وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

امام صادق (ع) و مناظره با ماتریالیست‌ها

در مطلب پیش‌رو فرضیه خاصیت‌ ماده و طبیعت و ضرورت وجود مدبر حکیم در جهان خلقت مورد بررسی قرار گرفته و دو نمونه از مناظره‌های احتجاجی امام صادق (ع) با ماده‌پرستان و ماتریالیست‌های آن زمان تشریح شده است.

0

امام صادق (ع) و مناظره با ماتریالیست‌ها

آیت‌الله جعفر سبحانی

***
فتح کشورها و سرزمین‌های غیراسلامی توسط جهادگران اسلامی دستاوردهای خوب و سودمندی داشت زیرا از این طریق علوم ریاضی و طبیعی و کیهان‌شناسی و امثال اینها وارد حوزه‌های علمی کشور اسلامی شد. سپس در سایه تلاش‌های دانشمندان اسلامی راه کمال را در پیش گرفت ولی انتقال فرهنگ و برخی از اندیشه‌های فلسفی آن سامان‌ها، ‌مضر و زیان‌بخش بود؛ بویژه مکتب‌ مادی منسوب به ذیمقراطیس (دموکریتوس) و امثال او که نظام آفرینش را از راه آثار ویژه هر موجود تفسیر می‌کردند و می‌گفتند حرکت و نظام، اثر ویژه موجود مادی است که خود به خود حرکت می‌کند و راه کمال را پیش می‌گیرد؛ مثلا در باغ به صورت گل رعنا و در رحم مادر به صورت انسان زیبا تجلی می‌کند و هرگز پشت سر این نظام زیبا، قوه و توان دیگری وجود ندارد که نظام از آن راه توجیه شود.

 

خلفای اموی و اکثر خلفای عباسی نقل‌گرا بودند و در برابر این هجوم ویرانگر فرهنگی موضع انفعالی داشتند و جز از طریق بگیر و ببند و بکش، کاری از آنها ساخته نبود. ولی پیشوایان معصوم بویژه امام صادق (ع) به ترویج فرهنگ اسلامی پرداخته و دشمن را از همین طریق خلع سلاح می‌کردند و نشانه آن، دو رساله ارزشمندی است به نام‌های «توحید مفضل» و رساله «اهلیلجیه» که از آن حضرت باقی مانده است و خوشبختانه هر دو رساله از آفات زمان مصون مانده و در اختیار همگان قرار دارد. (1)

 

مفضل بن عمر- از یاران امام صادق(ع)- می‌گوید: روزی طرف عصر در مسجدالنبی- میان مرقد پیامبر و منبر- نشسته بودم و درباره مقاماتی که خدا به پیامبر اسلام داده می‌اندیشیدم که ناگهان دیدم ابن ابی‌العوجاء(مادی‌گرای عصر امام صادق(ع)) آمد و نشست. ناگهان یکی دیگر از یاران او به او پیوست و من مذاکره آن دو را با هم می‌شنیدم که درباره پیامبر گرامی سخن می‌گویند و از اینکه شبانه‌روز پنج بار نام او در اذان و اقامه گفته می‌شود در شگفت و به یک معنی ناخشنود بودند. سپس دیدم ابن ابی‌العوجاء به همفکر خود می‌گوید: موضوع محمد را رها کن! به سراغ اندیشه‌ای برویم که او مدعی است از طرف آن آمده و جهان را نظام و سامان داده است ولی این نظام اثر ذاتی خود پدیده‌هاست که خود را نشان می‌دهد و جهان همواره بوده و خواهد بود.

 

مفضل بن عمر می‌گوید: به آن دو نفر پرخاش کردم و مجلس آنها را ترک کردم و به خدمت امام صادق(ع) رسیدم و داستان را بازگو کردم.
حضرت در چهار مجلس که هر یک بسیار طولانی بود، رساله توحید مفضل را املا کرد و او نوشت که بحمدالله در اختیار همگان قرار دارد و نسخه‌ای است از علوم ائمه اهل بیت. ما فعلا درباره آنچه در این رساله آمده است، سخن نمی‌گوییم. محققان می‌توانند به این رساله که خوشبختانه به زبان فارسی شیوا ترجمه شده مراجعه کنند. ولی قبل از آنکه مناظره امام صادق(ع) را با برخی از مادی‌گرایان آن زمان نقل کنیم دو نکته را درباره فرضیه خاصیت ماده(طبیعت) مطرح می‌کنیم:

 

فرضیه خاصیت ماده و ضرورت وجود مدبر

 

1- شکی نیست که جهان، میلیون‌ها موجود طبیعی دارد که هر کدام برای خود اثر ویژه‌ای دارند. اثر فلفل سوزندگی است، اثر شکر شیرینی، اثر آب فرونشاندن عطش و… هر موجودی برای خود اعم از جمادی و نباتی و حیوانی اثر ویژه‌ای دارد. حال اگر بنا باشد معجونی بسازیم که از ده عنصر طبیعی- به شیوه خاصی- با اندازه معینی ترکیب شود؛ یعنی معجونی که باید در آن فلفل و شکر و گلاب و مواد غذایی دارای ویتامین‌های متعدد به کار رفته باشد و مجموع آن، معجونی را برای هدف خاصی تشکیل دهد، بدون شک ترکیبات این معجون باید حساب شده باشد و هر یک از این مواد به اندازه خاصی در آن قرار گیرد، نه بیشتر و نه کمتر. در اینجا می‌گوییم: درست است که هر یک از این موجودات مادی اثر ویژه‌ای دارد، ولی ترکیب این مواد با اندازه‌گیری‌های خاص، نمی‌تواند اثر تک‌تک آنها باشد، زیرا آنها علم و آگاهی ندارند که علاوه بر اثر خود، اندازه‌گیری را هم انجام دهند.
اینجاست که باید علاوه بر خاصیت طبیعت، وجود مدبری را در نظر گرفت که از ترکیب صدها عنصر، این همه موجودات رنگارنگ را آفریده که ترکیب آنها روی حساب بوده و در غیر این‌صورت، موجود طبیعی به وجود نمی‌آید.

 

2- آینده‌نگری نیز یکی از دلایل وجود مدبر در عالم آفرینش است و علوم طبیعی می‌توانند این آینده‌نگری را در جهان، روشن سازند. ما فقط به یک مثال بسنده می‌کنیم.

 

جنین در شکم مادر، برای خود غذای خاصی از خون مادر دارد، ولی پس از خروج از رحم، گلوی او و معده او آماده پذیرش هر غذایی نیست، بلکه غذایی لازم است که با گلو و معده ظریف او سازگار باشد. می‌بینیم آنگاه که جنین در شکم مادر، دوران ابتدایی را می‌گذراند، نوک پستان مادر کاملا با دهان نوزاد سازگار بوده و تا او متولد شود، غذای آماده در پستان مادر هست. این پیش‌بینی که هزاران نمونه در آفرینش دارد، حاکی از آن است که این تنها اثر طبیعت نیست که جهان را اداره می‌کند، بلکه علاوه بر آن، یک مدبر آگاه و توانا وجود دارد که بر این نظام، حاکم بوده و آن را به وجود آورده است.

 

اکنون که این دو مطلب به صورت اجمال بیان شد، نظری بیفکنیم به مناظرت امام با مادی‌های زمان خود:

 

امام صادق(ع) و ابوشاکر دیصانی

هشام بن حکم، دست‌پرورده امام صادق(ع)، پیوسته با مادیون زمان که پیوسته از خاصیت ماده دم می‌زدند، در ارتباط بوده و با آنها به مناظره برمی‌خاست. وی به ابوشاکر دیصانی مادی که نام او عبدالله بود، پیشنهاد کرد، خدمت امام صادق(ع) برسد و عقیده خود را با او در میان بگذارد. او رهسپار خانه امام صادق(ع) شد و اجازه ورود خواست، اجازه داده شد و او در برابر امام نشست.
ابوشاکر: ای جعفربن محمد! مرا به آن خدایی که باید بپرستم، راهنمایی کن.

 

امام صادق(ع): نام تو چیست؟
ابوشاکر بی‌آنکه چیزی بگوید، برخاست و از خانه بیرون رفت.
یاران ابوشاکر به وی گفتند:‌ چرا مذاکره را ادامه ندادی؟ و نام خود را نگفتی؟ وی در پاسخ گفت: نام من عبدالله است، اگر می‌گفتم. او فورا به من می‌گفت:‌ آن الله کیست که تو بنده او هستی و من چون پاسخی نداشتم، بهتر آن دیدم که مجلس را ترک کنم.
یاران وی اصرار ورزیدند که بار دیگر حضور امام برسد و با وی گفت‌وگو کند و به او بگوید: مرا بر خدایی که می‌پرستی، راهنمایی کن ولی از نامم مپرس.
ابوشاکر پیشنهاد دوستان خود را پذیرفت و خدمت امام رسید و با همان شرایط خواستار گفت‌وگو شد و گفت: مرا به خدایی که می‌پرستی هدایت کن ولی از نامم مپرس.

 

امام صادق(ع): بنشین تا من در این مورد با تو سخن بگویم.
در این هنگام چشم امام به کودکی افتاد که تخم‌مرغی را در دست داشت و با آن بازی می‌کرد. امام به کودک گفت: آن را به من بده، من بعدا آن را به تو بازمی‌گردانم، حضرت آن را به دست گرفت و رو به ابوشاکر کرد و چنین گفت: این پدیده را می‌بینی؟ کمی در آفرینش آن دقت کن. این پدیده یک دژ سرپوشیده است که برون آن یک دیوار محکم و یک پوسته سخت و درون آن یک پوسته نازک است، زیر پوست دوم، دو مایع وجود دارد یکی طلایی رنگ و دیگری نقره فام، سفتی پوسته نخست،‌ آن‌گونه نیست که مرغ به هنگام بیرون آمدن جوجه‌ها نتواند آن را بشکند، بلکه او با تمام سختی در برابر منقار مادر، درهم می‌شکند.
آفرینش این دو مایع به گونه‌ای است که نه مایع زرین به مایع سیمین نفوذ می‌کند و نه عکس آن، بلکه هر یک بدون آمیختگی با دیگری بر جای خود هستند، نه کسی به درون آن رفته تا آن را این گونه که هست بیاراید و نه چیزی از درون آن بیرون می‌آید که آن را خراب و فاسد کند.

 

از طرف دیگر انسان که از دور می‌نگرد، نمی‌داند که این تخم‌مرغ برای جنس نر آفریده شده یا جنس ماده و از آن گذشته، از همین تخم‌مرغ پرندگان به زیبایی چون طاووس بیرون می‌آید که زیبایی آنها عقل و هوش را از انسان می‌رباید، ای ابوشاکر! این سامانه بی‌مانند که در این پدیده کوچک وجود دارد، آیا خود به خود پدید آمده یا برنامه‌ریز و سازمان‌دهنده‌ای دارد؟
ابوشاکر لختی اندیشید و در خود فرو رفت و طبق نقل کلینی، گفت: گواهی می‌دهم که جز خدا معبودی نیست و محمد(ص) فرستاده اوست و تو حجت خدا هستی و من از آن اندیشه که داشتم، توبه می‌کنم و به راه حق باز می‌گردم.(2)

 

مناظره با مادی مصری

 

آوازه دانش و بینش امام صادق(ع) در جهان آن روز، همه جا پیچیده بود، مرد مصری که گرایش‌های مادی داشت، رهسپار مدینه شد تا با امام صادق(ع) به مناظره بپردازد، او وارد مدینه شد، ولی آگاه شد که امام برای زیارت خانه خدا به مکه رفته است. او نیز بی‌درنگ رهسپار مکه شد. هشام بن حکم دنباله داستان را چنین نقل می‌کند:
مردی مصری امام را در حال طواف دید، بس که شیفته مذاکره بود، به امام مهلت نداد تا طواف خود را به پایان برساند، بلکه در میانه طواف به خدمت به امام رسید و به او گفت: از عالم غیب به من خبر ده.
امام صادق(ع): نام تو چیست؟
مرد مصری: نام من عبدالملک است.
امام صادق(ع): کنیه تو چیست؟
مرد مصری: کنیه‌ام ابوعبدالله است.
امام صادق(ع): گفتی نام تو عبدالملک است و طبعا این نام را پذیرفته‌ای. این کدام ملک و پادشاه است که تو بنده او هستی؟ گفتی کنیه تو عبدالله است. این کدام خداست که فرزند تو بنده اوست و تو پدر او هستی؟
مرد مصری سکوت کرد.
امام صادق(ع): چرا سکوت کرده‌ای و سخن نمی‌گویی؟ من اکنون در حال طوافم. پس از پایان فریضه طواف گفت‌وگو را با تو دنبال می‌کنم.
امام طواف را با دو رکعت نماز به پایان رساند و در گوشه مسجد نشست تا مرد مصری نزد او بیاید. مرد مصری در کنار امام قرار گرفت. گویا حضرت صادق می‌دانست علت شک و تردید او درباره خدا این است که اگر خدا هست پس چرا دیده نمی‌شود و از این رو پیش از آنکه مرد مصری لب به سخن بگشاید گفتار خود را روی همین مطلب متمرکز ساخت.
امام صادق(ع): می‌دانی که این زمین لایه‌هایی دارد؟
مرد مصری: آری! دارای لایه‌ها و طبقاتی است.
امام صادق(ع): آیا تو به درون آنها رفته‌ای؟
مرد مصری: نه!
امام صادق(ع): آیا می‌دانی در دل زمین چه چیزهایی هست؟
مرد مصری: نه! از آن اطلاع ندارم. فقط گمان می‌کنم که زیرزمین دیگر چیزی نیست.
امام صادق(ع): ظن و گمان نوعی عجز و بیچارگی است. سخن از یقین بگو! آیا تو به آسمان‌ها سفر کرده‌ای؟
مرد مصری:‌ نه!
امام صادق(ع): می‌دانی آنجا چه چیزهایی وجود دارد؟
مرد مصری: نه!
امام صادق(ع): شگفتا! به شرق وغرب هم نرفته‌ای! به اعماق زمین و اوج آسمان‌ها هم نرفته‌ای! پس چگونه با این همه ناآگاهی خدا را نفی می‌کنی؟
(این نکته را می‌افزاییم که: هدف امام این نبود که خدا در اعماق زمین و یا اوج آسمان‌هاست، بلکه می‌خواست محدود بودن علم و دانش را به آن مرد مصری ثابت کند و به او تفهیم کند که چگونه به صورت جزمی خدا را نفی می‌کند. انسانی که هنوز موجودات دور و بر خود را نشناخته، چگونه می‌تواند درباره صانع جهان سخن بگوید و او را نفی کند؟!
مرد مصری: تاکنون کسی با من این گونه سخن نگفته بود.
امام صادق(ع): آیا باز هم درباره آفریدگار جهان تردید داری؟
مرد مصری: شاید…

امام صادق(ع): آن کس که ناآگاه است، در برابر کسی که آگاه است، حجت و دلیلی ندارد. ای برادر مصری! این سخن را از من بشنو و درباره آن بیندیش: گواه ما بر وجود خداوند متعال نظام بدیع آفرینش است. نظامی منسجم که هرگز در طول قرن‌ها ذره‌ای از نظم آن کاسته نشده و اختلالی در آن رخ نداده است. آفتاب و ماه و شب و روز را بنگر که چگونه از پی هم می‌آیند و می‌روند و هر کدام طبق برنامه‌ریزی خاصی حرکت می‌کنند. حرکت آنها آگاهانه و اختیاری نیست زیرا در این صورت یک بار هم که شده پس از رفتن باز نمی‌گشتند و شب جای خود را به روز می‌داد و شب جای روز را می‌گرفت. این گونه حرکت‌ها، اضطراری و خارج از اختیار آنهاست. بدان! کسی که آنها را به این حرکت اضطراری وادار کرده، بالاتر از طبیعت آنهاست.(3)

از این گفت‌وگوها نتیجه می‌گیریم که علمای اسلام در برخورد با مخالفان، حتی مخالفان اصلی‌ترین اصول اسلامی باید از طریق عقلی و علمی وارد شوند و با سینه گشاده، سخنان آنان را بشنوند بدون اینکه به آنها پرخاش کنند. سرانجام انسان هر چه الحادگرا باشد، فطرت پاک او پشت سر این شبهات محفوظ است و اگر دانشمند اسلامی شبهه آن شخص را کنار بزند، فطرت خود را نشان می‌دهد.
____________________
1- بحارالانوار، ج 3، ص 57 به بعد.
2- کافی، ج 1، باب حدوث‌العالم، ص 80، ح 5.
3- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 204-206.

این مطلب به نقل از ماهنامه مکتب اسلام شماره 637 تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.