وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تعريف انسان

0

تعريف انسان

 

تعريف انسان از ديدگاه وحى الهى چيست؟

 

از ديدگاه قرآن انسان موجودى دو ساحتى و دو بُعدى است؛ يكى جنبه مادّى و جسمانى و ديگرى جنبه فرامادى و روحى كه از آن به «روح الهى» ياد شده است.

 

بدن جسمانى بسترى براى رشد روح و وسيله اى براى خدمت گزارى به روح است؛ گواه بر اين مدّعى چند آيه شريفه است:

 

الف. «قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»[1]؛

«بگو فرشته مرگى كه كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى ستاند، آنگاه به سوى پروردگارتان باز گردانيده مى شويد».

 

كلمه «توفّى» به معناى گرفتن و اخذ تمام يك چيز است، و آيه نيز مى گويد: «يتوفّاكُم» يعنى فرشته قبض روح، آن اصل و حقيقت شما را  مى گيرد و اگر روح بخشى از وجود انسان مى بود، مى بايست كه قرآن به جاى «يَتَوَفّاكُم» مى فرمود «يَتَوَفّى بَعْضَكم» يعنى قسمتى از شما را مى گرفت نه آن كه بگويد شما را به طور كامل اخذ و قبض مى كند. بنابراين گوهر وجودى انسان روح اوست كه توسّط فرشته مرگ به طور كامل دريافت مى شود؛ اين روح در طول زندگى انسان از بين نمى رود و با مرگ نابود نمى گردد، بلكه در برزخ و قيامت محفوظ مى ماند؛ ولى بدن آدمى از آغاز پيدايش دائما در معرض دگرگونى و تحوّل است. اين آيه از آشكارترين آيات قرآنى است كه دلالت بر تجرّد نفس و فرامادى بودن آن دارد.[2]

 

ب. قرآن در مورد فرعون پس از غرق شدن او در دريا، مى فرمايد:

 

«فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً»[3]؛

«پس امروز تو را با بدنت نجات مى دهيم تا براى كسانى كه از پى تو مى آيند عبرتى باشد». 

 

تعبير «ننجّيكَ بِبَدَنِك»؛ «امروز تو را به همراه بدنت نجات مى دهيم». يعنى، تو چيزى هستى و بدنت حقيقتى غير از تو. اين آيه تصريح مى كند كه انسان در پسِ اين پرده جسمانى يعنى بدن يك حقيقت اصيل دارد به نام نفس يا روح كه انسانيّت انسان و ثبات شخصيّت او بستگى به آن دارد و اگر گاهى به بدن و تن انسان «من» گفته مى شود به خاطر پيوند تنگاتنگ و اتّحادى است كه بين نفس و بدن وجود دارد و به طور مجاز گونه به بدن «من» اطلاق مى شود، وگرنه صحيح آن است كه من حقيقى انسان همان نفس اوست نه تن خاكى او.[4]

 

چگونگى روح :

 

حال كه آشكار شد حقيقت و هويت اصلى انسان از ديدگاه قرآن به نفس و روح اوست؛ اين پرسش مطرح مى شود كه حقيقت و ماهيّت روح الهى كه در انسان دميده شده چيست؟ قرآن كريم مى فرمايد: علم و آگاهى شما نسبت به چيستى روح اندك و ناچيز است.

 

«وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً»[5]؛

«و به شما از دانش، جز اندكى داده نشده است».

 

گرچه شناخت همه ابعاد و زواياى روح انسانى امكان پذير نيست، لكن در پرتو برخى از آيات قرآنى مى توان به پاره اى از ويژگى ها و آثار روح آگاهى يافت؛ در ذيل به برخى از ويژگى هاى وجودى روح پرداخته مى شود:

 

1. تجرّد روح

 

مهمترين ويژگى روح انسان فرامادى و غيرجسمانى بودن است؛ روح از سنخ جهان ملكوت و «عالم امر» مى باشد؛ برخى از مفسّرين برآنند كه «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»؛ پاسخى است مناسب به «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ»؛ در آيات متعدّدى «روح» از «عالم امر» دانسته شده است[6]؛ منظور از «أمر» همان كلمه ايجادى «كُنْ» است كه در آيه 82 سوره يـس به آن تصريح شده:

«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»؛ «فرمان نافذ خدا (در هستى) چون اراده آفرينش چيزى را كند  به محض اين كه گويد موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد».

 

منظور از كلمه ايجادى «كُن» در واقع همان ايجاد كردن و آفريدن دفعى و آنى است كه تهى از تدريج و گذر زمان مى باشد و مستقيما مستند به اراده خداست و اسباب و علل ديگر واسطه نمى شوند[7]؛ چنان كه مى فرمايد:

«وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[8]؛ «فرمان ما در عالم يكى است، در سرعت به مانند چشم به هم زدنى ايجاد مى يابد».

 

اين آيه بر تجرّد و ملكوتى بودن روح دلالت دارد؛ بر خلاف بدن انسان كه موجودى مادّى و از جهان «خلق» و تدريج مى باشد و با اسباب و علل واسطه پديد آمده است:

«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[9].

 

2. خودآگاهى

 

روح انسان چون موجودى مجرّد و بسيط است، داراى ويژگى خودآگاهى يا «علم حضورى به خود» مى باشد؛ اساساً ميان «تجرّد» و «علم حضورى به خود» تلازم وجود دارد؛ يعنى هر موجود مجرّدى خودآگاه و هر خودآگاهى مجرّد است؛ در قرآن كريم اين ويژگى با تعبير «بصيرت به خود» آمده است:

«بَلِ الاْءِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»[10].

 

3. فناناپذيرى

 

روح انسان چون مجرّد و غيرمادى است زوال ناپذير و نابودناشدنى است؛ بر خلاف بدن خاكى انسان كه از آغاز آفرينش دائما در حال تحوّل و دگرگونى است. مرگ از ويژگى هاى بدن است ولى روح انسان هرگز نمى ميرد؛ بلكه حيات و زندگى از اركان و ويژگى هاى ذاتى روح مى باشد. لذا روح در هنگام مرگ از بدن «توفّى» مى شود يعنى كاملاً دريافت شده و به عالم برزخ منتقل مى شود.

«قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»[11].

 

4. تعقّل و اراده

 

روح انسان داراى دو دسته از قواى تحريكى و ادراكى است؛ خاستگاه قواى تحريكى انسان اراده و يا غرايز حيوانى اوست؛ قواى ادراكى انسان به ويژه تعقّل و تفكّر از مراتب روح مى باشد؛ به بيان ديگر يكى از كاركردها و آثار شگفت روح انسان خردورزى است.

 

5. گرايش هاى فطرى

 

براساس ديدگاه قرآن روح و نفس آدمى از آغاز آفرينش بهره مند از يك سلسله گرايش ها و تمايلات فطرى است؛ مانند «حقيقت گرايى»، «زيبايى گرايى»، «حس پرستش»، «كمال طلبى»، «عدالت خواهى» و…:

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[12].

 

6. توانمندى ها و مراتب روح

 

بر اساس آيات متعدّد قرآن نفس انسان حقيقتى داراى مراتب است؛ در قرآن كريم مراتب گوناگون نفس به صورت «نفس امّاره»[13]، «نفس ملامت كننده»[14]، «نفس الهام شده»[15]، «نفس مطمئنه»[16] بيان شده است. هر يك از اين مراتب داراى اثر و كاركردهاى ويژه اى مى باشد.

 

[1]. سجده 32، آيه 11.
[2]. سيد محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 16، ص 252.
[3]. يونس 10، آيه 92.
[4]. تفسير الميزان، ج 10، صص 121 ـ 122.
[5]. اسرا 17، آيه 85.
[6]. غافر 40، آيه 5؛ نحل (16)، آيه 2؛ شورى (42)، آيه 52؛ قدر (97)، آيه 4.
[7]. تفسير الميزان، ج 13، صص 197-196.
[8]. قمر 54، آيه 50.
[9]. اعراف 7، آيه 54.
[10]. قيامت 75، آيه 14.
[11]. سجده 32، آيه 11.
[12]. شمس 91، آيات 7 ـ 8.
[13]. يوسف 12، آيه 53.
[14]. قيامت 75، آيه 2.
[15]. شمس 91، آيه 8.
[16]. فجر 89، آيه 27.

 

منبع: انسان شناسی – قسمت یکم (دفتر 42 پرسش ها و پاسخ ها).

حتما بخوانيد

ویژه نامه دین پژوهی و اعتقادات

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.