وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تعریف و انواع تحریف

0

تعریف و انواع تحریف

پرسش : معنی تحریف در لغت و اصطلاح چه می باشد؟

حضرت آیت الله مکارم شیرازی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی

پاسخ اجمالی

تحریف در لغت: تفسیر سخن برخلاف مقصود است، و در اصطلاح چند معنی دارد:

1- تغییر معناى سخن (این معنى در مورد قرآن ممکن است ولی لطمه اى به عظمت قرآن نمى زند).

2- کم و زیادى در حرکت و حرف  با حفظ اصل قرآن.

3- تغییر کلمه اى به جاى کلمه مرادف آن.

4- تحریف در لهجه تعبیر.

5- تحریف به افزودن.

6- تحریف به کاهش و افتادگى عمدى یا اشتباهى که این نوع تحریفها در قرآن راه ندارد.

پاسخ تفصیلی

تحریف در لغت، یعنى تفسیرسخن برخلاف مقصود، یعنى کج کردن و گرداندن سخن از معناى اصلى اش. آیه«یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»(1) نیز به همین معنى تفسیرشده است، یعنى سخنان را از جایگاه اصلى اش برمى گردانند. مرحوم طبرسى در تفسیراین آیه مى گوید:
یعنى قرآن را بر خلاف آنگونه که نازل شده تفسیرمى کنند و مقصود از «مواضع»، یعنى معانى و مقاصد.
امّا در اصطلاح، تحریف به چند معنى به کار مى رود:

1. تغییر معناى سخن، یعنى تفسیر آن به گونه اى که موافق نظر مفسّر باشد، چه با واقعیت مطابق باشد یا نه. تفسیر به این معنى در مورد قرآن وارد شده و البته لطمه اى هم به عظمت قرآن نمى زند. همه فرقه هاى اسلامى، دیدگاه هاى خود را مستند به قرآن مى سازند و هر کس هر خواسته و فکرى دارد، تظاهر مى کند که از قرآن برگرفته است، ولى با تفسیرى که عقیده او را تایید کند، آیه را مى گیرد و به طرف خواسته خویش مى کشاند و آن را طبق دلخواه معنى مى کند.(2)

2. کم و زیادى در حرکت و حرف، با حفظ و مصونیت اصل قرآن. مثل «یطهرن» که هم با تشدید خوانده شده است، هم بدون تشدید. قرآن از این نوع تحریف هم مصون است، چون که قرائت رایج در هر دوره یعنى قرائت عاصم از حفص که به على(علیه السلام) متصل مى شود متواتر است و جز آن، اجتهادهاى نو پدیدى است که در روزگار پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثرى از آنها نبوده و به همین جهت متروک شده است و جز در کتاب هاى مربوط به قرائت و گاهى در زبان برخى قاریان براى اظهار تبحّر در قرائت، اثرى از آن نیست.
کلینى از امام باقر(علیه السلام) روایت مى کند: «قرآن یکى است و از سوى خداى یکتا نازل شده است و اختلاف از سوى راویان پدید مى آید»(3)، از این رو قرائت غیر مشهور را در نماز، مجاز نمى شماریم.

3. تغییر کلمه اى به جاى کلمه مرادف آن: مثل آن که به جاى «امضُوا» در آیه(4)، کلمه «اسرَعوا» بگذاریم. این به ابن مسعود نسبت داده شده و او مى گفت که خطا نیست اگر به جاى علیم، حکیم بخوانیم. ولى آن صحابى بزرگ برتر از آن است که چنین تهمتى به او بچسبد و چه هدف عقلایى مى تواند از این تغییر در کار باشد؟

4. تحریف در لهجه تعبیر: لهجه هاى قبایل مختلف در تلفظ حرف یا کلمه از نظر حرکات و اداى آن مختلف بود. در زبان هاى دیگر نیز چنین است. مثلاً در زبان فارسى در ایران، «قاف» را چهارگونه تلفظ مى کنند، تا چه رسد به کلمه ها از نظر حرکات و حروف. در آیه «وَمَنْ اَرادَ الاْخِرَهَ وَسَعى لَها سَعْیَها…»(5) برخى از قاریان طبق همان لهجه ها «سعى» را «سعى» مى خواندند. این نوع از تحریف در قرآن راه نیافته است، چون مسلمانان در زمان خلیفه سوم برخى اختلافات را در تلفظ یا تغییر بعضى از کلمات بدون تغییر در معنى دیدند، تصمیم گرفتند همه قرائت ها و مصحف ها را یکى کنند و غیر از آن را از بین ببرند. در نتیجه تحریف به معناى یاد شده از بین رفت و همه بر لهجه قریشمتفق شدند.

5. تحریف به افزودن: اجماع بر خلاف این است. البته به ابن مسعود نسبت داده شده که گفته است «معوّذتین» (سوره ناس و فلق) از قرآن نیستند، بلکه آن دو تعویذ اند.(6) به گروهى ازخوارج نیز نسبت داده اند که منکر آن شده اند که سوره یوسف جزء قرآن باشد و آن را داستانى عشقى مى دانستند که جایز نیست از وحى باشد.(7) ولى هر دو نسبت ثابت نشده است. اگر آن چه ابن مسعود گفته درست باشد، تحدّى قرآن به سوره باطل خواهد شد، زیرا انسانى که به او وحى نشده است، دو سوره مثل سوره هاى کوتاه قرآن آورده است.
6. تحریف به کاهش و افتادگى عمدى یا اشتباهى از قرآن:خواه آنچه کم شده است یک حرف باشد، یا یک کلمه، یا یک جمله، یا یک آیهیا یک سوره.
این نوع تحریف نیز در قرآن راه ندارد زیرا قرآن کریم از نخستین روزى که مسلمانان به آن ایمانآوردند، مورد توجه و نخستین مرجع آنان بوده است و به خواندن و حفظ کردن و نگاشتن و ضبط اهمیت مى دادند. راهیابى تحریف به چنین کتابى ممکن نیست مگر با قدرتى که به زور بخواهد با قرآن بازى کند و چیزى از آن بکاهد. نه امویان و نه عباسیان، آن قدرت را نداشتند، چون قرآن میان قاریان و حافظان پخش شده بود و انتشار حتى یک نسخه در سطح وسیع، مى توانست این آروزى پلید را به صورت ناشدنى درآورد.(8)

 

پی نوشت:

(1). سوره نساء، آیه 46.
(2). سوره عنکبوت، آیه 45؛ المواقف، ج8، ص 390.
(3). کافى، ج 2، ص 630، حدیث 12.
(4). «وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ» (سوره حجر، آیه 65).
(5). سوره اسراء، آیه 19.
(6). فتح البارى در شرح بخارى، ج 8، ص 571.
(7). ملل و نحل، شهرستانى، ج 1، ص 128.
(8). گردآوری از کتاب: سیماى عقاید شیعه، آیت الله جعفر سبحانی، مترجم: جواد محدثی، نشر مشعر، چاپ: دارالحدیث، بهار 1386، ص 151.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.