وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

حدیث توبه /تمجید و جایگاه والای کتاب اربعین حدیث شیخ بهایی از زبان آیت الله جوادی آملی

0

اربعين شيخ بهايي و مباحث مربوط به توبه
ايشان [مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه)] در كتاب شريف اربعين كه چهل حديث را انتخاب كردند و شرح كردند، حديث سي و هشتم مربوط به توبه است. اين تقريباً يازده الي دوازده صفحه است كه اين را حتماً ملاحظه بفرماييد، معارف بسيار لطيف و بلندي در اين دوازده صحفه هست. گرچه كلّ اين كتاب نور است و لطيف، اربعين مرحوم شيخ بهايي از كتابهاي پربركت است، چهل حديث را انتخاب كردند و خوب شرح كردند. هم مفسّر بودند، هم حكيم بودند، هم عارف بودند، هم محدّث بودند.

حديث سي و هشتم كه مسئله توبه است، اين روايت توبه است كه ما تبرّكاً بعضي از مطالب اين دوازده صفحه را هر اندازه كه فرصت شد مي‌خوانيم.
حديث سي و هشتم كه ايشان در اربعين نقل مي‌كنند، با سندي كه خودشان دارند بين خودشان تا مرحوم كليني(رضوان الله عليه) متّصل است اين است، مي‌فرمايند: «وبالسند المتصل الي الشيخ الجليل عماد الإسلام محمدبن‌يعقوب الكليني عن عِدّة من أصحابنا عن أحمدبن‌محمد عن ابن فضال عمّن ذكره عن الإمام ابي‌عبدالله جعفربن‌محمد الصادق(صلوات الله عليهما) قال، قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) :

من تاب قَبْل موته بسنةٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ السنة لكثير، من تابَ قَبْل موته بشهرٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ الشهر لكثير، من تاب قَبْل موته بجُمعةٍ قَبِل الله توبته» يعني يك هفته قبل از مرگ «ثمّ قال إنّ الجمعة لكثير، من تاب قَبْل موته بيومٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ يوماً لكثير، من تاب قَبْل أن يُعايِنَ قَبِل الله توبته»[12].

بيان معناي لغوي توبه

فهرست این نوشتار:

خب، ايشان چندين‌ بحث مطرح مي‌كنند. اولاً لغتاً توبه را معنا مي‌كنند كه توبه، لغتاً همان رجوع است. بعد مي‌فرمايند توبه دو قِسم است: يكي «توبة الله علي العبد» است كه همان رجوع لطف خدا به بنده است؛ يكي «توبة العبد الي الله» است كه اين فرار از مخالفت به موافقت، از عصيان به اطاعت و مانند آ‌ن است، اين را اول ذكر مي‌كنند. بعد مي‌فرمايند اصطلاحاً كه توبه، نَدمِ بر گناه است اگر كسي از مِي‌گُساري پشيمان شده است، براي اينكه اين شراب به جسم او ضرر دارد، اين ديگر توبه نيست.

تبيين حقيقت توبه

در حقيقتِ توبه _غير از پشيماني بر گذشته_ عزم بر ترك در آينده هم معتبر است. بعد مي‌فرمايند كه اين عزم، لازمهٴ آ‌ن پشيماني است و از او جدا نمي‌شود، چون اگر كسي واقعاً از كار زشت پشيمان است، ديگر قصد دارد [در] آينده آن را تكرار نكند. «و الكلام الجامع في هذا الباب»؛ در باب توبه، چند سخن از چند اهل معنا نقل مي‌كند: يكي اينكه «ما قاله بعض ذوي الالباب»؛ كه توبه حاصل نمي‌شود مگر با پيدايش سه امر: اول معرفت است؛ بعد تألّم است؛ بعد جبران‌كردن.

مراحل حصول توبه

اول، معرفت گناه است و بداند كه گناه حجاب است بين بنده و محبوب او و گناه سموم قاتل و كُشنده است. اگر كسي بفهمد گناه واقعاً سَمّ است، اين معرفت حاصل بشود آن ندامت ظهور مي‌كند. اگر كسي بداند گناه، سمّ است حالت دوم بعد از معرفت، همان تألّم است و افسوس است و اين تألّم همان است كه از او به ندامت و پشيماني ياد شده است. وقتي پشيمان شد، آن‌گاه سه كار را به عهده مي‌گيرد: يكي اينكه آنچه فعلاً مبتلاست آن را ترك مي‌كند؛ يكي اينكه در آينده تكرار نمي‌كند؛ يكي اينكه نسبت به گذشته جبران مي‌كند، اين مجموعه مي‌شود توبه.

پس توبه يك معرفت است، يك ندامت است و يك جبران و تصميم. معرفت، اينكه واقعاً گناه حجاب است و سمّ است و كسي توبه مي‌كند كه بداند سم خورده است و اگر باكش نباشد و نداند گناه چيست، او داعي بر توبه ندارد. لذا رُكن اوّلش معرفت است بعد پشيماني، بعد قصد. قصد هم سه ركن و سه محور دارد: قصد نسبت به حال اين است كه آ‌نچه مبتلاست فوراً ترك كند؛ قصد نسبت به آينده اين است كه تكرار نكند؛ قصد نسبت به گذشته اين است كه جبران بكند.

حالا حقيقت توبه، معرفت است و ندامت است و تصميم يا نه، يكي مقدمهٴ توبه است، يكي نتيجهٴ توبه است و يكي خود توبه. آن معرفت، مقدمهٴ توبه است، آ‌ن قصد و تصميم بر جبران نتيجه توبه است و حقيقت توبه همان ندامت است. به هر تقدير، اينها در توبه لازم است.
بعضي از اصحاب قلوب، توبه را اين‌‌چنين معنا كردند، گفتند: توبه «بإذابة الأَحشاء لِمَا سَلف مِن الفحشاء»؛ عبدِ آبق، عبد گريزپا وقتي برمي‌گردد سرافكنده و شرمنده است، اين حالت را مي‌گويند توبه. توبه، رجوع آبق يعني بنده گريزپا، از جرم سابق و گذشته؛ اما چطور برگردد? «بإذابة الأحشاء»؛ اين جگرها را آب بكند خلاصه «لما سلف من الفحشاء».

خب، اين تعبيري كه بعضي اهل معنا كردند، استفاده مي‌شود از آن حديثي كه مرحوم سيد رضي در نهج‌البلاغه از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كرد كه توبه، شش ركن دارد[13] كه آن را هم ايشان اشاره مي‌كند. بعضي از اهل معرفت توبه را اين‌‌چنين معنا كردند، توبه «خلع لباس الجفاء و بسط بساط الوفاء»؛ آن جامهٴ بي‌حيايي را از تن به درآوردن و بساط وفا را پهن كردن است، اين مربوط به «التوبة» كه مقام اول بحث است، توبه لغتاً چيست و اصطلاحاً چيست?

سقوط عقاب به واسطه قبولي توبه

اما اينكه فرمود: «قَبِلَ الله توبَته»؛ خدا توبه‌اش را قبول مي‌كند، اين مطلب بعدي است. خدا توبه‌اش را قبول مي‌كند يعني عِقابي كه مترتّب بر ذنب است، آن ساقط مي‌شود. سقوط عِقاب با توبه، اين مورد اتّفاق همه علماست؛ منتها اختلاف در اين است كه خدا كه عِقاب را اسقاط مي‌كند آيا بر خدا واجب است اين كار را بكند، بر اساس استحقاق بنده است يا بر اساس تفضّل حق‌تعالي?

اين همان نزاع معروف اهل‌ كلام است [كه] معتزله مي‌گويند: «يجب علي الله»، اشاعره مي‌گويند: «لا يجب علي الله شيء»، اماميه مي‌گويند: «يجب عن الله»، نه «يجب علي الله» هم حُسن و قُبح را قائل‌اند هم خدا را منزّه مي‌دانند از اينكه مكلّف باشد. مي‌گويند خدا يقيناً اين كار را مي‌كند، نه بايد بكند يقيناً مي‌كند.

معناي وجوب قبول توبه از جانب خداوند

آن‌گاه بعد از اينكه فرمود: شيخ طوسي، جانب اشاعره را گرفته است و مرحوم علامه هم جانب اشاعره را گرفته است، گفت كه اينها گفتند كه بر خدا واجب نيست خودشان هم مختار شيخ طوسي و علامه را مي‌پذيرند كه بر خدا واجب نيست، تفضّل هست؛ منتها اين نكته بايد بازگو بشود كه گرچه تفضّل است ولي چون خدا وعده داد و خُلف وعده محال است، يقيناً خدا مي‌بخشد. اين «يجب عن الله» است، نه «يجب علي الله» كه معتزله مي‌گويند.

بررسي معناي جمله «من تاب قبل ان يعاين»

مقام سوم بحث اين است كه اين جمله را كه «مَنْ تاب قَبْلَ أن يُعايِنَ»[14] اين را معنا مي‌كنند كه «قَبلَ أن يُعايِنَ» چه چيزي را? چون در آن حديث شريف نيامده «قبل أن يعاين ملك الموت»، «قبل أن يعاين الرسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»، «قبل أن يعاين» چه چيزي را?

 

ايشان مي‌فرمايند «قَبْل أن يُعايِنَ»[15] يعني «قَبْل أن يَريٰ ملَك الموت» برابر روايتي كه از ابن‌عباس نقل شده است. بعد احتمال مي‌دهند كه منظور از معاينه، علم به حلول مرگ و قطع طمع باشد، چون در اين حال كه يقين به مرگ پيدا كرده است «كأنه يعاين الموت»، نه «يعاين الموت». اين بيان دوم ايشان ناتمام است، سخن از «كأنّ» نيست. آ‌ن لحظهٴ آخر تا انسان چيز مي‌فهمد، حرفش مسموع است و مقبول _ولو درجهٴ ضعيف_. در همان لحظه اگر به كسي سلام كرد، جوابش واجب است. اگر غيبت كسي را كرد، دروغ گفت، تهمت زد معصيت كرد. ذكري گفت ثواب مي‌برد [به هر حال] مكلّف است ولو يقين دارد مي‌ميرد ولي هنوز عزرائيل(سلام الله عليه) را نديد. آن حالت، حالت تكليف هست، پس «قبل أن يعاين» نه يعني «بعد أن وصل الي حدّ كأنّه يعاين الموت»، نه جاي «كأنّ» نيست.

 

حالا يا منظور معاينه مَلَك‌الموت است يا معاينهٴ وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حالا اين را بشارتاً عنايت بفرماييد، اين احتمال سوم و آن اين است كه «و أن يراد معاينة رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أميرالمؤمنين(عليه السلام) فقد رُوِي في الكافي و غيره» كه «أنّهما» يعني وجود مبارك حضرت امير، و وجود مبارك رسول الله(عليهما الصلاة و عليهما السلام) «يحضران عند كلّ محتضر يبشّرانه بما يؤول إليه حاله من سعادة أو شقاوة» اينها به بالين هر محتضري مي‌آيند.

 

او را تبشير مي‌كنند و جاي او را در آخرت نشانش مي‌دهند: «كما رُوي عن النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» كه «أنّه قال لن يخرج أحدكم من الدنيا حتي يعلم أين مصيره و حتي يريٰ مَقعده من الجنة أو النار و في الكافي عن أبي‌بصير قال، قال أبوعبدالله جعفربن محمد الصادق(عليهما الصلاة و عليهما السلام) إذا حِيل بينه و بين الكلام» يعني ديگر حالا نمي‌تواند حرف بزند. اين كلام يعني ارتباطش از دنيا قطع شد، نه اينكه بعضيها زبانشان بسته است ولي فكرشان و چشمشان كار مي‌كند نه، ارتباطشان از دنيا قطع شد: «إذا حِيلَ بينه و بين الكلام أتاه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وَ مَنْ شاء الله»؛ پيغمبر با كسي كه خدا مي‌خواهد مي‌آيند «فجلس رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عن يمينه»؛ پيغمبر طرف راست اين محتضر مي‌نشيند «والآخَر عن شماله»[16]؛ آنكه همراه پيغمبر است طرف چپ مي‌نشيند «فيقول له رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أمّا ما كنتَ ترجو فهو ذا أمامك»؛ آنچه تو اميدوار بودي، الآن جلوي روي توست، اكنون جلوي روي توست «و أَمّا ما كنتَ تخاف[17] فقد أمِنتَ منه»؛ آنچه تو از آ‌ن مي‌ترسيدي، فعلاً در اماني. «ثم يفتح له باباً[18] الي الجنة فيقول هذا منزلك من الجنة»؛ بهشت را نشانش مي‌دهند، بعد مي‌گويند اين جاي تو است در بهشت. «فإن شئتَ رددناك إلي الدنيا و لك فيها ذهبٌ و فضّة»؛ مي‌خواهي برگردي به دنيا و طلا و نقره داشته باشي يا حاضري همين‌جا باشي، «فيقول لا حاجة لي في الدنيا»[19] حديث تمام مي‌شود، اين جمله آخرش است.

مرحوم شيخ بهايي مي‌فرمايد كه «والمراد ب«من شاء الله» في قوله(عليه السلام): «أتاه رسول الله و من شاء الله» اينكه امام صادق فرمود: پيغمبر با كسي كه خدا بخواهد به بالين محتضر مي‌آيند، منظور وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) است «كما ورد التصريح بذلك في أحاديث كثيرة و لعلّ الإبهام في هذا الحديث وقع للتّقية»[20]. حالا تتمّه‌اش را ملاحظه بفرماييد، بعد مطرح مي‌شود.

[12] – الكافي، ج 2، ص 440.
[13] – نهج‌البلاغه، حكمت 417
[14] – الكافي، ج 2، ص 440
[15] – الكافي، ج 2، ص 440
[16] – در كافي «عن يساره» آمده است
[17] – در كافي «تخاف منه» آمده است.
[18] – در كافي «يُفتَحُ له بابٌ» آمده است.
[19] – الكافي، ج 3، ص 129 و 130.
[20] – الاربعون حديثاً (شيخ بهايي، طبع جامعه مدرسين)، ص 457- 460.
منبع: تقریرات و یادداشتهای حجت الاسلام مهدی طاها از جلسه تفسیر سوره نساء حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی؛ سایت هدانا.

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.