وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

زبان؛ درنده‌ای گزنده؛ گفتاری از آیت الله جوادی آملی

0

زبان؛ درنده‌ای گزنده؛ گفتاری از آیت الله جوادی آملی

حضرت امير در نهج البلاغه فرمود: «إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّهًْ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ‏» (هرگاه به تو تحیتی گفته شد، با تحیتی بهتر از آن،  پاسخ بگوي و هرگاه دستي به تو احسان کرد، با احساني بهتر از آن، جبرانش كن. با وجوداين، فضيلت از آنِ آغازگر (نيكي) است)؛(۱) فرمود جامعه را ادب اداره مي‌کند. اينکه به ما گفتند سلام بکنيد، براي اينکه جامعه‌اي که با سلامت و سِلم و وِداد زندگي مي‌کند ، ادب متقابل را حفظ مي‌کند و آنچه جامعه را حفظ مي‌کند همين ادب متقابل است. فرمود اگر کسي به شما سلام کرد که جواب سلام واجب است و اگر تحيّتي و چيزي که باعث حياي جديد و حيات تازه است به شما داد، شما معادل آن يا بهتر از آن را جبران کنيد.
مرحوم آقاي بروجردي(ره) که از مراجع عظام شيعه بود به استناد همين آيه که مضمون آن آيه را در نهج البلاغه مي‌خوانيم، فتواي احتياطي مي‌دادند که اگر کسي سلام کرد بعد گفت «صبّحکم الله بالخير»، احتياط واجب اين است که شما هم در جواب «صبّحَکُم الله» بگوييد يا بهتر از آن. به استناد همين آيه‌اي که اين آيه را وجود مبارک حضرت امير به صورت يک حديث براي ما بيان کرده است. آيه دارد: (وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّهًْ فَحَيُّوا)،(۲) جمع هست؛ ولي حضرت دارد: «إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيّْهًْ فَحَيِّ»؛ يعني اگر کسي تحيّه‌اي به شما داد، شما معادل آن يا بهتر از آن را برگردانيد، ظرف خالي را برنگردانيد. طوری عمل کنيد که نه شرمنده باشيد و نه احسان ابتدايي. بعد فرمود: اگر هم ظرف را پر برگردانديد رجحان با صاحب اوّلي است.
مقابله به مثل، با احسان، نه با عدل
اگر کسي نسبت به ما ادب کرد؛ چه ادب زباني، چه ادب کتبي و نامه‌اي، چه ادب مالي، چه ادب حيثيتي، ما پاسخ بدهيم. دیگر اينکه اين کاسه خالي يا نامه را يا قول را که بي‌پاسخ نگذاشتیم، اين عدل است نه احسان. سوم اينکه بار ديگر خود ما اگر ابتدائاً نامه‌اي داديم يا کاسه‌اي داديم يا مشکل او را حلّ کرديم، اين مي‌شود جزاي احسان. در قرآن نفرمود جزاي احسان، عدل است؛ فرمود جزاي احسان، احسان است: (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ).(۳) ما اگر مشکلي داشتيم و کسي مشکل ما را حلّ کرد و بعد او مشکلي پيدا کرد و ما مشکل او را حلّ کرديم، اين مي‌شود عدل، نه احسان؛ چون ما بدهکار بوديم دَين خود را ادا کرديم، هنوز جزاي او را نداديم. بار ديگر اگر او مشکلي پيدا کرد، ما ابتدائاً و ارتجالاً مشکل او را حلّ کرديم، اين مي‌شود احسان، اين احسان جزاي آن احسان است. «هل جزاءُ الاحسان الا العدل» نيست؛ بلکه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ) است.
بيان نوراني حضرت امير اين است که اگر کسي نامه‌اي مؤدّبانه براي شما نوشت ، شما پاسخ آن نامه را داديد، اين مي‌شود عدل و اگر بار ديگر شما ابتدائاً عرض ادب کرديد و نامه نوشتيد اين مي‌شود احسان و تحيّت. فرمود: «وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ‏»؛ در چنین جامعه‌ای، نه زد و خورد و پرونده پانزده ميليوني هست و نه طلاق در اين جامعه راه دارد. اگر امام صادق(ع) فرمود جامعه را حرف ما اداره مي‌کند، چنانکه می فرماید: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْض» (به ديدن هم برويد،زيرا ديدار يكديگر سبب زنده كردن دل‌هاى شماست و ياد نمودن احاديث ماست و احاديث ما،شما را به يكديگر مهربان مى‌سازند،(۴) همين است. همه ما مي‌دانيم سنگ روي سنگ بَند نمي‌شود؛ يعني کسي که خواست برجي بسازد، قصري بسازد، طبقه اوّل را سنگ گذاشت، طبقه دوم بخواهد روي اين سنگ بگذارد بَند نمي‌شود بلکه يک ملات نرم لازم است که اين دو تا سنگ را به هم جمع کند. فرمود بيانات ما ائمه آن ملات نرم است که سنگ‌ها را روي هم مستقر مي‌کنند و قصر مي‌سازند.
آنگاه ما موظّف هستيم عادل باشيم، اين کف زندگي است. موظّف هستيم احسان کنيم که بالاتر از عدل است. اينکه در سوره «نحل» فرمود: (إِنَّ الله يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ)(۵) گرچه با «واو» عطف شده؛ اما آن ترتّب منزلت همچنان محفوظ است که احسان عدل است «مع اضافه». جزاي احسان، عدل نيست؛ جزاي احسان، احسان است.آنکه ابتدائاً مشکل شما را حلّ کرد، او همچنان در رتبه اوّل ايستاده است و اگر بخواهيد به او بررسي بايد يک کار ابتدايي نسبت به او بکني که بشود احسان، نه بشود عدل.
حضرت  فرمود: «مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ»؛(6) کسي که شما را از عواقب کار بد ترساند، مثل اينکه مژده داده باشد. فرمود:اگرکسي شما را برحذر داشت، يعني گفت: (خُذُوا حِذْرَكُمْ)؛(7) يعني هوشتان را بگيريد، عقلتان را بگيريد، با چراغ عقل حرکت کنيد؛ مثل آن است که به شما مژده داد، براي اينکه با چراغ عقل که حرکت کرديد، به مقصد مي‌رسيد.
زبان؛ درنده ای گزنده
بعد فرمود: «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ» ( زبان درنده ای است که اگر رهایش کنی به تو آسیب می رساند و تو را می درد).؛(8) زبان يک نيش عقربي است که اگر شما او را رها بکنيد نيش مي‌زند. اين زبان مي‌تواند انسان را نجات بدهد، مي‌تواند ـ خداي ناکرده ـ انسان را به دام بيندازد؛ لذا درباره زبان نه تنها غزالي، ديگران هم بيست گناه براي زبان ذکر کردند و گفتند زبان «قليل الجِرم و کثير الجُرم» است(9) و چون «کثير الجُرم» است؛ اين را به عنوان تشريح گفتند، هر روز زبان از اعضا و جوارح سؤال مي‌کند که حالتان چطور است؟ آنها به زبان مي‌گويند اگر تو بگذاري، دست و پا و مانند آن، اينها در امان هستند. فرمود اگر اين را رها کردي، اين آدم را عقر مي‌کند، پي مي‌کند. ببينيد در قرآن کريم در سوره مبارکه «ق» دارد انسان هيچ حرفي نمي‌زند مگر اينکه رقيب عتيد او را مراقبت مي‌کنند: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه ‏رَقيبٌ عَتيد؛  انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد مگر اینکه همان دم، فرشته‌ای مراقب  و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!،(10) قيام او، قعود او، امضاي او، نفي او، اشاره او، همه اينها مشمول همين قول است. از تمام کارها به قول تعبير شده است؛ چون مهم‌ترين کار انسان با زبان او انجام مي‌گيرد. وگرنه اختصاصي به قول ندارد. اما چون مهم‌ترين کار از زبان است به زبان اسناد داده شد: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه ‏رَقيبٌ عَتيدٌ). نه اينکه يکي رقيب است ديگري عتيد، هر یک از آن مسئول‌ها، هم رقيبند هم عتيد. نه يکي رقيب باشد ديگري عتيد! آنکه مراقب تنظيم حسنات است يک مراقب عتيد و معدّ و مستعد و آماده و به پاست. اين‌که مسئول نوشتن سيّئات است مراقب معدّ مستعدّ به پاست،  آن قول اگر حسنه باشد رقيبِ عتيد آنجاست. اگر آن قول سيّئه باشد، رقيبِ عتيدِ مستعد آنجاست.
اينکه فرمود زبان، يعني همه دست و پا و جوارح مواظب هستند که زبان چه مي‌کند. اين زبان اگر عقال نشود هر حرفي دلش بخواهد مي‌زند، دست و پا هم قيام مي‌کنند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 20/10/97
مرکز اطلاع رسانی اسرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغهًْ صبحی صالح، حکمت62.
2. نساء، 86.
3. رحمن، 60.
4. الکافی(ط ـ الإسلاميهًْ)، ج2، ص186.
5. نحل، 90.
6.نهج البلاغهًْ، حکمت59.
7. نساء، 71.
8. نهج البلاغهًْ، حکمت60.
9. احياء علوم الدين، ج 8، ص199؛ المحجهًْ البيضاء، ج 5، ص 191 و 192.
10. ق، 18.

کیهان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.