وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

جنایت کشتار مسلمانان اهل رده به دستور ابوبکر

0

جنایت کشتار مسلمانان اهل رده به دستور ابوبکر

فهرست این نوشتار:

سوال: قضیه اصحاب رده چیست؟

پاسخ حجت الاسلام مهدی طاها

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام مردم به دسته های مختلفی تقسیم شدند یکی از علتهای این قضیه عمل نکردن به وصیت پیامبر درمورد جانشینی حضرت علی علیه السلام بود. بر اثر کارشکنی منافقان در داخل مدینه آشوب و چند دستگی ایجاد شدعده ای در سقیفه با زور و تزویر به خلافت رسیدند. در بیرون از مدینه هم قبایل بهم ریختند کار بجایی رسید برخی همانند مسلمه کذاب ادعای نبوت کردند . برخی هم با اصل خلافت ابوبکر مخالفت داشتند، مسلمان بودند اما ضرورتی در اطاعت ابوبکر نمی دیدند، چون واقعا اگر ضرورتی در اطاعت ابوبکر بود خود پیامبر او را معرفی می کرد!.

سوال ما از اهل سنت این هست مگر میشود پیامبر اینهمه خطرات پس از خود را نبیند و بدون جانشین امت را رها سازد؟! خطراتی مثل حمله امپراطوری های ، منافقان، مخالفان و عوامل دیگر. جالب اینجاست که  اهل سنت می گویند اصحاب با درایتی که داشتند این خطرات را حس می کردند لذا سریع برای حفظ اسلام در سقیفه شوری تشکیل دادند و حاکم برای خود انتخاب کردند و جالب تر اینکه خود ابوبکر برخلاف سیره رسول الله، برای خود جانشین تعیین کرد!. آیا حداقل پیامبر العیاذ بالله اندازه اصحاب شرایط را متوجه نبودند، یا اندازه اصحاب دلشان برای اسلام نمی سوخت که جانشین معرفی نکردند، چطور ابوبکر این کار را کرد اما … .

حال بگذریم در فرصتی دیگر به ادله و اسناد خلافت امیر المومنین علی علیه السلام و غصب خلافت و پندار پوچ عدم تعین جانشین انشاالله خواهیم پرداخت. 

اهل رده در کتب تاریخ به یک معنا به تمام فرقه ها و گروه های مخالف در زمان ابوبکر گفته می شود. برخی گفته اند بیش از 10 فرقه که یکی از این فرقه ها مسیلمه کذاب بود که با اصل اسلام به مخالفت پرداخت و ادعای نبوت کرد و مرتد شد که تعداد بسیار اندکی بودند که از نظر شیعه و اهل سنت چنین شخصی و گروهی قابل دفاع نیست و مرتد می باشد، ما بحثی روی این گروهها نداریم، سوال ما مشخصا این هست که چرا ابوبکر از این فرصت استفاده کرد و علاوه بر مرتدین (که یکی از عوامل ایجاد آنها تاسیس سقیفه بود)، مخالفان وبسیاری از صحابه مخالف خود را به بهانه های واهی به قتل رساند. بحث ما مشخصا روی افراد و قبایلی هست که به ناحق کشته یاسوزانده شدند و اموالشان به غارت رفت. پس اگر در این نوشتار از اهل رده یاد می کنیم، منظور ما مسلمانان و صحابه ای می باشند که هرگز مرتد نشدند اما به جرم قبول نکردن خلافت ابوبکر به قتل رسیدند.  

واقعه کشتار مسلمانان به دستور ابوبکر در معتبر ترین کتابهای اهل  سنت همانند صحیح بخاری نقل شده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ الْحَكَمُ بْنُ نَافِعٍ ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبُ بْنُ أَبِي حَمْزَةَ ، عَنِ الزُّهْرِيِّ ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ ، أَنَّأَبَا هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , قَالَ : ” لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنْ الْعَرَبِ ، فَقَالَ عُمَرُرَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ : كَيْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ ؟ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ , وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ , وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ ، فَقَالَ : وَاللَّهِ لَأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الصَّلَاةِ , وَالزَّكَاةِ ، فَإِنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ , وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا ، قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ : فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ قَدْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , فَعَرَفْتُ ، أَنَّهُ الْحَقُّ ”  .

صحیح البخاری،چاپ دارالفکر، ج1، ص332- حدیث 1399و1400/ كِتَاب الزَّكَاةِ – باب وجوب الزکاه.

اهل رده در صحیح بخاری
اهل رده در صحیح بخاری

ترجمه: «ابوهریره نقل  می کند زمانی که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از دنیا  رحلت کردند، زمانی که ابوبکر بود [حکومت را در سقیفه به دست گرفت] تعدادی از عرب کافر شدند، ابوبکر دستور قتل این ها را صادر کرد.

عمر بن خطاب [در برابر این تصمیم ابوبکر موضع گرفت و] گفت:

كَيْفَ تُقَاتِلُ الناس

چگونه با مردم می جنگی [دستور قتل مردم را صادر می کنی] در حالی که رسول الله فرمود :

أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله

 من مأمورم با مردم جنگ کنم تا آن وقتی که لا اله الا الله بگوید .

فمن قالها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ على اللَّهِ

هر کس لا اله الا الله  گفت مال و جانش کاملاً در امان است مگر آنکه حقی الهی بر آنها تعلق بگیرد، که پس از آن حسابشان با خداوند خواهد بود [مثلا  کسی قتل نفسی انجام بدهد، یا العیاذ بالله زنای محصنه انجام بدهد].

فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ

ابوبکر گفت: به خدا سوگند دستور قتل می دهم و می کشم .

من فَرَّقَ بين الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ

هر کس بین نماز و زکات فرق بگذارد یعنی کسی نماز بخواند زکات ندهد این ها را می کشم [پس معلوم است این ها کافر نیستند نماز می خوانند اهل عبادتند اهل نمازند بعد می گوید:] حتي اگر يك بزغاله اي كه به پيامبر مي دادند و به من ندهند با اين خواهم جنگيد

فإن الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ

زکات حق المال است.

لو مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ لَقَاتَلْتُهُمْ لَقَاتَلْتُهُمْ على مَنْعِهَا

اگر مرا از زکات منع کنند و به من زکات ندهند، حتي اگر يك بزغاله اي كه به پيامبر مي دادند و به من ندهند با اينها خواهم جنگيد.  بخاطر این ممانعت از دادن زکات [به من]!.

قَالَ عُمَرُ : فَمَا هُوَ إِلَّا أَنْ رَأَيْتُ أَنَّ اللَّهَ شَرَحَ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ  بِالْقِتَالِ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ “.

عمر بن خطاب می گوید، زمانی که دیدم خداوند به ابوبکر شرح صدر داده در این جنگ [و کشتار مسلمانان]، فهمیدم که ابوبکر بر حق است.

تعبیر: «كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ» فهمیده می شود که قبلا به پیغمبر زکات می دادند پس منکر رسالت هم نیستند زمان پیغمبر می دادند و پیغمبر را هم قبول دارند نماز می خوانند، اما به من ابوبکر زکات ندهند و بین انجام نماز و زکات فاصله بیندازند و با آنها می جنگم!.

تعجب از عمر بن خطاب هست که اول به سنت پیامبر اشاره می کند و به مخالفت با ابوبکر می پردازد که این دستور کشتار مسلمانان توسط ابوبکر خلاف سیره پیغمبر است!، اما مشخص نیست به چه دلیل و بهانه ای سنت پیامبر را کنار می گذارد و به شرح سینه ابوبکر توجه اش جلب می شود و از سنت پیامبر دست می کشد!.

نظر ابن کثیر دمشقی درباره کسانی که توسط ابوبکر کشته شدند

 ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفی 774) درباره اینکه جرم مسلمانان اهل رده چه بوده می نویسد: « وجعلت وفود العرب تقدم المدينة يقرون بالصلاة، ويمتنعون من أداء الزكاة، ومنهم من امتنع من دفعها إلى الصديق، وذكر أن منهم من احتج بقوله تعالى: « خُذْ مِنْ أَمْوَٰلِهِمْ صَدَقَةًۭ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٌۭ لَّهُمْ ۗوَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ». قالوا: فلسنا ندفع زكاتنا إلا إلى من صلاته سكن لنا، وأنشد بعضهم:

أطعنا رسول الله إذ كان بيننا * فواعجبا ما بال ملك أبي بكر[1].

وقد تكلم الصحابة مع الصديق في أن يتركهم وما هم عليه من منع الزكاة ويتألفهم حتى يتمكن الإيمان في قلوبهم، ثم هم بعد ذلك يزكون فامتنع الصديق من ذلك وأباه ».

منبع: الحافظ ابن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، ج6- ص311/چاپ: مکتبه المعارف بیروت.

[1]. در برخی کتب این شعر به صورت کامل اینگونه است که: 

اطعنا رسول الله ما کان بیننا 
فیالعباد الله: مالأبی بکر؟ 
أیورثنا بکراً اذامات بعده 
وتلك لعمر الله قاصمه الظّهر! 

ابن کثیر دمشقی و اصحاب رده
ابن کثیر دمشقی و اصحاب رده

ابن کثیر می نویسد گروه و هیئتی از مردم آمدند به مدینه در حالی که اقرار به اصل نماز داشتند، اما از دادن زکات ممانعت می کردند، عده ای از اینها به دادن زکات به ابوبکر ممانعت می کردند [و نسبت به دادن زکات به شخص ابوبکر اعتراض داشتند]. برخی از آنها به این آیه استدلال کردند که  خداوند در قرآن کریم می فرماید:

خُذْ مِنْ أَمْوَٰلِهِمْ صَدَقَةًۭ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٌۭ لَّهُمْ ۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.از اموال آنها صدقه‌ای (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن؛ که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست! [سوره توبه/103].

چند نکته:

1-علت نامگذاری قبیله کنده به اصحاب ردّة (ردّة به كسر راء و اسم فعل) برای این هست که به زعم طرفداران سقیفه اينها مرتد شدند. 

2-این اسناد نشان می دهد اهل رده به قرآن کریم اعتقاد داشتند و بدان استناد می کردند و مسلمان بودند.

3- نشان می دهد این مسلمانان اهل نماز بودند(يقرون بالصلاة) و مرتد نشده بودند.

4-به دادن زکات به پیامبر هم اعتراف داشتند، عقیده هم داشتند که  ما زکات می دهیم، اما به ابوبکر نمی دهیم. اینجا جا دارد که خواننده محترم دقت نماید، اینها منکر اصل زکات نبودند تا مرتد بشوند، بلکه منکر پرداخت زکات به ابوبکر بودند، حرفشان این بود که این زکات باید به اهلش و خلیفه واقعی رسول خدا یعنی حضرت علی علیه السلام برسد، ابوبکر هم از همین جهت احساس خطر کرد.

5- اعتراض اینها به دادن زکات به ابوبکر بود. لذا ابوبکر مخالفت آن مسلمانان را که با خود دید دستور کشتن همه آنها را صادر کرد. باید توجه داشت که اهل سنت معتقدند که پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خلیفه ای مشخص نکردند، لذا خلافت ابوبکر  یا بهتر بگوییم حکومت و پادشاهی ابوبکراصلا مشروعیت نداشت و یک امری است که با زور بر مسلمین تحمیل کردند. حالا چه حقی دارد سایر مسلمین را به قتل برساند؟!.

6- اهل سنت هر کجا یک صحابی گناه بزرگی می کند فریاد می زنند، اجتهاد کرده و حالا اجتهادش هم خطا بوده است نباید آنها را مواخذه کرد!، شما ببینید پس از جنایت خالد درباره او می گویند اجتهاد کرده و در اجتهادش خطا کرده!.آیا حرفی خنده دار تر و بی اساس تر از این هست که کسی مسلمانی را به ناحق بکشدو پس از آن با زن او العیاذ بالله زنا کند بعد ما بگوییم اجتهاد کرده!.

چرا برادران اهل سنت نمی گویند مسلمانان اهل رده اجتهاد کردند و خطا کردند!. چرا ابوبکر بخاطر اجتهاد این اصحاب پیامبر که در زمان پیامبر اهل زکات بودند آنها را از دم تیغ به صورت مظلومانه و بی پناه گذراند و درباره آنها نگفت که اینها را ببخشیم چون اجتهاد کرده اند!. چطور ابوبکر خالد زناکار را می بخشد و حد الهی را به عنوان خلیفه جاری نمی کند، اما با ندادن زکات، آنها را مستحق کشتار فجیع می داند!.

7- اهل سنت می گویند اینها بر علیه خلیفه یعنی ابوبکر شورش کردند و مستحق کشته شدن هستند!. در موارد دیگر هم ایستادن دربرابر خلیفه را مستحق مرگ می دانند.ما می گوییم چطور در زمان خلافت علی علیه السلام، عایشه، زبیر و طلحه در مقابل علی علیه السلام که خلیفه بود ایستادند و در جنگ جمل شمشر زدند و می خواستند حضرت علی علیه السلام را شهید کنند و از هیچ تلاشی هم فروگزار نشدند، حالا در مورد این شورشیان که بر علیه علی علیه السلام جنگیدند، چه حکمی خواهند داد و چگونه برخورد می کنند؟!

8- چه جوابی می توان بخاطر کشتار مظلومانه این مسلمانان داد، آیا کشتن کسانی که اهل نماز بودند و به خدا ایمان داشتند خلاف سنت رسول الله نبود و نیست؟!.  همین جنایتهاست که زمینه ساز تفکرات داعش و تکفیری ها می شود، زمانی که از سنت رسول الله فاصله بگیریم و رفتار دیگران را بالاتر از رفتار رسول خدا بدانیم همین بدعت ها و جنایت ها در جهان اسلام پیش می آید.

9- آیا هیچ فقیهی از اهل سنت هست که بر اساس این رفتار ابوبکر فتوا بدهد اگر کسی زکات ندهد  مرتد هست و جزای او کشتته شدن  هست؟. الان بسیاری از اهل سنت زکات نمی دهند آیا تمام آنها مستحق کشته شدن هستند؟!. اگر جرات دارند چنین فتوایی را بدهند تا خود مردم اهل سنت بر علیه این مسلمان کشی قیام کنند. خواننده محترم خوب می داند، هستند مسلمانانی که کاهل در عبادت هستند، نماز نمی خوانند، زکات نمی دهند، اما اصل اینها را قبول دارند، آیا اینها از نظر اهل سنت مرتد می شوند؟!

10- درباره جنگ و قتال قرآن کریم  اول دستور می دهد تحقیق کنید و نهی می کند از اینکه کسی اظهار اسلام کرد به او بگویید تو مسلمان نیستی و با بهانه ارتداد به او هتک حرمت شود :

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُوا۟ وَلَا تَقُولُوا۟ لِمَنْ أَلْقَىٰٓ إِلَيْكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسْتَ مُؤْمِنًۭا تَبْتَغُونَ عَرَضَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌۭ ۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوٓا۟ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًۭا. سوره نساء آیه 94.

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که در راه خدا گام می‌زنید (و به سفری برای جهاد می‌روید)، تحقیق کنید! و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می‌کند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمتهای فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید؛ و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدایت شدید). پس، (بشکرانه این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.

قرآن کریم نهی می کند از اینکه بخاطر حیات دنیا و به دست آوردند غنیمت به آنکسی که ادعای اسلام می کند نسبت کفر یا ارتداد داشه شود و پس از آن برای چند روز زندگی دنیا و مادیات حق را زیر پا بگذارند. شان نزول این آیه برای اهل تحقیق مفید هست رجوع کنید به تفاسیر.

11- در شان نزول آیه 94  درکتاب مسند بزار از قول ابن عباس نقل می کند:

4497 عَن ابنِ عَبَّاسٍ، رَضِي اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَرِيَّةً , فِيهَا الْمِقْدَادُ بْنُ الأَسْوَدِ , فَلَمَّا أَتَوُا الْقَوْمَ , وَجَدُوهُمْ قَدْ تَفَرَّقُوا , وَبَقَيَ رَجُلٌ , لَهُ مَالٌ كَثِيرٌ , لَمْ يَبْرَحْ , فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ , فَأَهْوَى إِلَيْهِ الْمِقْدَادُ فَقَتََلَهُ , فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: أَقَتَلْتَ رَجُلاً يَشْهَدُ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ؟! وَاللَّهِ , لأَذْكُرَنَّ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ , إِنَّ رَجُلاً شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ , فَقَتَلَهُ الْمِقْدَادُ؟ فَقَالَ: ادْعُ لِيَ الْمِقْدَادَ، يَا مِقْدَادُ , أَقَتَلْتَ رَجُلاً يَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ؟ فَكَيْفَ بِكَ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ غَدًا؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ , تَبَارَكَ وَتَعَالَى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ…» .

منبع: مسند البزار، مُسْنَدُ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا،  مسند عائشة،  حديث رقم 4497 /درالمنثور سیوطی ج2، ص200؛ تفسیر ابن کثیر دمشقی ج1، ص552، زاد المسیر این جوزی، ج2، ص174، مجمع الزواید هیثمی ج7، ص 9.

 مقداد بن اسود در یکی از جنگ ها داشت با مشرکین می جنگیدند تا این که یک فردی آمد و دارای اموال زیادی بود شهادت به خدا داد و اسلام آورد گفت:  أشهد أن لا إله إلا الله . پس از آن مقداد بن اسود «فأهوى إليه المقداد فقتله» او را کشت!. یکی از اصحاب رسول خدا از این رفتار ناراحت شد و گفت: آیا کسی که شهادت به وحدانیت خدا داده است را به قتل می رسانی؟!. به خدا قسم این رفتار تو را به پیامبر گزارش خواهم داد.

 آن صحابی نزد پیامبر حاضر شدند، آن صحابی گفت ای رسول خدا مردی از [دشمن] شهادت به  خدا را گفت [و ایمان آورد] و مقدادبن اسود پس از آن او را به قتل رساند!. پیامبر فرمودند مقداد را فرا بخوانند، زمانی که آمد حضرت [با عتاب] فرمودند: ای مقداد آیا کسی که  لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ گفت را کشتی؟.جواب لا إله إلا الله [جواب خدا] را فردای قیامت چطور می خواهی بدهی!. سپس آیات 94 سوره نساء نازل شد.

خوب است اهل انصاف توجه کنند مسلمانان اهل رده نماز می خواندند و مظلومانه به قتل رسیدند، حالا فردای قیامت قاتلان و حامیان اینها جواب خدا را چه خواهند داد؟ مسئول این خونهای به ناحق ریخته چه کسی است؟!.

12-در کتب حدیثی اهل سنت و شیعه روایات فراوانی وجود دارد که اگر کسی لااله الا الله گفت، ریختن خونش و بردن مالش حرام است!. جالب هست در کتاب بخاری خود عمربن خطاب همین را به ابوبکر یادآوری می کند، اما گوش شنوا می خواهد!. در هر حال هیچ سندی دال بر ارتداد اصحابه ای که زکات را به ابوبکر ندادند وجود ندارد و بر خواننده منصف و بصیر فرض است که اندکی تفکر کند، آیا رواست با ندادن زکات مسلمانان به قتل برسند!.

 

13- کاملا مشخص هست که هدف ابوبکر بدست آوردن غنائم و سرکوب مخالفان بود انشاالله در آینده اسناد غصب فدک توسط ابوبکر را منتشر خواهیم کرد تا روشن شود با همین بهانه فدک را از دختر رسول خدا غصب کردند و با حمله ناجوانمردانه درب خانه وحی را به آتش کشیدند و موجب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها شدند!.

چرایی حمله به قبیله کنده (اصحاب رده)؟

 

إبن عثم كوفي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است، ایشان در کتاب الفتوح به شرح ماجرا می پردازد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم.

اصحاب رده در کتاب الفتوح، ابن اعثم
اصحاب رده در کتاب الفتوح، ابن اعثم

ابن اعثم می نویسد: وقتي كه يكي از فرماندهان سپاه ابوبكر به نام زياد بن لبيد به طرف قبيله كنده رفت و از آنها تقاضاي زكات و دعوت به خلافت ابوبكر كرد، يكي از سادات بني تميم به نام حارث بن معاويه به زياد گفت:

إنك لتدعو إلي طاعة رجلٍ لم يعهد الينا و لا اليكم فيه عهد.

شما ما را مي خوانيد به اطاعت از ابوبکر مردی که برای ما و شما سابقه آشنایی ندارد.  [کنایه از اینکه او لیاقت چنین جایگاهی را ندارد، چون آنچنان سابقه و برتری در زمان پیامبر نداشته است]. 

زياد بن لبيد گفت:

بله، همين طور است و لكن ما ابوبكر را در مدينه براي خلافت انتخاب كرده ايم.

حارث گفت:

أخبرني لِمَ نحّيتم عنها أهل بيته و هم أحق الناس بها … .

به من بگو به چه علتی اهل بيت پيامبر را از خلافت دور كرديد [و آنها را به خلافت انتخاب نکردید؟!] و حال آن كه آنها شايسته ترين انسان ها به خلافت بودند؟ قرآن هم مي گويد:

وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ. سوره أنفال/آيه75

زياد گفت:

براي اين كه مهاجرين و انصار نظر دادند كه ابوبكر شايسته است براي خلافت!.

حارث بن معاويه گفت:

لا والله ما أزلتموها عن اهلها إلا حسداً منكم و ما يستقر في قلبي أنّ رسول الله خرج من الدنيا و لم ينصب للناس علماً يتّبعونه.

قسم به خدا اين چنين نيست، شما خلافت را از اهلش [یعنی اهل البیت و حضرت علی علیه السلام]دور نکردید مگر بخاطر حسادت! [که به حضرت علی داشتید]، من نمی توانم قلبا باور کنم كه پيامبر از دنيا برود، ولي عَلَم [نشانه ای برای هدایت] خليفه اي براي مردم معين نكند تا از او تبعیت کنند!.

سپس گفت:

فارحل عنا ايها الرجل فانك تدعو علي غير رضاً.

[ای زياد] از قبيله ما دور شو، تو ما را به غير رضاي خداوند دعوت مي كني.

مخالفت قبیله کنده با خلافت ابوبکر
مخالفت قبیله کنده با خلافت ابوبکر

 يكي ديگر از صحابه به نام عرفجة بن عبدالله ذهلي برخاست و سخنان حارث را تایید کرد و اینگونه زیاد را مورد خطاب قرار داد: از میان ما خارج شو و برو، خلیفه و صاحب شما ابوبکر لیاقت و اهلیت چنین جایگاهی را ندارد و نظر مهاجر و انصار هم بالاتر از نظر رسول خدا نمی تواند باشد. [ما تابع خلیفه و منصوب پیامبر یعنی علی علیه السلام هستیم].

ابن اعثم در ادامه می نویسد: زیاد نماینده ابوبکر را از قبیله اخراج کردند، و به گونه ای شد که او به هر قبیله ای از قبائل کنده می رفت خلافت ابوبکر را قبول نمی کردند و مخالف این خلافت بودند.

فجعل زياد لايأتي قبيلة من قبائل كندة فيدعوهم الي الطاعة إلا رّدوا عليه ما يكره.

 زياد نماینده ابوبکر پس از ناکامی در قانع کردن قبایل برای پذیرش خلافت ابوبکر به مدينه برگشت و به ابوبكر اين قضايا را خبر داد که قبایل کنده بنا بر ارتداد و عصیان از پذیرش خلافت تو کرده اندو ابوبكر خيلي ناراحت شد.

جالب است اگر کتب تاریخی را نگاه کنید هیچ دلیلی بر ارتداد قبیله کنده که مسلمان و از اصحاب رسول خدا بودند یافت نمی شود، جرمشان فقط و فقط مخالفت با خلافت خودسرانه ابوبکر و حمایت از اهل البیت علیهم السلام بود!. ابوبکر برای تثبیت جایگاه قدرت خود پس از آن دستور کشتار این قبیله را صادر کرد، تا سایر قبایل حساب کار دستشان بیاید. آری خلافت ابوبکر با شمشیر  و قدرت بر مردم تحمیل شد و خلافت از اهل البیت غصب گردید. 

برای مطالعهادامه جریانات و تعداد کشتار قبیله کنده به کتاب الفتوح إبن اعثم، صفحه 48 تا 53 رجوع کنید تا آنجا كه مي گويد:

فهمّ ابوبكر بقتل المقاتلة و قسمة النساء و الذرية فمنعه عمر عن ذلك.

وقتي كه اسراء را به مدينه آوردند، ابوبكر مي خواست آنها را در ميان مردم تقسيم كند، عمر ممانعت كرد و گفت: اينها همه زنان مسلمان و گوينده لا إله إلا الله هستند!.

پس از آن ابوبكر دستور داد كه تمام آنها را زنداني كردند. وقتي خلافت به عمر رسيد گفت:

همه براي رضاي خدا آزاد هستيد و براي آزادي هم نيازي به فديه نداريد.

با مطالعه تاریخ پی می برید افرادي كه به بهانه ارتداد، توسط خالد يا عكرمه و يا زياد بن لبيد مورد قتل عام قرار گرفتند، جز تعداد كمي مثل اصحاب مسيلمه كذاب كه شايد بتوان گفت كه تعدادشان به هزار نفر مي رسيد و در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم با آن حضرت مي جنگيدند، مرتد نشده بودندو در تاریخ هم چنین چیزی ثبت نشده آنچه هست یک سرکوب مخالفان به بهانه های مختلف برای رسیدن و تثبیت قدرت حکومت است.

ما در مباحث آینده به صورت مفصل به قضایای چگونگی غصب خلافت حضرت علی علیه السلام خواهیم پرداخت.

جریان قتل مظلومانه مالک بن نویر توسط خالد بن ولید

 إبن حجر عسقلاني از علمای بزرگ اهل سنت در كتاب الإصابة، جلد 5، صفحه 560، رقم 7712 درباره مالك بن نويره می نویسد :

مالك بن نويره شاعر و از شخصيت هاي برجسته و جنگجو بود و جزو نام آوران بني يرموع در جاهليت بود. وقتي ايشان مسلمان شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) دستور داد او نماينده حضرت در قبيله خودش باشد و در زمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و سلم) زكوات و صدقات و غيره را او جمع مي كرد و به مدينه مي فرستاد.

طبري از علمای بزرگ اهل سنت در تاريخش، جلد 2، صفحه 503، در حوادث سال 11 هجري درباره كشتن ملك بن نويره به طور مفصل مي آورد و اشاره مي كند كه آقاي أبو قتاده هم همراه خالد بود. طبري مي گويد:

لما غشوا القوم راعوهم تحت الليل فأخذ القوم السلاح قال فقلنا إنا المسلمون فقالوا ونحن المسلمون قلنا فما بال السلاح معكم قالوا لنا فما بال السلاح معكم قلنا فان كنتم كما تقولون فضعوا السلاح قال فوضعوها ثم صلينا وصلوا.

وقتي كه ما حمله كرديم بر قبيله مالك بن نويره، اينها در برابر ما سلاح كشيدند و ما گفتيم كه ما مسلمانيم، آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم. گفتيم: اگر مسلمان هستيد پس اين سلاح ها چيست؟ اسلحه ها را به زمين گذاشتند. ما نماز خوانديم و قبيله آقاي مالك هم با ما نماز خواندند.

تاريخ الطبري، ج2، ص503 و تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص33

إبن أعثم نيز مفصل درباره قضيه خالد نقل مي كند و مي گويد:

وقتي كه خالد بن وليد وارد منطقه بني تميم شد، با سپاهش از همه طرف آنان را محاصره كرد و در آنجا مسائلي پيش آورد تا آنجايي كه دستور داد كه پسرعموهاي مالك را گردن بزنند.

فقال القوم: إنّا مسلمون فعلي ماذا تأمر بقتلنا؟ قال شيخ منهم: أليس قدنهاكم ابوبكر عن ان تقتلوا من صلي للقبلة؟

ما همه مسلمان هستيم. چرا دستور به قتل ما مي دهي؟ پيرمردي از آنها گفت: آيا ابوبكر دستور نداده كه كسي را كه به سوي قبله نماز خواند، حق كشتنش را نداريد؟

خالد بن وليد گفت:

شما اصلاً يك لحظه هم نماز نخوانده ايد. أبو قتاده كه از صحابه است، در مقابل خالد ايستاد و گفت:

أشهد أنّك لا سبيل لك عليهم.

آقاي خالد تو اين حق را نداري كه دستور كشتن اينها را صادر كني.

خالد گفت: چطور؟

أبو قتاده گفت: من خود شاهد بودم كه اينها در پشت سر ما نماز خواندند. ولي خالد نپذيرفت و دستور داد كه اينها را يكي پس از ديگري گردن زدند.

إبن أعثم در ادامه مي آورد كه: أبو قتاده با خداوند عهد كرد كه در هيچ سفري همراه خالد بن وليد نباشد. خالد دستور داد كه مالك را نيز گردن بزنند. مالك گفت:

أتقتلني و أنا مسلمٌ أصلي الي القبلة.

آيا دستور قتل مرا صادر مي كني و حال آنكه من مسلمانم و به قبله نماز مي خوانم.

قال: لو كنتَ مسلماً لِما منعتَ الزكوة.

خالد گفت: اگر چنانچه مسلمان هستي، چرا زكات نمي دهي؟

مالك گفت: پيامبر اكرم دستور داده است كه زكات را به نائب و خليفه واقعي برسانيم و از اين گونه سخنان بين مالك و خالد ردّ و بدل شد تا اين كه خالد گفت: هيچ راهي ندارم جز اين كه تو را بكشم. مالك به همسرش نگاه كرد و گفت:

بهذه قتلتَني.

به خاطر اين زنم مي خواهي مرا بكشي تا بعد از من او را تصاحب كني.

خالد گفت: نه، تو را من به خاطر رجوعت از اسلام مي كشم.

جالب اين است كه آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 3، صفحه 33 صراحت دارد:

 

و قال لضرار بن الأزور: اضرب عنقه، فالتفت مالك الي زوجته … و كانت في غاية الجمال.

خالد به ضرار بن أزور گفت: گردن او را بزن، مالك به همسرش نگاه مي كرد … و همسرش در نهايت زيبائي بود.

فضرب عنقه و جعل رأسه أحد أثافي قدر طبخ فيها طعام ثمّ تزوج خالد بالمرأة.

او را كشت و همان شب به همسر مالك بن نويره تجاوز كرد و سر بريده مالك بن نويره را كه از شرفاء قومش بود براي پختن طعام در زير ديگ قرار داد.

جالب اين است كه وقتي اين خبر به مدينه رسيد، ابوبكر سريعاً دستور داد كه خالد به مدينه بيايد و در عبارتي كه طبري در كتاب خود دارد، وقتي كه جناب عمر چشمش به خالد افتاد گفت:

قتلتَ امرءً مسلماً ثمّ نزوتَ علي امرأته، والله لأرجمنّك باحجارك.

مسلمي را مي كشي و بر همسر او تجاوز مي كني؟! قسم به خداي عالم در حق تو حدّ جاري مي كنم و تو را سنگسار خواهم نمود.

خالد كه ديد اوضاع خيلي خوب نيست، نزد ابوبكر رفت و گفت:

من اجتهاد كردم و در اين اجتهاد خود خطا نمودم.

ابوبكر به عمر گفت:

إنّ خالد تأوّل فأخطأ.

خالد تأويل و اجتهادي كرده و خطا نموده است.

لذا از حدّ زدن به خالد بن وليد صرف نظر كردند. جالب اين است كه وقتي ابوبكر با خالد ملاقات كرد و از طرف ابوبكر خاطر جمع شد، به مسجد برگشت و به عمر يك طعنه خيلي تند و دور از ادب زد و گفت:

هلمّ اليّ يا بن أمّ شملة، فعرف عمر أنّ أبابكر قد رضي عنه فلم يكلّمه و دخل بيته.

اسم مادرش را آورد كه [دور از ادب ترجمه هست لذا اینجا را ترجمه نمی کنیم] و عبارت بسيار زشتي به كار برد.

در هر حال جنایت کشتار مسلمانان و اصحاب رسول خدا یک طرف، تهمت مرتد زدن به آنها یک طرف، انجام زنای محصنه توسط سردار سپاه ابوبکر هم یک طرف، حد نزدن یک طرف و از همه بدتر اینکه انسان پیرو چنین افرادی باشد و از آنها حمایت کند و آنها را مجتهد در گناه کبیره بداند!.

عمر قائل به عدالت صحابه نبود و صحابی بدری از مهاجرین و اهل اجتهاد را شلاق زد!

جالب اينكه حتي عمربن خطاب و صحابه قائل به عدالت يكديگر نبودند. قبلا مطرح شد که به نقل بخاری (حدیث شماره 6779) عمر در زمان حکومت خود همین اصحاب را که شراب می خوردند حد می زد. برای نمونه یکی از اصحاب شرابخوار که به دست عمر حد خورد «قُدَامَةُ بْنُ مَظْعُونٍ» است.

قدامة بن مظعون قرشى صحابی بدری همسرش صفيه بنت خطاب بود. در جنگ بدر و احد و خندق و ديگر جنگها همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. او از كسانى بود كه در مكه به دين اسلام مشرف شد و دوبار مهاجرت كرد، يكبار به همراه برادرانش عثمان و عبدالله به حبشه، و بار ديگر به مدينه مهاجرت كرد.  او را از سابقین در اسلام دانسته اند ویجزو مهاجرین می باشد و در زمان عمر هم والی بحرین شد.

در زمان عمر، جارود بن المعلى العبدي که او هم جزو اصحاب است شهادت به شرب خمر قدامه داد، عمر از قدامه بازخواست کرد و او هم منکر شرابخواری نشد!. جالب است بدانید این صحابی با این همه افتخارات شراب خوردن خود را توجیه می کند و اجتهاد می داند!!! و به این آیه استدلال می کند که قرآن کریم می فرماید:

«لَيْسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰالِحَٰاتِ جُنَاحٌۭ فِيمَا طَعِمُوٓا۟ إِذَا مَا ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّأَحْسَنُوا۟ ۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ».مائده-93. بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، گناهی در آنچه خورده‌اند نیست؛ (و نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحریم، مجازات نمی‌شوند؛) اگر تقوا پیشه کنند، و ایمان بیاورند، و اعمال صالح انجام دهند؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند؛ سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند. و خداوند، نیکوکاران را دوست می‌دارد.»

عمر بن خطاب به نظر شما با این صحابی مجتهد رسول خدا دیده و مهاجر عادل چه کرده باشد خوب است؟!، کاری می کند که تمام استدلالات علمای سوء بنی امیه را بر باد می دهد، تمام آیاتی که این ها می خوانند و عدالت صحابه را برای مهاجرین ثابت می کنند را عمر بن خطاب در قرآن نمی بیند و این جمله را می گوید:

«فقال عمر: أخطأت التأويل، أنت إذا اتقيت اللَّه اجتنبت ما حرّم اللَّه».

در تاویلت از قرآن خطا کردی، اگر تو از خدا تقوا پیشه می کردی، از آنچه خدا حرام کرده بود دوری می کردی و این کار را انجام نمی دادی!، پس از این قضایا عمر دستور داد 80 ضربه شلاق بر این آقای صحابی بدری جاری کردد تا در تاریخ درس عبرتی بشود برای پیروان و فقهای بنی امیه!.

آیا عمربن خطاب نمی دانست او عادل است؟!

آیا عمر بن خطاب مثل علمای ساده لوحی که هر جنایتی را می پوشانند و توجیه می کنند و می گویند فلانی اجتهاد کرده را نمی توانست توجیه کند؟!

بدیهی است که در صدر اسلام خبری از این استنباطات بنی امیه ای در عدالت صحابه نبوده است و این از القائات شیطان است که بعدها در کتب  وارد شد تا فاسقان و جانیان و گنه کاران را تطهیر کنند.

ابن حجر عسقلانی در کتاب خود و بسیاری از بزرگان اهل سنت اینگونه ماجرا را نقل می کنند:

«…فقدم الجارود سيّد عبد القيس على عمر من البحرين، فقال: يا أمير المؤمنين، إنّ قدامة شرب فسكر، وإني رأيت حدّا من حدود اللَّه، حقا عليّ أن أرفعه إليك. قال: من يشهد معك؟ قال: أبو هريرة فدعا أبا هريرة. فقال: بم تشهد؟ قال: لم أره شرب، ولكني رأيته سكران يقيء…فقال عمر لقدامة: إني حادّك فقال: لو شربت كما تقول ما كان لكم أن تحدوني فقال عمر: لم؟ قال قدامة: قال اللَّه عز وجل: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا … [المائدة: 93] الآية. فقال عمر: أخطأت التأويل، أنت إذا اتقيت اللَّه اجتنبت ما حرّم اللَّه.
ثم أقبل عمر على الناس، فقال: ما ترون في جلد قدامة: فقالوا: لا نرى أن تجلده ما دام مريضا، فسكت على ذلك أياما، ثم أصبح وقد عزم على جلده، فقال: ما ترون في جلد قدامة، فقالوا: لا نرى أن تجلده ما دام وجعا. فقال عمر: لأن يلقى اللَّه تحت السياط أحبّ إليّ من أن ألقاه وهو في عنقي، ائتوني بسوط تام، فأمر به فجلد».

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة، ج5- ص384، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى – 1415 هـ،عدد الأجزاء: 8.

عدالة الصحابة
عدالة الصحابة

 

صحابی که حب ثروت او را از دادن زکات منع کرد

در مورد کسی که در صف اول نماز جماعت رسول گرامی اسلام بوده است، نزد رسول الله می‌آید و از پیغمبر اکرم می‌خواهد که به او ثروت بدهد.

رسول الله خطاب به این شخص می‌گوید: مال کمی که شکر آن را به جا بیاوری بهتر از مال فراوانی است که شکرش را به جا نیاوری. شخص اصرار کرد و گفت: من مال می‌خواهم.

خلاصه با دعای پیغمبر اکرم دارایی او زیاد شد و او که همیشه در صف اول نماز شرکت می‌کرد، مدتی در صف دوم بود، بعد از آن در صف سوم شرکت می‌کرد، بعد از مدتی بعد از نماز به مسجد می‌آمد و بعد از مدتی هم نماز جماعت را ترک کرد.

بعد از اینکه آیه زکات نازل شد، رسول گرامی اسلام افرادی را برای اخذ زکات نزد او فرستادند و او گفت: من با خون دل و عرق جبین این اموال را تهیه کردم، اخذ اموال من زورگویی است و من اموال خودم را نمی‌دهم.

در این زمان آیه زکات نازل شد و افرادی نزد او آمدند و گفتند که در مورد عمل او آیه نازل شده است. او زکات اموال خود را نزد پیغمبر اکرم آورد، اما هر کاری کرد پیغمبر اکرم زکات اموال او را قبول نکرد.

این شخص در زمان ابوبکر آمد تا زکات اموال خود را بدهد، اما ابوبکر زکات اموال او را قبول نکرد. او در زمان عمر آمد تا زکات اموال خود را بدهد، اما عمر هم زکات اموال او را قبول نکرد و با همان حالت نفاق از دنیا رفت.

چرا پیامبر این صحابی که زکات نداده را مرتد ندانست و حکم قتل او را نداد؟! اما اهل سنت به تبعیت از سنت ابوبکر قبیله مالک بن نویره را مرتد می دانند با اینکه آنها مسلمان بودند!.

اظهار بیزاری پیامبر از قتل عام خالد بن ولید صحابی!

بخاری از قول پدر سالم می نویسد: پيامبر (ص) خالد بن وليد را به سوي بني جذيمه فرستاد. آنها نمي توانستند بگويند «اسلمنا» گفتند: «صبانا».

خالد شروع به كشتار و قتل عام آنها کرد و برخی را اسير گرفت و به هر يك از ما اسيري را سپرد و گفت كه اسير خود را بكشيد. من گفتم به خدا قسم من اسير خود را نمي كشم و ياران من نيز هيچكدام نبايد اسير خود را بكشند. موضوع را با پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان گذاشتيم حضرت دوبار گفت: خدايا! من از آنچه كه خالد انجام داد به سوي تو بيزاري مي جويم».

4339 –  … عَنْ سَالِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَالِدَ بْنَ الوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ، فَدَعَاهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا: أَسْلَمْنَا، فَجَعَلُوا يَقُولُونَ: صَبَأْنَا صَبَأْنَا، فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ وَيَأْسِرُ، وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمٌ أَمَرَ خَالِدٌ أَنْ يَقْتُلَ كُلُّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ [ص:161]، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لاَ أَقْتُلُ أَسِيرِي، وَلاَ يَقْتُلُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي أَسِيرَهُ، حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرْنَاهُ، فَرَفَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ مَرَّتَيْنِ».

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،1061، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

خالد در زمان پيامبر كاري انجام مي دهد كه پيامبر(ص) مي فرمايد خدايا من از كار او بيزارم اما بعد از رحلت پيامبر خالد، عادل مطلق ميشود و نور چشم اهل سنت!.

نظر إبن تيميه در رابطه با اصحاب ردّه

 إبن تيميه وقتي مي آيد به سؤال و شبهه علامه حلي (ره) در منهاج الكرامةمي رسد، در جواب علامه حلي (ره) مي گويد:

و أشهر الناس بالردة خصوم ابي بكر صديق (رضي الله عنه) و أتباعه كمسيلمة الكذاب و أتباعه و غيرهم، هؤلاء تتولاهم الرافضة، كما ذكر ذلك غير واحد من شيوخهم مثل هذا الإمامي (يعني العلامة الحلي) و غيره.

مشهورترين انسان ها به اصحاب رده، دشمنان ابوبكر هستند و هم چنين تابعين مسيلمه كذاب كه ادعاي نبوت داشت. شيعيان با دشمنان ابوبكر رابطه دوستي دارند و مسيلمه كذاب و اتباع او را قبول دارند و به آنها محبت و عشق مي ورزند؛ همان طوري كه علامه حلي گفته، اينها همه دوست داران مسيلمه كذاب و اتباع او هستند.

منهاج السنة، ج4، ص406

ابن تیمیه در موارد زیادی ثابت کرده که هیچ دانشی ندارد و از روی دروق و حقد باطنی به شیعیان تهمت های ناروا می زند، اگر کسی کوچکترین آشنایی با شیعه داشته باشد می داند که شیعیان مخالف مسیلمه کذاب و هر کذاب دیگری مثل او هستند که خود ابن تیمه کذاب ترین انسانهاست اگر کسی آثار ابن تیمیه را بخواند می فهمد که چه دروغهای بزرگی به اهل سنت و شیعه روا داشته که مسلمه کذاب باید پای مکتب او شاگردی کند!؛ قضاوت با شماست ببینید صاحب جواهر الكلام كه از فقهاي نامدار شيعه است، در كتاب جواهر الكلام، وقتي مي رسد به مسيلمه كذاب، صراحت دارد:

أنهم من الكافرين بالذات، كأتباع مسيلمة الكذاب.

آنها ذاتا كافر هستند، يعني اينها از اصل و ريشه كافر هستند و مسلمان نبودند كه كافر بشنود.

جواهرالكلام، ج6، ص51

جناب شيخ طوسي (ره) كه به شيخ الطائفه معروف است، از فقهاء و محققان و متكلمين بنام شيعه است، صراحت دارد:

اهل الردة بعد رسول الله (صلي الله عليه و آله) ضربان، منهم قوم كفروا بعد إسلامهم مثل مسيلمه و طليحه و العنسي و أصحابهم و كانوا مرتدين بالخروج من الملة بلا خلاف.

اصحاب ردّه بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دو قوم بودند؛ بعضي از افرادي هستند كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بر كفر خودشان اصرار ورزيدند؛ مثل مسيلمه و طليحه و عنسي و أصحاب آنها و به اجماع امت، كافر و مرتد هستند.

المبسوط للطوسي، ج7، ص267

إبن تيميه مي گويد:

إن المرتدين الذين لم يزالوا مرتدين علي أعقابهم، هم بالرافضة أولي منهم بأهل السنة و الجماعة، و لا يستريب أحد أن جنس المرتدين بالمنتسبين إلي التشيع و أعظم و أفحش كفرا، من جنس المرتدين و المنتسبين إلي أهل السنة و الجماعه، إن كان فيهم مرتد.

آنان كه مرتد شدند و به زمان جاهليت برگشتند، شيعيان شايسته ترند به اين مرتدين تا نسبت به اهل سنت؛ هيچ احدي شك نمي كند جنس افرادي كه مرتد شدند و از اسلام برگشتند، نسبت به آنان كه به تشيع برگشتند، بزرگتر و فاحش تر و روشن تر است از نظر كفر، نسبت به مرتديني كه منتسب به أهل سنت است.

منهاج السنة، ج3، ص459

پاسخ حضرت آیت الله حسینی قزوینی به ادعا های پوچ ابن تیمیه

ايشان  [ابن تیمیه] صراحت دارند تمام كساني كه بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مرتد شدند و از اسلام برگشتند، همه از جنس شيعيان بودند.

من فقط خود متن جناب إبن تيميه را خواندم و بينندگان و اهل علم، طلبه ها و علماي أهل سنت و حتي جوان هاي تحصيل كرده وهابي را به قضاوت فرا مي خوانم. آيا اين عبارت آقاي إبن تيميه كه شما او را شيخ الإسلام مي دانيد، سخن او را حتي بر سخن صحابه هم ترجيح مي دهيد، چقدر براي آن بهاء مي دهيد و ارزش قائل هستيد؟

احاديث حوض كه در صحيح بخاري و مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

پس از من، اصحاب من مرتد شده و به دوران جاهليت برگشته اند و فرداي قيامت اينها را ممانعت مي كنند از ورودشان به حوض كوثر و واردشان مي كنند به آتش جهنم.

به طوري كه:

فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم.

جز اندكي از اينها نجات پيدا نمي كنند.

واقعا آقاي إبن تيميه يك جائي گفته يا ادعا كرده كه اين اصحاب رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) همه شيعه ها بودند؟!

يعني آن دسته از صحابه كه شيعه بودند، فرداي قيامت نمي گذارند وارد بهشت بشوند و وارد آتش جهنم مي كنند؟!

يعني صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 142، حديث 3447 از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

يؤخذ برجال من أصحابي ذات اليمين و ذات الشمال فأقول أصحابي، فيقال أنهم لم يزالوا مرتدين علي أعقابهم منذ فارقتهم.

فرداي قيامت صحابه من را، راست و چپ مي گيرند و من عرضه مي دارم كه اينها صحابه من هستند، گفته مي شود از روزي كه تو از آنها مفارت كردي، اينها به ارتداد و دوران جاهليت برگشتند.

صحيح بخاري، ج4، ص142، حديث3447

حتما اينها هم از ديدگاه آقاي إبن تيميه، همه شان صحابه شيعه هستند كه مرتد شدند.

حتما آقاي براء بن عازب را هم إبن تيميه مي گويد كه ايشان هم جزو شيعيان بوده كه وقتي به براء بن عازب صحابه جليل القدر پيامبر (صلي الله عليه و آله) گفتند:

طوبي لك صحبت النبي و بايعته تحت الشجرة فقال يابن أخي إنك لا تدري ما أحدثنا بعده.

خوشا به حالت كه همراهي و جزو اصحاب بودن رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نصيبت شد و در شجره رضوان با او بيعت كردي؛ گفت اي پسر برادرم تو چه خبر داري كه ما بعد از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم)، چه بدعت هائي را پايه گذاري كرديم.

صحيح بخاري، ج5، ص65، حديث4170

آقاي براء بن عازب كه مي گويد ما بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) گرفتار بدعت شديم، ظاهرا از ديدگاه آقاي إبن تيميه شيعه هست و حتما أبو سعيد خُدري هم جزء شيعيان بودند كه مي گويد:

إنك لا تدري ما أحدثنا بعده.

الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص67

يا ام المؤمنين عايشه وقتي كه قبل از فوتش گفتند به او تو را كنار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن كنيم، گفت نه:

إني أحدتث بعد رسول الله حدثا، أدفنوني مع أزواجه؛ فدفنت في البقيع.

من بعد از رسول الله گرفتار برخي از بدعت ها شدم و من را با همسران رسول الله دفن كنيد.

حاكم نيشابوري، در مستدرك بيان مي كند و مي گويد:

هذا صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.

از نظر صحت، شرايط مسلم و بخاري را دارد؛ ولي آنها نقل نكرده اند.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص6 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج2، ص193 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج8، ص74

آقاي ذهبي هم در تلخيص المستدرك مي گويد اين روايت صحيح است.

سخن سوم إبن تيميه در منهاج السنه، جلد 4، صفحه 495 كه در دفاع از ابوبكر بر مي خيزد و مي گويد:

و هؤلاء لم يقاتلوهم لكونهم لم يعدوها إلي الصديق، فإنهم لو أعطوها بأنفسهم لمستحقيها و لم يعدوها إلي، لم يقاتلهم؛ هذا قول جمهور العلماء.

بخاطر اين ابوبكر با آنها نجنگيد كه زكات را به ابوبكر نمي دهند؛ اگر اصحاب رده، زكات را مي دادند، ولو به مستحقان خودشان مي دادند، ابوبكر با آنها كاري نداشت و نمي جنگيد. اين قول جمهور علماي أهل سنت است.

بنده دو نمونه از سخن بزرگان أهل سنت نقل مي كنم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيزان محول مي كنم:

سخن اول از آقاي إبن حزم اندلسي است كه خود إبن تيميه در چندين جاي منهاج السنة، به سخنان إبن حزم استناد مي كند. إبن حزم اندلسي مي گويد:

و قسم الثاني قوم أسلموا و لم يكفروا بعد إسلامهم؛ لكن منعوا الزكاة من أن يدفعوها إلي ابي بكر (رضي الله عنه).

قسم دوم از اين اصحاب رده، كافر نشدند و مسلمان بودند؛ ولي زكات شان را ندادند به ابوبكر.

المحلي لإبن حزم، ج11، ص193

سخن دوم از آقاي إبن كثير دمشقي سلفي است كه از ديدگاه أهل سنت و وهابيت، جايگاه ويژه اي دارد و سخنان او را بي قيد و شرط قبول دارند؛ ايشان هم در رابطه با اصحاب ردّه مي گويد:

يقرون بالصلاة و يمتنعون من أداء الزكاة و منهم من إمتنع من دفعها إلي الصديق أبي بكر.

اينها همه نماز مي خواندند. ولي مي گفتند ما زكات نمي دهيم و گروهي مي گفتند زكات مان را مي دهيم، ولي به آقاي ابوبكر زكات نمي دهيم.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص342

سوزاندن مخالفان توسط خالد بن ولید

در کشت و کشتاری که ابوبکر بعد از به خلافت رسیدن، بر علیه اصحاب طلیحه به راه انداخته بود،که عده ای را کشتند و عده ای را اسیر کردند، می گوید:

«و صاح خالد: لا يطبخن رجلٌ قِدراً، ولا يسخنن ماء، إلاّ وأثفيته رأس رجلٍ و أمر خالد بالحظائر أن تبنى، ثم أوقد فيها النّار، ثم أمر بالأسرى فألقيت فيها. فألقى فيها يومئذٍ حامية بن سبيع الذي استعمله رسول الله ـ صلّى الله عليه وسلّم ـ على صدقات قومه»

«خالد بن ولید» فریاد زد: کسی حق ندارد دیگی را بار بگذارد و آبی را گرم کند مگر اینکه من سر یک فردی را درون آتش آن بیاندازم. خالد دستور داد تا گودالی را کندند و آن را پر از هیزم کردند و آتش افروختند. سپس دستور داد اسیران را آوردند و آنها را زنده زنده درون آتش انداختند! در آن روز «حامیه بن سبیع» که نماینده پیغمبر بود در جمع آوری صدقات در میان قوم خود، نیز به گودال آتش انداخته شد!

مختصر سيرة الرسول، محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص 268؛ با تحقیق عبد الرحمن بن ناصر البراك و دیگران الناشر: جامعة الأمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية

دفاع ابوبکر از خالد بن ولید زنا کار

«عبدالرزاق صنعانی» کسی که «ابن معین» در مورد او معتقد است که:

« لو ارتد عبدالرزاق عن الاسلام ما ترکنا حدیثه».

 اگر عبدالرزاق از اسلام هم برگردد، و مرتد بشود، ما احادیث او را ترک نمی کنیم.

سیراعلام النبلاء، ج9، ص 573

 

آقای عبدالرزاق نقل می کند:

«حَرَّقَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ نَاسًا مِنْ أَهْلِ الرِّدَّةِ، فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ: «أَتَدَعُ هَذَا الَّذِي يُعَذَّبُ بِعَذَابِ اللَّهِ» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: «لَا أَشِيمُ سَيْفًا سَلَّهُ اللَّهُ عَلَى الْمُشْرِكِينَ»

خالد بن ولید عده ای از اصحاب رده را در آتش سوزاند، عمر به ابوبکر گفت: آیا کسی را که عده ای را با آتش که فقط خدا انسانها را با آن در آخرت عذاب می کند، عذاب کرده، رها می کنی؟

ابوبکر گفت: شمشیری را که خدا در برابر مشرکین از غلاف در آورده، من در غلاف نمی کنم!

مصنف عبدالرزاق، با تحقیق حبيب الرحمن الأعظمي، ج5، ص 212، ح 9412

«جصاص» که از علمای مطرح اهل سنت است، از انس نقل می کند که:

«قَالَ لَمَّا قَاتَلَ أَبُو بَكْرٍ أَهْلَ الرِّدَّةِ قَتَلَ وَسَبَى وَحَرَّقَ»

انس گفت: وقتی ابوبکر با اصحاب رده به جنگ پرداخت، عده ای را کشت و عده ای را اسیر کرد و عده دیگری را سوزاند.

احکام القرآن جصاص، ج 5، ص 317

ما روایات متعددی داریم که مخالف را نمی شود با آتش عذاب کرد. چون آتش زدن مخالف، فقط فعل خداوند است. کسی غیر از خداوند، حق آتش زدن مخالف را ندارد. 

جمع بندی:

با توجه به گوشه ای از  اسناد تاریخی ارائه شده کاملا مشخص هست که چه افرادی با چه اعمالی خلافت را به دست گرفتند، توصیه ما انصاف در مطالعه و تفکر در این اسناد می باشد، تا انشاالله نور هدایت در قلبهای ما تابان شود. اگر اینگونه نشد شما شاهد خواهید بود که همین سنت ها و بدعت ها دستمایه عده ای می شود و داعش ها برای گردن زدن و سوزاندن و غارت اموال مسلمانان وتهمت زدن ارتداد به سایر مسلمانان مظلوم ایجاد می گردد.(فتدبر ترشد، انشاالله) همه اینها بخاطر دور شدن از اهل البیت هست، پیامبر پس از خود ثقلین را بجای گذاشت تا مردم گمراه نشوند، اما پس از ایشان با قرآن و اهل البیت چه کردند؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.