وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

بداء از دیدگاه شیعه

معنای بداء این نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبود، آشکار می شود؛ بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که برای بندگان پنهان بود آشکار می کند. اعتقاد به بداء به آن صورت که شیعه معتقد است، یکی از افتخارات شیعه و نشانی از توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر نقصی است.

0

بداء از دیدگاه شیعه

فهرست این نوشتار:

منشاء عقیده «بداء»، غلو شیعیان در شئون ائمه اهل بیت(علیهم السلام)!

حجت الاسلام احمد حیدری

چکیده: یکی از عقاید مورد مناقشه شیعیان اثنی عشری عقیده «بداء» می باشد. درک غلط و غرض ورزی های طائفی باعث شده است که بخشی از اهل سنّت با تمسّک به معنی ظاهری آن هجمه های غیرمنصفانه ای را بر علیه پیروان مکتب اهل بیت روا دارند. «ناصر القفاری» یک وهّابی تمام عیار و شیعه ستیز معتقد است که عقیده «بداء» نتیجه غلوّ شیعیان در شأن امامانشان است! ادّعای قفاری از نسبت «معنی لغوی» بَداء به شیعه ناشی می شود؛ در حالی که چنین درک و اعتقادی درباره بَداء در میان شیعیان وجود ندارد و آنچه شیعیان به آن معتقد هستند، چیزی دیگر است که از «کتاب» و «سنّت نبوی» اثبات می شود و «بزرگان اهل سنّت» هم اعتقاد عملی به آن دارند. پایه دیگر ادّعای قفاری بر «عدم تحقّق اخبارغیبی امامان اهل بیت»(علیهم السلام) بنا شده است؛ در حالیکه در مواردی اخبار غیبی انبیاء(علیهم السلام) نیز محقق نشده است! در این مقاله سعی شده است تا «مفهوم صحیح بداء» در اندیشه شیعی تبیین و روشن گردد که چرا از واژه «بداء» برای مفهوم مورد نظر استفاده شده است؟ همچنین سعی شده تا «خاستگاه» این عقیده از کتاب و سنّت نمایان شود.

مقدمه:

یکی از عقاید مورد مناقشه شیعیان اثنی عشری عقیده «بداء» می باشد. درک غلط و غرض ورزی های طائفی باعث شده است که بخشی از اهل سنّت با تمسّک به معنی ظاهری آن هجمه های غیرمنصفانه ای را بر علیه پیروان مکتب اهل بیت روادارند.

بَداء در لغت به فتح باء و الفِ کشیده، اسم مصدر از ماده «بدو» است.(1) و به دو معنی ظهور و رای تازه پیدا کردن آمده است. اگر شخصی بر چیزی آگاهی نداشته باشد و سپس بر آن آگاهی یابد و بر طبق آن نظرش دگرگون شود، می گویند که بر او بداء حاصل شده است؛ چنانکه ابن منظور به آن تصریح می کند: «بَدا لَهُ فِی الْاَمْرِ کَذا»(2)؛ (در این موضوع چنین رایی برایش پیدا شد). این واژه در بعضی از آیات قرآن کریم نیز به معنی ظهور و آشکار شدن آمده است؛ چنانکه خداوند در آیه 48 زمر می فرماید: «بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِوُنَ»؛ ([در قیامت] اعمال بدى را که انجام داده اند براى آنها آشکار مى شود، و آنچه را [از عذاب الهى] استهزا مى کردند بر آنها واقع مى گردد). همچنین «بداء» به معنى «پشیمانى» نیز آمده است؛ زیرا شخصى که پشیمان مى‏ شود حتما مطلب تازه‏ اى براى او پیدا مى‏ شود.(3)

«ناصر القفاری» یک وهّابی تمام عیار و شیعه ستیز درباره اعتقاد شیعیان به «بداء» می نویسد:

«شک وجود ندارد که عقیده بداء به مقتضای معنای لغوی آن و بموجب روایات شیعه اثنی عشری و بر حسب آنچه بعضی از علمای آنها تأویل می کنند، به این معنی است که امروز در علم خدا چیزی باشد که دیروز نبود. و این عقیده شیعه اثنی عشری یک ننگ و رسوایی و دشنام بر خداوند می باشد. این ها خلاف در سخن را به امامان خودشان نسبت نمی دهند؛ اما به خدا نسبت می دهند»! قفاری همچنین می گوید: «هنگامی که به اعتقاد اثنی عشریه در توحید مراجعه کنی، می بینی که امام در جایگاه خدا نشسته است… پس عقیده بداء نتیجه غلوّ آنها در شان امام است»!(4)

ادّعای بی شرمانه قفاری از نسبت «معنی لغوی» بَداء به شیعه ناشی می شود. در حالی که چنین درک و اعتقادی درباره بَداء در میان شیعیان وجود ندارد و آنچه شیعیان به آن معتقد هستند، چیزی دیگر است و از کتاب و سنّت نبوی اثبات می شود و بزرگان اهل سنّت هم اعتقاد عملی به آن دارند.

برای توضیح دقیق عقیده شیعه درباره «بداء» و «خاستگاه آن»، لازم است معنی درست بداء از منظر شیعه روشن شود و این عقید از موضع کتاب، سنّت نبوی و سنّت بزرگان اهل سنّت بررسی شود.

مفهوم صحیح بداء در نزد شیعه:

بداء در نزد شیعه به معنی ظهورامری برای خدا بعد از خفا و یا پشمیانی او از اراده قبلی نیست؛ بلکه به معنی «تغییر سرنوشت و مقدّرات انسان توسط ذات اقدس الهی و با دخالت اعمال صالح خود انسان» است. در این تغییر تقدیر، ظهور برای انسان رخ می دهد، نه برای خدا و آنچه ظاهر می شود، «تقدیر اصلی و پوشیده خدا» برای انسان است. بداء در عقیده شیعه نه تنها باعث نقص در علم و ذات الهی نمی شود؛ بلکه حکایت از «قدرت مطلقه» خداوند دارد که بر اساس آن و در پرتو رفتار اختیاری انسان، سر نوشت آدمی تغییر می یابد.

بداء با مفهوم شیعی آن بر خلاف اعتقاد یهود می باشد که می گفتند، دستان خداوند بعد از آفرینش بسته شده و نمی تواند آن را از صورت کنونی و ظاهری اش تغییر دهد. قرآن کریم در آیه64 سوره مائده از زبان یهود به آن عقیده چنین تصریح می کند:

«وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ اَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء»؛ (و یهود گفتند که دست خداوند بسته است؛ دست های خودشان بسته باد؛ و به [سزای] آنچه گفتند از رحمت خداوند دور شدند؛ بلکه هر دو دست او گشاده است؛ هرگونه بخواهد می بخشد).

شیخ صدوق از علمای برجسته شیعه درباره عقیده درباره بداء می نویسد:

«وعندنا من زعم أن الله عز و جل يبدو له اليوم فی شي‏ء لم يعلمه أمس فهو كافر و البراءة منه‏ واجبة»(5)؛ (به اعتقاد شیعه اگر کسی بگوید که امروز برای خداوند چیزی آشکار شده است که آن را در گذشته نمی دانست، چنین شخصی کافر و بیزاری جستن از او واجب است).

همچنین در جای دیگر بیان می کند: «لیس البداء کما یظنّه جهّال النّاس بانّه بداء ندامة تعالى الله عن ذلک… والبداء هو رد على الیهود، لانّهم قالوا: ان الله قد فرغ من الامر، فقلنا: ان الله کل یوم فی شأن، یحیى ویمیت ویرزق ویفعل ما یشاء. والبداء لیس من ندامة، و هو ظهورامر، یقول العرب: بدا لی شخص فی طریقی ای ظهر، قال الله عز وجل: «وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»؛ ای ظهر لهم، ومتى ظهر لله تعالى ذکره من عبد صلة لرحمه زاد فی عمره، ومتى ظهر له منه قطیعة لرحمه نقص من عمره، و متى ظهر له من عبد اتیان الزنا نقص من رزقه وعمره، ومتى ظهر له منه التعفف عن الزنا زاد فی رزقه وعمره»(6)؛

(بداء آن چنان که گمراهان مردم می پندارند نیست، به این معنا که خداوند کاری انجام دهد و سپس از آن پشیمان گردد…؛ بداء در مقابل نظر یهود است که می گفتند خداوند تمام کار را انجام داده است [و دیگر تغییری انجام نخواهد شد]. امّا ما می گوییم: خداوند هر روزی چیزی را تعیین می کند، می میراند و زندگی می بخشد، روزی می دهد و کاری را که بخواهد انجام می دهد. بداء به معنای پشیمانی نیست؛ بلکه به معنای آشکار شدن چیزی است. عرب می گوید: در مسیر راه شخصی در برابر من ظاهر شد؛ خداوند نیز فرموده است: «و برای ایشان از جانب خداچیزی آشکار شد که گمان آن را نمی کردند». و هر زمان بنده ای صله رحم به جا آورد، بر عمر وی می افزاید، و هر زمان بنده ای قطع رحم نماید، خداوند از عمر وی بکاهد و هر زمان بنده ای مرتکب فحشا شود، از عمر و روزی او بکاهد و هر زمان بنده ای از زنا دوری کند و راه عفت برگزیند، خداوند بر عمر و روزی او بیافزاید).

استفاده از تعبیر «بدا لله»:

ممکن است گفته شود که مفهومی که شیعه از «عقیده بداء» ارائه می کند با معنی ظاهری «کلمه بداء» سازگار نیست و چرا شیعه با تعبیر «بدا لله» از این مفهوم یاد می کند؟!

در پاسخ به این ایراد باید گفت:

اولا: شیعه این لفظ را در معنی خلاف ظاهر وضع نکرده است؛ بلکه ابتدا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) از این واژه برای تفهیم معنای مورد نظر و صحیح در حدیث مشهور «ابرص و اقرع و اعمی» استفاده کرده است.

بخاری به نقل از ابو هريره از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در این باره چنین می آورد: «اِنَّ ثَلاَثَةً فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَبْرَصَ وَأَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا لِلَّهِ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ… إلى آخر الحديث»(7)؛ (در قوم بني اسرائيل سه نفر گرفتار سه بيماری پيسی و ناشنوايی و نابينايی شده بودند. برای خداوند بداء حاصل شد كه ايشان را مورد امتحان قرار دهد… تا آخر حدیث).

ابن حجرعسقلانی شارح بزرگ صحیح بخاری در شرح این حدیث همان معنای خلاف ظاهر را برای تعبیر «بَدَا لِلَّهِ» به کار می برد و می گوید: «قَوْلُهُ بَدَا لِلَّهِ بِتَخْفِيفِ الدَّالِ الْمُهْمَلَةِ بِغَيْرِ هَمْزٍ أَيْ سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ فَأَرَادَ إِظْهَارَهُ وَلَيْسَ الْمُرَادُ أَنَّهُ ظَهَرَ لَهُ بَعْدَ أَنْ كَانَ خَافِيًا لِأَنَّ ذَلِكَ مُحَالٌ فِي حَقِّ اللَّهِ تَعَالَى»(8)؛

(این سخن که در روایت آمده است «برای خدا بداء حاصل شد»، معنایش این است که خداوند از اول می دانست، سپس اراده کرد آن را اظهار نماید؛ نه آن که چیزی بر خداوند مخفی بوده، سپس برایشان ظاهر شده باشد! زیرا چنین چیزی در حق خداوند محال است).

ثانیا: تعابیر دیگری نیز وجود دارد که انتساب معنی ظاهری آنها به «ذات منزّه» خداوند جایز نیست؛ در حالی که «خداوند» خود در حق خویش از آنها استفاده کرده اند!

در حقیقت این کار از باب مشاكله و سخن گفتن به زبان انسانها است؛ چنانکه خداوند در موارد متعدّد با واژه هایی از فعل خویش تعبیر می کند که انسانها با این واژه ها از فعل خود یاد می کنند. نمونه هایی از این تعابیر را در آیاتی از قرآن می توان دید:

1) آیه 142 سوره نساء: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»؛ (منافقان [به گمان خود] مى خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالى که او آنها را فریب مى دهد).

2) آیه 54 سوره آل عمران: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ (و [یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آیینش] توطئه کردند؛ و خداوند [براى حفظ او و آیینش،] تدبیر نمود؛ و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است).

3) آیه 30 سوره انفال: «وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ (و [کافران مکّه] توطئه مى کردند، و خداوند هم تدبیر مى کرد؛ و خدا بهترین تدبیرکنندگان است).

4) آیه 34 سوره جاثیه: «وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا»؛ (و به آنها (کافران مستکبر) گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید).

5) آیه 51 سوره أعراف: «فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا»؛ (امروز ما آنها (دوزخیان کافر) را فراموش مى کنیم، همان گونه که آنها دیدار چنین روزى را فراموش کردند(.

در این آیات به ذات منزّه الهی صفاتی چون «مکر»، «خدعه» و «نسیان» نسبت شده است؛ در حاليكه ساحت الهى از این اوصاف – به مفهوم رايج در ميان انسانها – منزّه است. بی شک خداوند فراموش کار، فریبکار و توطئه گر نیست؛ بلکه این اصطلاحات از باب «مشاکله» به کار برده شده و در مورد خدا کنایه از «بی اثر نمودن» خدعه و مکر امثال منافقین، یهودیان گمراه(دشمنان مسیح) و کافران مکّه با تدبیر صحیح الهی و به معنی «محروم ساختن» کافران مستکبر و فراموشکار از بخشش و لطف الهی است.  

در مورد تعبیر «بداء» نیز چنین اتفاقی رخ داده است؛ چنانکه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از این واژه برای مفهوم «تغییر تقدیر» آن سه نفر(ابرص و اقرع و اعمی) بعد از امتحان الهی استفاده کرده است.(9)

عقیده بداء در قرآن:

شاید این مطالب را هم بپسندید:

نه تنها اشکال وارده بر عقیده بداء با برداشت سطحی از معنای لغوی آن جایز نیست؛ بلکه این عقیده ریشه در کتاب و سنّت دارد. یعنی عقیده بداء با معنی صحیح آن مختصّ شیعه و عقیده ای متأخّر از صدراسلام و نوپدید نیست؛ چرا که آیات متعدّدی در قرآن کریم – بر همان معنایی که شیعه معتقد است – بر بداء دلالت دارند.

در این باره می توان به آیات ذیل اشاره کرد:

1) در آیه 39 سوره رعد، خداوند می فرماید: (خدا هر چیزى را بخواهد محو مى‏ کند همانگونه که [به مقتضاى اراده و حکمت خویش] امورى را اثبات مى‏ نماید، و کتاب اصلى و ام الکتاب نزد او است)؛«یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ».

گروهی از مفسّران اهل سنّت مانند مانند طبری(10)، قرطبی(11) و ابن کثیر(12) ذیل آن کلامی را از خلیفه دوم نقل می کنند که هنگام طواف خانه خدامی گفت:«اللهم إن كنت كتبتنی فی أهل السعادة فأثبتنی فيها، و إن كنت كتبت علی الذنب و الشقوة فامحنی و أثبتنی في أهل السعادة، فإنك تمحو ما تشاء و تثبت، و عندك أم الكتاب»؛ (خدایا اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده‌ای، استوارم بدار و اگر از شقاوتمندان و گنهکارانم مقرر فرموده‌ای، نام مرا محو کن و در زمره سعادتمندان ثبت گردان؛ زیرا تو هر چه را بخواهی محو و اثبات می‌ کنی و ام الکتاب نزد توست).

از نظر شیعه محو شدن نام شخص از سیاهه شقاوتمندان و افزودنش به گروه سعادتمندان، همان ظاهر شدن اراده مخفی الهی بر اثر اسبابی مانند دعا و به عبارتی «بداء» است.

2) در ایه 112 سوره نحل نیز درباره قومی که بواسطه کفران نعمت دچاری گرسنگی و ترس شدند چنین می خوانیم: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَاْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللَّهِ فَاَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»؛ (خداوند [برای آنان که کفران نعمت می کنند] مثلی زده است: اهل منطقه ای که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزی شان از هر جا می رسید؛ اما نعمت های خدارا ناسپاسی کردند و خداوند به جهت اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس بر اندامشان پوشانید).

3) همچنین در آیات 143-144 سوره صافّات در باره نجات حضرت یونس(علیه السلام) از شکم ماهی بواسطه تسبیح آن حضرت چنین می خوانیم: «فَلَوْلَآ اَنَّهُ و کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ ی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛ (و اگر او (یونس) از تسبیح کنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند).

این آیات شریفه همگی حکایت از این دارد که امور عالم در دست خداوند قادر و متعال می باشد، خواست محو می کند و خواست اثبات و آشکار. بنده نیز با اعمال اختیاری نیک و بد که از خودش نشان می دهد می تواند باعث تغییر در تقدیر خداوند شود و این چیزی جز همان عقیده شیعه در مورد «بداء» نیست.

عقیده بداء در متون حدیثی اهل سنت:

غیر از دلالت آیات قرآنی، با مراجعه به کتب اهل سنّت، روایات فروانی نیز می توان یافت که بر عقیده بداء – با تعریف شیعی – دلالت دارند.

1) چنانکه اشاره شد در صحیح بخاری و ضمن حدیث «ابرص و اقرع و اعمی»، ابو هریره از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در این باره چنین نقل می کند: «اِنَّ ثَلاَثَهً فِى بَنِى اِسْرَائِیلَ اَبْرَصَ وَاَقْرَعَ وَاَعْمَى «بَدَا لِلَّهِ» اَنْ یَبْتَلِیَهُمْ، فَبَعَثَ اِلَیْهِمْ مَلَکًا، فَاَتَى الاَبْرَصَ. فَقَالَ اَىُّ شَىْءٍ اَحَبُّ اِلَیْکَ قَالَ لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ، قَدْ قَذِرَنِى النَّاسُ. قَالَ فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَاُعْطِىَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا…»(13)؛ (در قوم بنی اسرائیل سه نفر گرفتار سه بیماری پیسی، ناشنوایی و نابینایی شده بودند؛ برای خداوند «بداء حاصل شد» که ایشان را مورد امتحان قرار دهد؛ فرشته ای را نزد آنان فرستاد. از شخصی که مبتلا به پیسی بود پرسید: چه چیزی را بیشتر از همه دوست داری؟ گفت: پوست و رنگ نیکو… تا آخر حدیث).

این حدیث به صراحت بر مفهوم «تغییر تقدیر» با مشتقات لفظ «بداء» دلالت دارد.

2) در کتاب مسند احمدبن حنبل نیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین روایتی نقل شده است: «انَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذَّنْبِ یُصِیبُهُ وَ لَا یَرُدُّ الْقَدَرَ الَّا الدُّعَاءُ وَ لَا یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ الَّا الْبِرِّ»(14)؛ (مرد از رزق روزی محروم می شود به خاطر گناهی که انجام می دهد و قدر از بین نمی رود مگر به واسطه دعا و عمر اضافه نمی شود مگر به واسطه نیکی کردن).

در این روایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصریح دارند که ممکن است در بعضی از امور بواسطه برخی از اعمال انسان تغییر و تحول ایجاد شود؛ این همان بداء است که شیعه به آن اعتقاد دارد.

نمونه های عملی از عقیده بزرگان اهل سنّت به بداء:

با مراجعه به سنّت بزرگان اهل سنت نیز درمی یابیم که آن ها نیز به بدائی که شیعه معتقد است، معتقد بودند.

1) همانگونه که اشاره شد و در حالات عمر بن خطاب آمده است که روزی در حال طواف خانه خدا می گفت: «خدایا اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده‌ای استوارم بدار و اگر از شقاوتمندان و گنهکارانم مقرر فرموده‌ای از آن میان نام مرا محو کن »(15).

2) از ابن مسعود نیز نقل شده است که می گفت: «اَللَّهُمَّ اِنْ کُنْتَ کَتَبْتَنِی فِی اَهْلِ الشِّقاءِ فَامْحِنِی وَاَثْبِتْنِی فِی اَهْلِ السَّعادَهِ»(16)؛ (خداوندا اگر مرا در زمره اهل شقاوت ثبت نموده ای، از آن محو نما و در زمره اهل سعادت ثبت کن).

3) در احوالات «ابی وائل» نیز نقل شده که ایشان بارها می گفت: «اَللَّهُمَّ اِنْ کُنْتَ کَتَبْتَنا اَشْقِیاءَ فَاَمْحِ وَ اکْتُبْنا سُعَداءَ، وَ اِنْ کَتَبْتَنا سُعَداءَ فَاَثْبِتْنا فَاِنَّکَ تَمْحُو ما تَشآءُ وَتُثْبِتُ وَ عِنْدَکَ اُمُّ الْکِتابِ»(17)؛ (خداوندا اگر ما را در زمره اشقیاء ثبت نموده ای، محو کن و در زمره سعادتمندان ثبت کن و اگر در زمره سعادتمندان ثبت کرده ای آن را ثابت کن، همانا تو هر آنچه را بخواهی محو و هرچه را بخواهی ثبت می کنی و نزد تو است ام الکتاب).

نمونه های دیگری نیز وجود دارند که در این مقال اندک جای طرح آنها نیست.

اخبار غیبی انبیاء نیز محقق نشده است(مشمول بداء شده):

یک پایه دیگر از ادّعای قفاری بر «عدم تحقّق اخبار غیبی» امامان اهل بیت(علیهم السلام) بنا شده است؛ یعنی چون بعضی از این اخبار محقّق نشده، شیعه عقیده بداء را پدید آورده است تا این امر را توجیه کند!

در حالی که، غیر از اینکه بداء با کتاب و سنّت نبوی و عمل مسلمین صدر اسلام ثابت می شود؛ باید گفت: در اخبار غیبی انبیاء(علیهم السلام) نیز مواردی وجود دارد که محقق نشده است و این امر سابقه ای فراتر از زمان امان اهل بیت(علیهم اسلام) و شیعیان دارد؛ مثل موارد ذیل:

داستان هدایت شدن قوم حضرت یونس و دفع بلا بعد از نفرین و پیش گویی پیامبرشان:

در این داستان حضرت یونس(علیه السلام)، پس از اینکه از هدایت قومش ناامید گشت، آن ها را نفرین کرد و با ظهورنشانه های عذاب آن ها را ترک کرد. امّا حضرت یونس(ع) از توبه، تضرّع و دعای قومش آگاه نبود و تصوّر می کرد که عذاب قومش را فرا می گیرد؛ او ایمان داشت که بلا نازل خواهد شد. ولی بداء حاصل شد و عذاب بر آنان وارد نشد؛ چرا که قوم او دست به دعا و تضرّع برداشته و خدارا از سر اخلاص خواندند و از گناهان خویش توبه کردند. در این هنگام نشانه های عذاب از آن ها برطرف شد و آرامش به سوی آن ها بازگشت.

خداوند در آیه 98 سوره یونس به این داستان تصریح می فرماید: «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا اِیمَانُهَا اِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ اِلَى حِینٍ»؛ (چرا هیچ شهری نبود که [اهل آن] ایمان بیاورد و ایمانش به حال آن سود بخشد؟! مگر قوم یونس که وقتی [در آخرین لحظه] ایمان آوردند، عذاب و رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و تا چندی آن ها را برخوردار ساختیم).

در این آیه، عذاب قوم یونس(علیه السلام)، از سوی آن پیامبرالهی پیش گویی شده بود؛ امّا با توبه و عمل صالح قوم او تقدیر پنهانی از جانب خدا برخلاف انتظار حضرت یونس(ع) محقق و عذاب برطرف می گردد.

داستان رویای حضرت ابراهیم:

از جمله اخباری غیبی انبیاء که به وقوع نپیوست و در آن «بداء حاصل شد»، داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل(علیه السلام) توسط حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود. در این داستان حضرت ابراهیم(ع) در رویای صادقه خود چندین بار مشاهده نمود که فرزندش اسماعیل را قربانی می کند و از این خواب دریافت که او ماموریت یافته که فرزندش را قربانی کند. موضوع را با اسماعیل(ع) در میان گذاشت. اسماعیل(ع) در پاسخ گفت: «پدرجان! آنچه فرمانت داده اند، انجام بده که به زودی مرا به خواست خداوند، از شکیبایان خواهی یافت». هنگامی که ابراهیم(علیه السلام) مشغول ذبح شد، کارد بر گلوی اسماعیل اثر نکرد و خداوند گوسفندی از بهشت به جای اسماعیل، فرستاد تا ذبح شود.

هرچند که ابراهیم به تکلیف خود عمل کرد، ولی خبر او تحقق نیافت و ذبح صورت نگرفت و این چنین در رویای ابراهیم(علیه السلام) بداء حاصل شد.

خداوند در آیات 102-107 سوره صافات به این ماجرا تصریح می فرماید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ اِنِّی اَرى‏ فِی الْمَنامِ اَنِّی اَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَرى‏ قالَ یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ سَتَجِدُنی‏ اِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ، فَلَمَّا اَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ، وَ نادَیْناهُ اَنْ یا اِبْراهیمُ، قَدْ صَدَّقْتَ الرُّوْیا اِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ اِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»؛ (آن گاه که [آن پسر رشد یافت و] با او به سعى و عمل شتافت [یا در جهد و عبادت یا در سعى صفا و مروه با پدر همراه شد] ابراهیم گفت: اى فرزند عزیزم، من در عالم خواب چنین مى‏ بینم که تو را قربانى [راه خدا] مى ‏کنم، در این واقعه تو را چه نظرى است؟ جواب داد: اى پدر، هر چه مامورى انجام ده که ان شاء اللَّه مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهى یافت. پس چون هر دو تسلیم امر حق گشتند و او را [براى کشتن] به روى در افکند. و ما در آن حال [که کارد به گلویش کشید] خطاب کردیم که اى ابراهیم! تو ماموریت عالم رویا را انجام دادى [کارد را از گلویش بردار]. ما نیکو کاران را چنین نیکو پاداش مى‏ دهیم. این ابتلا همان امتحانى است که [حقیقت حال اهل ایم انرا] روشن مى‏ کند [که در راه خدا از هر چیز مى‏ گذرند]. و بر او [گوسفندى فرستاده و] ذبح بزرگى فدا ساختیم).

داستان موسی و تبدیل «سی روز» به «چهل روز»:

حضرت موسی(علیه السلام) وقتی می خواست برای گرفتن ده فرمان و دریافت و تلقّی تورات به «میقات» پروردگار برود، با توجّه به وعده پروردگارش، به قوم و برادر خود هارون گفته بود که به مدت «سی روز» به میقات خواهد رفت. ولی او مجبور شد «چهل روز» را در آنجا طی کند.

خداوند در آیه 142 سوره اعراف می فرماید: «وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَاَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیْلَهً»؛ (و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل نمودیم: به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او]، چهل شبِ تمام شد). در حقیقت خداوند براى آزمودن بنى اسرائیل نخست موسى(علیه السلام) را براى یک موعد سى روزه دعوت نمود، سپس آن را تمدید کرد، تا منافقان بنى اسرائیل صفوف خود را مشخص سازند.(18)

آیا عقیده به تغییر تقدیر الهی در این داستانها و اخبار انبیاء، بدعت خواهد بود و یک عقیده شیعی است؟!

جمع بندی:

از آنچه یاد شد، می توان چنین نتیجه گرفت که بداء بدعت نیست؛ بلکه عقیده ای است که از متن آیات و روایات فرقین ثابت می شود و در عمل بزرگان اهل سنّت نیز اعتقاد به آن دیده می شود. معنای بداء هم این نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبود، آشکار می شود؛ بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که برای بندگان پنهان بود آشکار می کند. اعتقاد به بداء به آن صورت که شیعه معتقد است، یکی از افتخارات شیعه و نشانی از توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر نقصی است؛ طبق این عقیده خداوند قدرت مطلقه دارد و مقدّرات، قدرت او را محدود نمی ‏کند.

 

منبع:1. قرآن کریم.
2. أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية، القفاري، علي ناصر بن عبد الله، بی نا، بی جا، 1414 هـ ق، چاپ اول، طبق نرم افزار مکتبة الشامله.
3. الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف، شیخ جعفر سبحانی، انتشارات مؤسسه إمام صادق(عليه السَّلام)، چاپخانه اعتماد، قم، 1423 هـ ق، چاپ اوّل.
4. تاج العروس، زبيدى محمّد مرتضى، دارالهدایه، بیروت‫، 1385هـ ق.‬
5. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم.
6. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، دارالكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون‏، بیروت، 1419 هـ ق، چاپ اول.
7. التمهید فی علوم القرآن، معرفت، محمدهادی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، قم، 1410هـ ق، چاپ سوم.
8. التوحيد، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم‏، 1398 هـ ق‏، چاپ اول.
9. جامع البيان فى تفسير القرآن، ‏طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، دار المعرفه‏، بیروت، 1412 هـ ق، چاپ اول.
10. الجامع لأحكام القرآن‏، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 هـ ش، چاپ اول.
11. صحيح البخاري، البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، دار ابن كثير، بيروت، 1407هـ ق/ 1987م، چاپ سوّم.
12. الغیبة، طوسی، محمد بن الحسن، انتشارات دارالمعارف الاسلامیه، قم، 1411هـ ق، چاپ اول.
13. فتح الباری شرح صحيح البخاری، ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه (شماره گذاری ابواب و احادیث): محمد فؤاد عبد الباقي، قام بإخراجه (تحقیق منابع دیگر این حدیث) وصححه (تصحیح) وأشرف على طبعه (نظارت بر چاپ): محب الدين الخطيب، عليه تعليقات (ذیل نویسی و شرح) العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، دار المعرفة، بيروت، 1379 هـ ق.
14. كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، انتشارات اسلامية، تهران‏، 1395 هـ ق، چاپ دوم.
15. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مكرم، دار صادر، بيروت، 1414 هـ ق، چاپ سوم.
16. مجمع البحرین، طریحی، فخرالدین، انتشارات مرتضوی، تهران، 1375هـ ش، چاپ سوم.
17. مسند أحمد بن حنبل، الشيبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل، مؤسسة قرطبة، مصر.
پی نوشت:(1). مجمع البحرین، طریحی، ج 1، ص 45؛ الغیبه، طوسی، ص 431؛ التمهید فی علوم القرآن، معرفت، محمدهادی، ج 2، ص 276.
(2). لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 347 و 348؛ تاج العروس، زبيدى، ج 1، ص 137.‬‬‬‬‬
(3). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ‏ج 10، ص 246.
(4). أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية، القفاري، علي ناصر بن عبد الله، ج 2، ص 951 و 952.
(5). كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص 69.
(6). التوحيد، شیخ صدوق، ص335. آیه مورد استناد: آیه 47 سوره زمر.
(7). صحیح بخاری، بخاری جعفی، ج 2، ص 384.
(8). فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج 6، ص502.
(9). ر.ک: الإنصاف فی مسائل دام فيها الخلاف، شیخ جعفر سبحانی، ج‏3، ص: 415- 417، تحت عنوان «استحالة إطلاق البداء على اللّه سبحانه‏».
(10). جامع البيان فى تفسير القرآن، ‏طبرى، محمد بن جرير، ج 13، ص 113.
(11). الجامع لأحكام القرآن‏، قرطبى، محمد بن احمد، ج 10، ص 330.
(12). تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقى، ج 4، ص 403.
(13). صحیح بخاری، بخاری جعفی، همان.
(14). مسند حنبل، أحمد بن حنبل، ج 5، ص 277.
(15). جامع البيان فى تفسير القرآن، ‏طبرى، محمد بن جرير، همان.
(16). همان.
(17). همان، ص112.
(18). ر.ک: تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ج‏ 6، ص339-340.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.