وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

دلالت غدير خم بر امامت حضرت على عليه السلام

0

دلالت غدير خم بر امامت حضرت على عليه السلام

 آيا غدير خم دليل بر امامت حضرت على عليه السلام است؟ شيعه چه دليلى بر اين مطلب دارد؟

 

 

از نظر شيعه واقعه غدير خم سندى قطعى و غيرقابل انكار بر امامت و پيشوايى حضرت على عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و لزوم پيروى از آن حضرت است. اين مسأله از چهار طريق قابل بررسى است:

1. معنا كاوى واژه ولايت،
2. آيات قرآن،
3. تفسير پيامبر،
4. قرائن و شواهد خارجى.

 

يك. معناى ولايت
واژه ولايت در معانى مختلفى چون مالك، آزادكننده، نزديك، همسايه، ياور، اولى و سزاوارتر به كارى و… به كار رفته است. ليكن لغت شناسان و فرهنگنامه ها عمدتاً كلمه ولايت و مشتقات آن مانند مولى و ولى را به معناى سرپرستى، عهده دارى امور، سلطه، استيلا، رهبرى و زمامدارى معنا كرده اند. در اينجا معناى اين كلمه با برخى از مشتقاتش از كتاب هاى لغت اهل سنت نقل مى شود:
– راغب اصفهانى مى نويسد: وِلايت، يعنى يارى كردن و وَلايت؛ يعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است كه وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستى» است؛ ولى و مولا نيز در همين معنا به كار مى رود.134

 

– ابن اثير مى نويسد: ولى؛ يعنى ياور و هر كس امرى را بر عهده گيرد، مولا و ولى آن است. سپس مى گويد: و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر كه به على عليه السلام گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ يعنى «ولى مؤمنان گشتى».135

 

– صاحب صحاح اللغه مى نويسد: هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد، ولى او است.136
– مقاييس اللغه آورده است: هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد، ولى او است.137

 

 

 

دو. آيات قرآن
در رابطه با حادثه غدير سه آيه نازل شده است:
1. آيه ابلاغ،
2. آيه اكمال دين،
3. آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ».
پيوند دو آيه پيشين با واقعه غدير و چگونگى دلالتشان بر مسأله امامت از نظر گذاشت138. آنچه اكنون بايد مورد توجه قرار داد آيه سوم است.

 

براساس آنچه در منابع شيعه و سنى139 روايت شده است پس از انتشار سخنان پيامبر در غدير خم، شخصى به نام «جابربن نظر» يا «حارث بن النعمان الفهرى» نزد پيامبر آمد و عرض كرد:
«اى محمد از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهيم كه جز خداى يگانه پروردگارى نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايى و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم. اما به اين حد راضى نگشتى و پسرعمويت را بر ما سرورى بخشيدى و گفتى: «هر كه را من مولاى اويم، على مولاى او است». اكنون بگو اين سخن را از پيش خود گفتى، يا از جانب خدا؟ پيامبر فرمود: «سوگند به آن كه جز او خدايى نيست اين مطلب از سوى خداوند است».

 

در اين هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت در حالى كه مى گفت: خدايا! اگر آنچه محمد مى گويد حق است پس سنگى بر ما ببار يا ما را به عذابى دردناك گرفتار كن. هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از جانب حق سنگى بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت. آن گاه اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ»140 «پرسنده اى از عذاب واقع شونده اى پرسيد كه اختصاص به كافران دارد (و) آن را بازدارنده اى نيست. (و) از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است».

 

قرآن در اين آيه لجاجت شخص مورد نظر را نكوهيده و آن را گونه اى از كفر قلمداد كرده كه دربردارنده عذابى نابخشودنى است. بنابراين قرآن در اين باره سه آموزه دارد:
1. الهى بودن جريان غدير را تأييد مى كند.
2. برداشت امامت و رهبرى امام على عليه السلام از سخنان پيامبر را تأييد مى كند.
3. مخالفت و عناد با مسأله فوق را كفر و مستوجب عقاب معرفى مى كند. اين همه خود نشانگر اهميت و جايگاه عظيم مسأله امامت در كنار رسالت است.

 

 

سه. توضيح پيامبر
بهترين شارح و بيانگر مراد گوينده يك سخن خود اوست و چه حجتى قاطع تر از تفسير و توضيح گوينده بر معنا و مراد او از كلامش؟ روايات متعددى در منابع شيعه و سنى وجود دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر پرسش ديگران به توضيح مراد خويش از چگونگى ولايت اميرمؤمنان عليه السلام پرداخته اند.
اكنون به جهت اختصار به ذكر دو روايت بسنده مى كنيم:

 

3-1. حسين بن اسماعيل جرجانى به سند خود از پيامبر نقل مى كند كه از آن حضرت در مورد معناى «من كنت مولاه على مولاه» پرسيدند. حضرتش پاسخ داد: خدا مولاى من است يعنى او بر من نسبت به خودم و تصرف در امورم اولوليت دارد و با وجود او من از خود اختيارى ندارم.141 من نيز مولاى مؤمنانم؛ يعنى به تصرف در امور آنان بر خودشان مقدم هستم و در عرض من آنان نبايد از پيش خود كارى بكنند، و هر كس كه من مولاى او و مقدم بر او از خودش مى باشم و با وجود من اختيارى از خود ندارد، پس على مولاى اوست و از نفس خودش بر او مقدم است و با وجود على نبايد از پيش خود كارى كند».142

 

3-2. شيخ الاسلام حموينى آورده است كه در روز غدير وقتى پيامبر فرمودند: «من كنت مولاه فعلى مولاه…» سلمان برخاست و پرسيد: اى رسول خدا! اين چگونه ولايتى است؟ پيامبر فرمود: «ولايتى مانند ولايت من؛ هر كس كه من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس على نيز بر او از خودش سزاوارتر است».143

 

 

چهار. قرائن و شواهد
4-1. معرفى ثقلين؛ چنان كه گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله در موارد متعددى به معرفى اهل بيت و تعيين راهبرد دائمى پيروى از قرآن و عترت پرداخته اند از جمله حضرتش در جريان غدير فرمود: «انى تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى»؛ «من در ميان شما دو چيز گران بها به وديعت مى گذارم: كتاب خدا و عترتم را».

در اينجا پيامبر اهل بيت عليهم السلام را در كنار قرآن قرار داد و التزام به آن دو را راه نجات و رستگارى معرفى نمود و در رأس عترت طاهرين مسأله ولايت امام على عليه السلام را بيان نمود. اين مسأله نشان مى دهد كه ولايت امام على عليه السلام سرآغاز پيروى جدايى ناپذير از قرآن و عترت است و اين همان امامت و زعامت بلافصل آن حضرت در امور دينى و دنيايى است.

 

4-2. پيامبر در مقدمه سخن به مسأله ايفاى رسالت و اولويت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در اين رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولايت امام على عليه السلام را طرح نمودند. اين نشان مى دهد كه نوع ولايت مطرح شده در اينجا از همان سنخ ولايت و اولويت پيامبر بر مؤمنان است كه به موجب آن پيامبر خدا حق تقدم و تصرف بلامنازع در شئون دينى، سياسى و اجتماعى مسلمانان را دارد.

 

4-3. اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از طرح ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بى درنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و يارى نكردن او نفرين مى فرستد، قرينه روشنى است بر اينكه ولايت مورد نظر از نوع ولايت زعامت و رهبرى است، نه چيزهايى مانند محبت و علاقه قلبى صرف، زيرا آنچه با اطاعت، نصرت و يارى همگانى جامعه تلازم دارد، پيشوايى و رهبرى امت است، نه امورى چون صرف محبت و علاقه قلبى.

 

4-4. اعلام همگانى؛ مسأله غدير از عمومى ترين خطاب هاى پيامبر بوده است. زيرا:
اولاً، آن حضرت مكانى پيش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب كرد تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند.
ثانيا، دستور داد به كسانى كه از آن مكان گذشته بودند خبر داده شود كه برگردند و براى كسانى كه هم عقب مانده بودند بمانند تا از راه برسند.
ثالثا، دستور داد شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند.
اين همه دلالت بر اين دارد كه مسأله مورد نظر براى امت اسلامى بسيار مهم و حياتى بوده است. اين در شرايط آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله كه همه احكام و عقايد دينى بيان شده، با هيچ چيز سازگار نيست جز با مسأله امامت و خلافت كه بدون اعلام صريح و قاطع آن براى عموم، استمرار خط رسالت گرفتار مشكل خواهد بود و دين ناقص خواهد ماند.

 

اگر چنين نباشد آيا عاقلانه است كه پيشواى بزرگ مسلمانان در آخرين سخنرانى عمومى خود براى جمعيت باشكوه حج گزاران، در آن گرماى سوزان مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين تأكيدات با آنان سخن بگويد و از همه آنچه گذشت معنا و مقصودى كمتر از تعيين تكليف آينده مسلمانان و ارائه راهبردى جهت حفظ سلامت و صيانت دينى و رهبرى دينى امت داشته باشد و مثلاً صرفا در پى اعلام دوستى و محبت حضرت على عليه السلام باشد.

4-5. چنان كه در بحث از آيه اكمال گذشت، پيامبر صلى الله عليه و آله پس از اعلام ولايت اميرمؤمنان فرمود: «الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على بعد از من».144
نكته مهم در اين جا اين است كه:
اولاً چه معنايى از ولايت غير از امامت كه استمرار خط رسالت و تداوم آن است با اكمال دين سازگار است؟ افزون بر آن اگر معناى ديگر مانند ولايت محبت در نظر باشد ديگر قيد «بعد از من» زايد است زيرا محبت حضرت على عليه السلام مقيد به زمان پس از رحلت پيامبر نيست. معنا ندارد منظور پيامبر را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد! زيرا محبت على با حيات پيامبر قابل جمع است و تنها رهبرى امام على عليه السلام است كه پس از آن حضرت مورد نظر است زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست.

 

4-6. پس از اين واقعه پيامبر فرمود: «مرا مبارك باد گوييد! خداى تعالى مرا نبوت عطا فرمود و اهل بيتم را امامت».145
4-7. پس از سخنان پيامبر مردم با حضرت على عليه السلام بيعت كردند به طورى كه سرور و شادمانى و مبارك باد گويى و بيعت سه روز به طول انجاميد146. افزون بر عموم مردم سركردگانى چون ابوبكر، عمر و عثمان و… با آن حضرت بيعت كردند. عمربن الخطاب در بيعت با آن حضرت گفت: «هنيئا لك يابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنه»147.

نكته اساسى در اينجا اين است كه بيعت با هيچ معنايى جز خلافت و اولويت سازگار نيست و سخنان كسانى چون ابوبكر و عمر در اين بيعت نيز به همين معنا قابل حمل است.

 

4-8. همه حاضران از خطابه پيامبر مسئله امامت و پيشوايى حضرت على عليه السلام را فهميدند و بلافاصله حسان بن ثابت انصارى از پيامبر اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود كه در يكى از ابيات آن مى گويد:
فقال له قم يا على! فاننى
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
پيامبر(ص) رو به على(ع) فرمود:
«اى على، برخيز! همانا مى خواهم كه پس از من تو امام و راهنماى امت باشى»

 

ذكر اين نكته بايسته است كه:
اولاً، «تقرير»؛ يعنى سكوت و عدم مخالفت پيامبر در برابر يك سخن يا رفتار نزد همه مسلمانان حجت و جز سنت است. بنابراين اگر مسئله غدير معنايى غير از امامت داشت چرا پيامبر سخنان حسان بن ثابت را نفى نكردند، بلكه تأييد كرده او را تشويق فرمود.

 

ثانيا، اين مسأله نشان مى دهد كه ديگران هم دقيقا همين معنا را از واقعه غدير فهميده اند. اگر چنين نبود اعتراض نكردند كه منظور پيامبر امامت و هدايت امت نبوده است.

در بسيارى از سخنان ديگر صحابه نيز همين معنا نمودار است و حتى مخالفان ولايت اميرمؤمنان عليه السلام نيز همين برداشت را داشته اند. نمونه آن در ماجراى حارث بن نعمان فهرى بيان شد.
4-9. اميرمؤمنان عليه السلام، ائمه اطهار عليهم السلام و برخى از ديگر صحابه و تابعين در اثبات امامت بارها به حديث غدير استناد كرده اند.148
قرائن و مستندات ديگرى نيز در دلالت حديث غدير بر ولايت امامت وجود دارد كه رعايت اختصار ما را از بررسى آنها معذور مى دارد.149

 

 

134. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.

135. ابن اثير، ابوالحسن على بن عبدالواحد، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، ج 5، ص 227.

136. الجوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح فى اللغة العرب، تحقيق احمدبن عبدالغفورعطار، بيروت، دارالعلم للملايين، ج 6، ص 2528.

137. معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 141.

138. بنگريد پرسش هاى 13 و 14.

139. علامه امينى، در كتاب الغدير 30 مورد از منابع اهل سنت را در اين رابطه بررسى و معرفى كرده است. بنگريد: الغدير، ج 1، ص 246-239.

140. معارج70، آيات 3-1.

141. مراد در اينجا اختيار تشريعى است، يعنى برخلاف دستور او مجاز به تصرف در امور نيستم و تنها بايد اوامر او را پيروى كنم.

142. شمس الاخبار، ص 38، به نقل از: صلوه العارفين؛ الغدير، ج 1، ص 386.

143. «ولاء كولاى، من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه»، الغدير، ج 1، ص 387.
جهت آگاهى بيشتر بنگريد: همان، ص 390-386.

144. در اين جا بايد توجه داشت كه حتى اگر كسى نزول آيه اكمال را در رابطه با واقعه غدير نپذيرد، خود سخن پيامبر در اين باره كه ولايت امام على را اكمال دين معرفى مى كند دليل روشنى بر مقصود آن حضرت از ولايت امامت و زعامت است.

145. بنگريد: الغدير، ج 1، ص 274.

146. الغدير، ج 1، ص 283-269.

147. الغدير، ج 1، ص 272.

148. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: پرسش 25.

149. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: الغدير، ج 1، ص 411-362.

 

منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، امـام شناسى.

حتما بخوانيد

ویژه نامه امامت پژوهی و فرقه های مذهبی

ویژه نامه اعتقادات و پاسخ به شبهات

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.