وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تقيه در كتب اهل سنت

0

تقيه در كتب اهل سنت

فهرست این نوشتار:

سوال: وهابي‌ها مي‌گويند: « تقيه يك نفاق است و تقيه يعني خلاف واقع و شما كه تقيه مي‌كنيد، منافق هستيد»؟.

 

پاسخ: 

 تقيه كاملاً ريشه قرآني دارد و در سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيان شده است. منافق کسانی هستندکه ظاهر اسلام دارند اما به وجود آورنده داعش اند و هزاران مسلمان بی گناه را قتل عام می کنند و برخلاف سیره قرآن و اهل البیت علیهم السلام عمل می کنند!. قرآن کریم به صراحت می فرماید:

«لَّا يَتَّخِذِ ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلْكَٰفِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِينَ ۖ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ ٱللَّهِ فِى شَىْءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُوا۟ مِنْهُمْ تُقَىٰةًۭ ۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفْسَهُۥ ۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلْمَصِيرُ».آل عمران/آیه 28

افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‌ای با خدا ندارد (و پیوند او بکلّی از خدا گسسته می‌شود)؛ مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانی) خود، برحذر می‌دارد؛ و بازگشت (شما) به سوی خداست

اينجا واژه تقيه آمده كه در برخورد با كفار، اگر احساس خطر مي‌كنيد، مي‌توانيد به خاطر حفظ جان خود، مطالب خلاف عقيده‌تان را بيان كنيد.

امام فخرالدين رازي (از بزرگان علمي أهل سنت) ايشان مي‌گويد:

ظَاهِرُ الْآيَةِ يَدُلُّ أَنَّ التَّقِيَّةَ إِنَّمَا تَحِلُّ مَعَ الْكُفَّارِ الْغَالِبِينَ إِلَّا أَنَّ مَذْهَبَ الشَّافِعِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ الْحَالَةَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ إِذَا شَاكَلَتِ الْحَالَةَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُشْرِكِينَ حَلَّتِ التَّقِيَّةُ مُحَامَاةً عَلَى النَّفْسِ.

الكتاب: مفاتيح الغيب = التفسير الكبير،مج:8/ص194، المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي خطيب الري (المتوفى: 606هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت،الطبعة: الثالثة – 1420 هـ

همانا به قطع ظاهر آیه دلالت بر تقیه کردن با کفار دارد، مگر اینکه امام شافعی اضافه کرده است که اگر موقعیتی باشد که دربین مسلمین هم خطری باشد همانظور که اگر در موقعیتی بین مسلمین و کفار اتفاق بیفتد که جان مسلمین در خطر باشد، تقیه واجب است.[یعنی تقیه هم با کفار هست و هم با مسلمین درصورتی که خطر جانی درمیان باشد].

در اين آيه، تقيه با كفار تصريح شده است. مذهب شافعي هم اين است كه اگر موقعيتي ميان مسلمانان و كفار اتفاق افتاد، تقيه لازم است و اگر بين خود مسلمين هم اين اتفاق بيافتد در آنجا هم واجب است تقيه كنيم.

تفسير الرازي، ج8، ص14

إلا أن تتقوا منهم تقاة
إلا أن تتقوا منهم تقاة

جناب مراغي مصري در تفسيرشان مي‌گويد:

«وقد استنبط العلماء من هذه الآية جواز التّقيّة بأن يقول الإنسان أو يفعل ما يخالف الحق لأجل توقى ضرر من الأعداء يعود إلى النفس أو العرض أو المال.
فمن نطق بكلمة الكفر مكرها وقاية لنفسه من الهلاك، وقلبه مطمئن بالإيمان لا يكون كافرا بل يعذر كما فعل عمار بن ياسر حين أكرهته قريش على الكفر فوافقها مكرها وقلبه ملىء بالإيمان وفيه نزلت الآية «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ، وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» .

عنوان الكتاب: تفسير المراغي (ط. الحلبي)،مج3/ص133 المؤلف: أحمد مصطفى المراغي،  الناشر: مصطفى البابي الحلبي بمصر،سنة النشر: 1365 هـ – 1946 م، عدد المجلدات: 30، رقم الطبعة: 1

علماء أهل سنت از اين آيه، جواز تقيه را استنباط كردند. به این صورت که انسان چیزی بگوید، یا کاری بکند که مخالف حق باشد به خاطر اینکه از ضرر دشمنان به جان و مال و آبرو و ناموسش خود را حفظ کند.

از کسانی که در زبان کفر گفت، به این صورت که در برابر دشمن مکر کرد تا جانش از هلاک شدن رهانده شود،اما قلبش به نور ایمان مطمئن بود، در حالی که کافر نبود بلکه عذر داشت همانند عمار بن یاسر که قریش او را مجبور کردند به کفر، و عمار بر اساس مکر کلمه کفر را از ترس جانش بر زبان جاری ساخت اما قلبش پر از ایمان بود. در رابطه او این آیه (106 سوره مبارکه نحل)نازل شد «کسانی که بعد از ایمان کافر شوند -بجز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان!»

 

التقية في القران
التقية في القران

 

آقاي شوكاني از بزرگان اهل سنت ذیل آیه مي‌گويد:

 وَفِي ذلك دليل على جَوَازِ الْمُوَالَاةِ لَهُمْ مَعَ الْخَوْفِ مِنْهُمْ، وَلَكِنَّهَا تَكُونُ ظَاهِرًا لَا بَاطِنًا

اين آيه، دليل بر جواز دوستي با كفار است با وجود ترس از آنها؛ ولي دوستي ظاهري، نه باطني.

عنوان الكتاب: فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير (تفسير الشوكاني) (ط. المعرفة)،ص212،213، المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني
المحقق: يوسف الغوش، الناشر: دار المعرفة، سنة النشر: 1428 – 2007، عدد المجلدات: 1،رقم الطبعة: 4

 

التقية
التقية

مسخره کردن تقیه توسط وهابیون پلید

با وجود آنکه بحث تقیه در قرآن کریم به صراحت آمده است، سیره اصحاب هم بر این مهم جاری بوده، عقل هم حکم به این کار می کند، اما شاهدیم وهابیت که با گناهان نور هدایت را از خود گرفته اند این ادله را نمی بینند. گاهی هم می گویند شیعه به امامان خود تقیه را نسبت می دهند در صورتی که در کتب شیعه روایات صحیح درباره تقیه از اهل البیت علیهم السلام به ما فراوان رسیده است.

 امام باقر (عليه السلام) روايت صحيح داريم كه فرمود:

إن التقية ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له

تقيه، دين من آباء و پدران من است؛ هر كس تقيه ندارد، ايمان ندارد.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص219 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص210

 امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد:

إن تسعة أعشار الدين في التقية و لا دين لمن لا تقية له.

90٪ دين مربوط به تقيه است؛ هر كس تقيه ندارد، دين ندارد.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص217 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج16، ص204

گاهی این روایات ائمه هدی را این کوردلان بارها شاهد بوده ایم که مسخره می کنند در صورتی که علاوه بر قرآن کریم و کتب شیعه در برخی از کتب اهل سنت از رسول گرامی اسلام تقیه در دین مطرح شده است.

از إبن أبي شيبه (متوفاي 235 هجري) نقل شده از إبن حنيفه كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم:

«لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

كسي كه تقيه ندارد، ايمان ندارد.

عنوان الكتاب: الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار (ت: الحوت)،مج6/ص474، المؤلف: عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي أبو بكر، المحقق: كمال يوسف الحوت، الناشر: دار التاج، سنة النشر: 1409 – 1989،عدد المجلدات: 7، رقم الطبعة: 1.

الكتاب: السنة، المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخَلَّال البغدادي الحنبلي (المتوفى: 311هـ)،مج4/ص61/ المحقق: د. عطية الزهراني،الناشر: دار الراية – الرياض الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1989م

الكتاب: الإبانة الكبرى لابن بطة،مج2/ ص 859- المؤلف: أبو عبد الله عبيد الله بن محمد بن محمد بن حمدان العُكْبَري المعروف بابن بَطَّة العكبري (المتوفى: 387هـ)،المحقق: رضا معطي، وعثمان الأثيوبي، ويوسف الوابل، والوليد بن سيف النصر، وحمد التويجري،الناشر: دار الراية للنشر والتوزيع، الرياض،عدد الأجزاء: 9

در باره ابن شیبه گفته اند: 

الإمام العلم، سيد الحفاظ، صاحب الكتب الكبار… وقال العجلي: كان أبوبكر ثقة، حافظًا للحديث. ومن مصنفاته المفيدة: المسند؛ المصنف؛ التفسير؛ الإيمان.

نقلا عن الموسوعة العربية العالمية/المکتبه الشامله.

لا إيمان لمن لا تقية له
لا إيمان لمن لا تقية له

جناب سيوطي (از بزرگان علمي أهل سنت) روايتي را نقل مي‌كند و مي‌گويد:

قال نبي لَا دينَ لِمَنْ لَا تَقِيةَ لَه.

عنوان الكتاب: جامع الأحاديث الجامع الصغير ،ج8، ص281، ح26050 ـ، المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن السيوطي – عبد الرؤرف بن محمد المناوي، المحقق: عباس أحمد صقر – أحمد عبد الجواد، سنة النشر: 1414 – 1994؛ عدد المجلدات: 21

 

لا دین لمن لا تقِية له
لا دین لمن لا تقية له

 

 

و همچنین ببینید در كتاب: كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال (ط. الرسالة)،ج3، ص96، ح5665، المؤلف: المتقي الهندي، المحقق: صفوت السقا – بكري الحياني، الناشر: مؤسسة الرسالة، عدد المجلدات: 18

 

تقیه پیامبر از برخی صحابه در کتاب صحیح بخاری!

در کتب معتبر نزد اهل سنت از قول عايشه، تقيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطرح شده است. لذا تقیه مسئله ای نیست که فقط در کتب شیعه باشد!، این جزو دین و سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله است، حالا کسی پیرو این سنت نیست و از سنت مبتدعین و غاصبین تبعیت می کند، خودش می داند!.

 عايشه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال مي‌كند و حضرت فرمود:

يا رسول الله آيا حجر اسماعيل جزء بيت الله الحرام است؟ فرمود: بله. گفت: آيا اين قواعد ابراهيم بر خلافش عمل شده؟ فرمود: بله. گفتم: چرا در خانه كعبه حدود يك متر بالا است؟ فرمود:

1583 – حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِكٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، أَخْبَرَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهَا: «أَلَمْ تَرَيْ أَنَّ قَوْمَكِ لَمَّا بَنَوْا الكَعْبَةَ اقْتَصَرُوا عَنْ قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ؟»،

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلاَ تَرُدُّهَا عَلَى قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ؟

قَالَ: «لَوْلاَ حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالكُفْرِ لَفَعَلْتُ»

آيا نمي‌بيني قوم تو (عايشه) وقتي كعبه را بنا كردند، آن بناي حضرت ابراهيم را كوتاه گذاشتند و برخلاف آن كعبه را بنا كردند. گفتم: آيا نمي‌خواهي به همان چارچوبي كه حضرت ابراهيم بنا كرده بود خانه خدا را به همان اسلوب برگرداني؟

فرمود: اگر نبود كه قوم تو تازه از كفر بيرون آمده‌اند، انجام مي‌دادم.

يعني اگر من كعبه را به همان حالت زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) برگردانم، قوم حضرت‌عالي چون تازه از كفر به اسلام آمده‌اند، دوباره به كفر برمي‌گردند و نمي‌توانند تحمل بكنند.

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،مج1/ص384- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

صحيح مسلم – مسلم النيسابوري – ج 4 ص 97

سنن النسائي – النسائي – ج 5 ص 214

التقية في صحيح البخاري
التقية في صحيح البخاري

چندین روایت دیگر در صحیح بخاری وجود دارد که نشان می دهد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بخاطر تحریک اصحاب نتوانستند، برخی از کارها را انجام بدهند. خوبست به جریان حدیث دوات و قلم هم توجه کنید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روزهای آخر عمر خواستند وصیت نامه ای بنویسند که برخی از همین صحابه مرتد جلو حضرت ایستادند و با گستاخی تمام و فحاشی در محضر پیامبر مانع از آن شدند که ایشان وصیت نامه را بنویسند که انشاالله در یک نوشتار مستقل به این موضوع خواهیم پرداخت.

در روايت ديگري در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 385، حديث 1586 آمده است:

1586 – حَدَّثَنَا بَيَانُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا يَزِيدُ، حَدَّثَنَا جَرِيرُ بْنُ حَازِمٍ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ رُومَانَ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهَا: «يَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَيْنِ، بَابًا شَرْقِيًّا، وَبَابًا غَرْبِيًّا، فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيمَ»،

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به عايشه گفت: اگر اين نبود كه قوم تو هنوز مأنوس به آثار جاهليت هستند و آثار جاهليت از آنها بيرون نرفته، دستور مي‌دادم كعبه را خراب مي‌كردند و تمام آن قسمتي كه از بيت الله الحرام خارج كرده بودند را داخل بيت الله الحرام مي‌كردم و درب خانه خدا را هم به زمين مي‌چسباندم؛ يك درب از طرف غرب و يك درب از طرف شرق براي خانه خدا مي‌گذاشتم و همان بنايي كه حضرت ابراهيم نهاده بود، به همان بنا انجام مي‌دادم.

 

در هر حال روایات تقیه و موارد تاریخی تقیه فراوان است و چیزی نیست که شیعیان آن را ایجاد کرده باشند،آنهایی که نماز تراویح و صدها بدعت دیگر را در دین ایجاد کرده اند باید توجه کنند که شیعه پیرو راستین مکتب اهل البیت و رسول الله صلی الله علیه و آله و همان فرقه ناجیه می باشد که قبلا بحث ها و اسناد آن مطرح شد.

 

تقیه در سیره اصحاب

 صدها مورد ما از صحابه، تابعين و علماء أهل سنت وجود دارد با سندهاي صحيح كه تقيه را هم قولاً، هم فعلاً انجام داده‌اند.

1- تقيه صحابي رسول خدا (ص) از مسيلمه كذاب:
فخر الدين رازي در تفسيرش مي‌نويسد:

قال الحسن أخذ مسيلمة الكذاب رجلين من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لأحدهما: أتشهد أن محمدا رسول الله؟ قال: نعم نعم نعم، فقال: أفتشهد أني رسول الله؟ قال: نعم، وكان مسيلمة يزعم أنه رسول بني حنيفة، ومحمد رسول قريش، فتركه ودعا الآخر فقال أتشهد أن محمدا رسول الله؟ قال: نعم، قال: أفتشهد أني رسول الله؟ فقال: إني أصم ثلاثا، فقدمه وقتله فبلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: أما هذا المقتول فمضى على يقينه وصدقه فهنيئا له، وأما الآخر فقبل رخصة الله فلا تبعة عليه…

حسن گفته است که مسيلمة کذاب دو نفر از اصحاب رسول خدا (ص) را دستگير كرد؛ به يکی از ايشان گفت: آيا شهادت مي‌دهی که محمد رسول خدا است؟

پاسخ داد:آری، آری، آری.

سپس پرسيد: آيا شهادت مي‌دهی که من نيز رسول خدايم؟ پاسخ داد: آری؛ زيرا مسيلمة ادعا مي‌کرد که پيامبر بنی حنيفه است!!! و محمد(ص) پيامبر قريش.

پس او را رها کرده و ديگری را طلبيد و به او گفت: آيا شهادت مي‌دهی که محمد رسول خدا است؟ گفت آری. سپس پرسيد: آيا شهادت مي‌دهی که من نيز رسول خدايم؟ وی پاسخ داد: نمي‌شنوم!!! و اين کار سه بار تکرار شد. به همين سبب او را کشتند.

خبر به رسول خدا (ص) رسيد؛ فرمود: کسی که کشته شد در راه يقين و اعتقادش کشته شد؛ گوارايش باد.

ديگری نيز آنچه را خدا جايز دانسته بود، انجام داد؛ به همين سبب عقوبتی بر او نيست.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.

القمي النيسابوري، نظام الدين (متوفاي728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 2، ص 140، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ – 1996م؛

ابن عادل الدمشقي الحنبلي، أبو حفص عمر بن علي (متوفايبعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج 5، ص 144، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م

2- عبدالله بن مسعود (از مفسران بزرگ أهل سنت)مي‌گويد:

وقد رُوِّينَا من طَرِيقِ شُعْبَةَ قال نا أبو حَيَّانَ يحيى بن سَعْدٍ التَّيْمِيُّ عن أبيه قال قال لي الْحَارِثُ بن سُوَيْدٌ سَمِعْت عَبْدَ اللَّهِ بن مَسْعُودٍ يقول ما من ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أو سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ.

از عبد الله بن مسعود شنيدم که مي‌گفت: هيچ صاحب قدرتي نيست که من را به کلامی (نا شايست) وادار کند تا مرا از يك يا دو شلاق دور کند، مگر آنکه من آن سخنان را بر زبان مي‌آورم!!!

ابن حزم در ادامه مي‌گويد:

وَلاَ يُعْرَفُ له من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم مُخَالِفٌ.

در ميان صحابه کسی را سراغ نداريم که مخالف او باشد.

إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد أبو محمد (متوفاي456هـ)، المحلى، ج 8، ص 336، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة – بيروت.

 

التقية الاصحاب
التقية الاصحاب

 

 

ترديدي نيست كه به زبان آوردن كلام باطل از ترس سلطان جائر، همان تقيه‌اي است كه پيروان اهل بيت بر مشروعيت آن اصرار دارند. و از كلام ابن حزم نيز استفاده مي‌شود كه تقيه در ميان تمامي صحابه امر مشروعي بوده است.

يعني همه صحابه إجماع دارند بر اين قضيه. آيا از اين بهتر؟ از اين واضح‌تر افراد منصف برای هدایت دلیلی می خواهند؟!.

در صحيح بخاري روايات متعددي از أبو هريره نقل شده كه در دوران عمر از ترس عمر، روايت نقل نمي‌كرد. أبو هريره مي‌گويد:

من در زمان گذشته 2 كسيه حديث داشتم؛ يكي را گشودم و ديگري را نگشودم:

120 – حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَخِي، عَنِ ابْنِ أَبِي ذِئْبٍ، عَنْ سَعِيدٍ المَقْبُرِيِّ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: ” حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وِعَاءَيْنِ: فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا البُلْعُومُ “

اگر كيسه دومي را باز مي‌كردم و حديث را در ميان مردم منتشر مي‌كردم، عمر، خرخره‌ام را مي‌بريد و قطع مي‌كرد.

عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)ص42- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1

 

إبن كثير دمشقي سلفي از أبو هريره نقل مي‌كند:

إني لأحدث أحاديث، لو تكلمت بها في زمان عمر أو عند عمر، لشج رأسي.

اگر اين احاديثي كه براي شما مي‌گويم، در زمان عمر يا نزد عمر مي‌گفتم، سرم را مي‌شكستند

البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص115 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج2، ص601 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج67، ص343

يا:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب، لضربني عمر بالدرة.

. . .  عمر با شلاقش مرا مي‌زد.

جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص121

ابن تيميه و تقيه صحابه

 ابن تيميه مي‌نويسد:

قال نَصْرُ بن حَاجِبٍ سُئِلَ بن عُيَيْنَةَ عن الرَّجُلِ يَعْتَذِرُ إلَى اخيه من الشَّيْءِ الذي قد فَعَلَهُ وَيُحَرِّفُ الْقَوْلَ فيه لِيُرْضِيَهُ لم يَأْثَمْ في ذلك فقال أَلَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُ ليس بِكَاذِبٍ من أَصْلَحَ بين الناس يَكْذِبُ فيه فإذا اصلح بَيْنَهُ وَبَيْنَ اخيه الْمُسْلِمِ خَيْرٌ من أَنْ يُصْلِحَ بين الناس بَعْضِهِمْ من بَعْضٍ وَذَلِكَ إذَا أَرَادَ بِهِ مَرْضَاةَ اللَّهِ وَكَرِهَ أَذَى الْمُؤْمِنِ وَيَنْدَمُ على ما كان منه وَيَدْفَعُ شَرَّهُ عن نَفْسِهِ ولاَ يُرِيدُ بِالْكَذِبِ اتِّخَاذَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَهُمْ ولاَ طَمَعًا في شَيْءٍ يُصِيبُ منهم فإنه لم يُرَخَّصْ في ذلك وَرَخَّصَ له إذَا كَرِهَ مَوْجِدَتَهُمْ وَخَافَ عَدَاوَتَهُمْ.

قال حُذَيْفَةُ إنى أَشْتَرِي دِينِي بَعْضَهُ بِبَعْضٍ مَخَافَةَ ان أُقْدِمَ على ما هو أَعْظَمُ منه.

نصر بن حاجب گفته است که از ابن عيينه در مورد مردی سؤال شد که از برادر مسلمان خويش در مورد کاری که انجام داده است با تحريف واقعيت عذر خويش را بيان مي‌دارد تا او را راضی کند. آيا وی به خاطر اين تحريف گناه کار است؟

پاسخ داد: آيا کلام رسول خدا (ص) را نشنيده ايد که فرمود: کسی که بين دو نفر سبب اصلاح شود دروغگو نيست. اگر وی بين خود و برادر مسلمان خويش را اصلاح کند بهتر از آن است که بين ديگران را  اصلاح کند.

اما اين دروغ زمانی جايز است که از آن رضای الهی را در نظر داشته باشد و نخواهد مسلمانی از دست وی آزار ببيند و از کاری که انجام داده است پشيمان باشد و با اين کار شر او را از خويش باز دارد و نخواهد دروغ بگويد تا جايگاهی در نزد ايشان پيدا نمايد و طمع در چيزی که نزد وی است نداشته باشد؛ در اين موارد اين دروغ جايز نيست؛ و زمانی جايز است که نگران خشم ايشان باشد و از دشمنی ايشان بترسد؛ حذيفه گفته است من بعضی از دينم را برای حفظ قسمتی ديگر مي‌فروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پيش آيد.

الكتاب: الفتاوى الكبرى (ط. العلمية)،مج6،ص127، المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن تيمي، المحقق: محمد عبد القادر عطا – مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية،سنة النشر: 1408 – 1987،عدد المجلدات: 6

التقية ابن تيمية
التقية ابن تيمية

 

جناب حذيفه (صحابه جليل القدر و صاحب سِرّ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)) صراحتاً اعلام مي‌كند كه من تقيه را جايز مي‌دانم و جالب اين است كه خود حذيفه مطالبي را عليه عثمان مي‌گفت:

فقال عثمان لحذيفة: بلغني أنك قلت كذا و كذا؟ قال: لا و الله! ما قلته. فلما خرج، قال له عبد الله: ما لك؟ فلم تقوله ما سمعتك تقول؟ قال: إني أشتري ديني بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله.

عثمان به حذيفه مي‌گويد: شنيدم حرف‌هاي چنين و چنان عليه من مي‌زني! حذيفه گفت: قسم به خدا! چنين حرفي نزدم. وقتي حذيفه از نزد عثمان بيرون آمد، عبدالله بن مسعود به او گفت: آقاي حذيفه! تو را چه شده است؟ اين حرف چه بود كه از تو شنيديم؟ حذيفه گفت: من برخي از دينم را با برخي ديگرش مي‌خرم.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص643 ـ المبسوط للسرخسي، ج30، ص214 ـ تأويل مختلف الحديث لإبن قتيبة، ص27 ـ المحصول للرازي، ج4، ص310

يعني با قسم دروغ، برخي از دينم را حفظ مي‌كنم تا تمام دينم از دستم نرود. يعني اگر من به عثمان بگويم هم‌چنين حرفي زدم، دستور شلاق زدن يا كشتن مرا مي‌دهد و يا دستور مي‌دهد من بيايم جلوي مردم خلاف آن را بگويم و يا از عثمان تعريف و تمجيد كنم و اگر آمدم از عثمان تعريف و تمجيد كردم، تمام دينم را از دست داده‌ام، ولي الآن اگر يك قسم دروغ خوردم كه من هم‌چنين حرفي نزدم، بخشي از دينم را از دست داده‌ام و من با صرف بخشي از دينم، از نابودي تمام دينم جلوگيري كردم.

نتیجه:

باوجود قرآن کریم و اینهمه اسناد که حرف شیعه را در تقیه اثبات می کند، چه جایی برای انسان منصف باقی می ماند که از این اندیشه صحیح رویگرداند!. آنکسی که بر اثر حقد باطنی از حق روی برگرداند و بجای اینکه تابع اهل البیت علیهم السلام که تنها راه و تنها سنت رسول گرامی اسلام است تابع غیر این مسیر شود همانا منافق واقعی اوست و می خواهد با برداشتن تقیه جان مسلمانان را به خطر بیندازد همان کاری که شیطان به دنبال آنست که به مسلمانان واقعی ضربه بزند، تقیه یک استراتژی و یک تاکتیک دربرابر دشمن برای حفظ جان می باشد که کاملا دینی-عقلانی است.

تقيه در كتب اهل سنت تقیه تقیه در اهل سنت ضرورت تقیه تقیه در صحیح بخاری ثواب تقیه فرق تقیه و نفاق فرق تقیه با دروغ تقیه در فقه امامیه قاعده فقهی تقیه تقیه قرآن تقیه در قرآن تقيه در قرآن حکم تقیه در اسلام حالت تقیه تقیه در حدیث تقيه جيست امروز دگر تقیه جایز نیست جایگاه تقیه تقیه یعنی جه تقیه چیست تقيه چیست تقیه چیه معني تقيه چيست

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.