌اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّهًِْ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»؛ اگر کسي مشتاق بهشت باشد، اگر به شهوت‌ها نرسيد صبر مي‌کند. منشأ اين صبر، «شوق إلي الجنهًْ» است. «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ کسي که از آتش مي‌هراسد، از حرام پرهيز مي‌کند، صبر مي‌کند. وقتي پيشنهاد حرامي به او دادند صبر مي‌کند، نمي‌پذيرد. «وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ»؛ زهد در دنيا يعني بي‌رغبتي. اگر نسبت به زرق و برق دنيا بي‌رغبت بود، حوادث تلخي که رخ داد او تحمل مي‌کند. اين مي‌شود صبر «عند المصيبهًْ». «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي‏] إِلَی الْخَيْرَاتِ»؛ اگر کسي منتظر مرگ باشد؛ يعني بداند مرگ در کمين است مي‌گويد قبل از اينکه من فرصت را از دست بدهم، کار خير را سريع‌تر انجام بدهم، نگويم که بعداً انجام مي‌دهم. مرگ که در کمين من است، چرا کار خير را به عقب بيندازم؟

 

اين صبر را در روايات ديگر به سه قسم تقسيم کردند، گفتند: صبر «عن المعصية» است، صبر «عَلَی الطَّاعَهًِْ» است صبر «عِنْدَ الْمُصِيبَهًْ» است.(9) صبر «عَنِ الْمَعْصِيَهًْ»؛ يعني از گناه بپرهيزد، با اينکه مورد علاقه بدني اوست صبر کند از معصيت. رخدادهاي تلخي که پديد آمد به نام مصيبت، صبر کند «عِنْدَ الْمُصِيبَةِ». اعمال خير چون دشوار است، صبر کند «عَلَی الطَّاعَهًِْ». صبر «عَلَی الطَّاعَهًْ»، صبر «عَنِ الْمَعْصِيَهًْ» و صبر «عِنْدَ الْمُصِيبَهًْ» در اين بيانات نوراني حضرت امير(ع) آمده است.(10)

 

به هر حال انسان يا شوق به بهشت دارد يا ترس از دوزخ يا بالاتر از اينها به نام محبّت که خود حضرت امير فرمود من خدا را ازروي محبت عبادت مي‌کنم.

اين کلمه عشق از لطيف‌ترين تعبيرات روايي ماست. متأسفانه به دست ديگران افتاد و زميني شد و مبتذل شد. مرحوم کليني(رض) در کافي اين روايت نوراني را نقل مي‌کند که «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهًْ»؛ فاضل‌ترين و برجسته‌ترين مردم کساني‌اند که نماز را «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّهًِْ»(11)نخوانند يا «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»(12)نخوانند. آن محبّت والا را مي‌گويند عشق. کسي که به محبوب خود، به معبود خود و به مقصود خود عشق مي‌ورزد، با نماز مُعانقه دارد. ديديد دو تا برادر يا دو تا دوستي که ساليان متمادي يکديگر را نديدند، مُعانقه مي‌کنند؛ يعني «عُنُق» به «عُنُق»، گردن به گردن با يکديگر تماس دارند. فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهًَْ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»،(13)برترين مردم کساني‌اند که با نماز مُعانقه کنند و به نماز عشق بورزند اين «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» يا «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّةِ» نيست.

 

کربلا؛ سرزمین عاشقان

وجود مبارک حضرت امير(ع) بيست سال قبل از جريان کربلا، وقتي جنگ صفين را مي‌خواست به پايان برساند، يک روزي از صفين به کوفه برمي‌گشت؛ در بين راه قبل از اينکه به کوفه برسد به يک سرزميني رسيد، ديدند حضرت از اين مَرکب پياده شد، با دستان مبارکشان‌اشاره مي‌کنند: «هَاهُنَا هَاهُنَا»؛(14)همين جاست! همين جاست! مقداري خاک اين منطقه را گرفتند، بو کردند،دو رکعت نماز خواندند و بعد‌اشک ريختند. به حضرت عرض کردند اينجا چيست؟ چه کسي مي‌آيد؟ چه خبر است اينجا؟ فرمود: «مَصَارِعُ عُشَّاق‏»؛(15) اينجا جايي است که عاشقان، شربت شهادت مي‌نوشند.

از ظريف‌ترين تعبيرات ديني ما عشق است، اما وقتي بيگانه اين را از آسمان به زمين آورد به اين صورت درآمد که در بعضي از روايات فرمودند اين برای دل‌هايي است که از محبّت الهي خالي است.

فرمود اينجا عاشقان مي‌آرمند؛ «مَصَارِعُ عُشَّاق‏». روز دوم محرم که وجود مبارک سيد الشهدا(ع) بعد از بيست سال وارد شد، شنيدند که آنجا کربلاست، فرمود: «ههَاهُنَا مُنَاخُ‏ رِكَابِنَا» اين «ههَاهُنَا مُنَاخُ‏ رِكَابِنَا» را بيست سال قبل از کربلا، وجود مبارک حضرت امير فرمود!. آن روز دوم محرم وجود مبارک سيدالشهداء فرمود: اينجاست که شترها بايد زانو بزنند، اينجاست که بچه‌هاي ما را سر مي‌برّند، اينجاست که اطفال ما را ذَبح مي‌کنند و مانند آن.(16)

بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دام‌ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب ، قم؛ 23/1/97
هدانا برگرفته از معارف کیهان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. زمر، 10.   2. قمر، 49.   3. رعد، 8 .   4. نمل، 89؛ قصص، 84.   5. انعام، 160.   6. بقره، 261.   7. الکافي(ط ـ الاسلاميهًْ)، ج2، ص260.   8.يوسف، 20.   9 و 10. الکافی(ط ـ الإسلاميهًْ)، ج2، ص91.   11. علل الشرائع، ج1، ص57.   12. علل الشرائع، ج1، ص57.   13. الكافي (ط ـ الإسلاميهًْ)، ج‏2، ص83.   14. وقعة صفين، ص141 و 142.   15. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏41، ص295.   16. مناقب آل أبيطالب (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص97.

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.