وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

امام شناسى در کلام امام رضا علیه السّلام‏

0

امام شناسى در کلام امام رضا علیه السّلام‏

 

 

مرحوم شیخ صدوق از أبوالعبّاس طالقانى … از عبدالعزیز بن مسلم روایت مى‏کند؛ مى‏گوید: ما در زمان ولایت عهدى امام على بن موسى الرّضا علیهما السّلام در مرو بودیم. در اوان اقامت ما در مرو روز جمعه‏اى به مسجد جامع مرو رفتم؛ دیدم مردم درباره مسأله امامت و اختلاف آراء و عقائدى که در این مسأله وجود دارد مشغول صحبت‏ اند. از مسجد بیرون آمدم و یکراست به منزل امام علىّ بن موسى الرّضا علیهما السّلام رفته و به خدمتش شرفیاب شدم و از آنچه که در مسجد مشاهده کرده بودم عرایضى را تقدیم حضرتش نمودم. حضرت تبسّمى فرمود و سپس سخن خود را درباره امامت اینچنین آغاز نمود:

اى عبدالعزیز! مردم نادانند، و برخلاف آئین‏شان حرکت مى‏نمایند. خداى متعال پیامبرش را نزد خود فرانخواند تا اینکه دین و شریعت او را کامل نمود و قرآن را که تفصیل و تبیین تمام اشیاء در او مى‏باشد بر او فرستاد. در این کتاب حلال و حرام و مرزهاى تکلیف و احکام و قوانین و تمام احتیاجات بندگان را بطور کامل توضیح داده است.

 

خداى متعال در قرآن مى‏فرماید: (ما از بیان هیچ چیزى در کتاب فروگذار ننمودیم). و همینطور در بازگشت از حجّة الوداع (در سرزمین غدیر) که سال آخر حیات رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم بود آیه نازل شد: (اى گروه مؤمنان! امروز دین و آئین شما را کامل نمودم و نعمت و فیض و برکت خود را بر شما تمام‏ کردم و اسلام را جهت هدایت و رستگارى شما برگزیدم و پسندیدم). و مسأله امامت عبارتست از تمام یافتن و کمال یافتن دین و شریعت اسلام.»

مقام امامت رفیع‏تر از آنست که در عقول افراد عادى راه یابد

«رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم از این جهان بدار باقى نشتافت تا اینکه تمام شاخصها و نمودارهاى صلاح و رستگارى را براى مردم بیان نمود و روشن ساخت. و راه آنانرا بسوى فلاح واضح و آشکار نمود. و آنانرا بر صراط مستقم و شاهراه هدایت استوار نمود. و علىّ علیه السّلام را بعنوان شاخص بین حقّ و باطل و پیشواى بلا معارض و منازع در میان امّت نصب فرمود. و در هر امرى که امّت اسلام به او محتاج بودند ولو ناچیز توضیح داد و تفسیر نمود. پس اگر شخصى را گمان بر آن باشد که خداى عزّوجلّ دین و شریعتش را کامل ننموده است در این صورت کتاب الهى را باطل شمرده است (زیرا خدا مى‏فرماید: امروز دین شما را کامل گردانیدم …)؛ و کسیکه کتاب الهى را باطل بداند و او را منکر شود قطعًا کافر خواهد بود.

 

 

آیا این مردم پى به ارزش ومقام و موقعیّت امامت و پیشوائى برده‏اند تا اینکه بخواهند در این مسأله اظهار سلیقه بنمایند و از خود اختیارى داشته باشند (و منزلت و مرتبه و شأن امامت را خود تعیین و تفسیر نمایند)؟!

 

 

بدرستیکه امامت در موقعیّتى بسیار ممتاز و شأنى بس رفیع و بلند مرتبه و جایگاهى برتر و حریمى غیر قابل نفوذ و اعماقى دست نیافتنى است که عقول افراد بشر را ابداً یاراى وصول به آن ذِروه عُلیا و بلوغ بدان منزلت مافوق تصوّر و تخیّل نیست. و با آراء دنیّه و انظار ناقصه و افکار منحطّه کى توانِ ادراک و معرفت و شناخت آن ساحت مقدّس و حریم عصمت باشد؟ و یا اینکه مردم بخواهند از پیش خود امام و پیشوائى را به رهبرى انتخاب و اختیار نمایندامات مرتبه است که خداوند بعد از نبوت به ابراهیم عطا نمود

 

 

امامت مرتبه‏اى است که خداى متعال پس از مرتبه نبوّت و دوستى براى حضرت ابراهیم علیه السّلام قرار داد و او را بدین فضیلت شرافت بخشید، و ذکر و نام او را رفیع و بلند گردانید. چنانچه در قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: (بتحقیق که ما تو را امام و پیشواى بر خلق گردانیدیم). در این هنگام حضرت ابراهیم با حالتى مبتهج و مسرور به خداى متعال عرضه داشت: (آیا ذریّه و نسل مرا از این موهبت نصیبى است)؟ خداى متعال فرمود: (این مسأله میثاقى است که به دست ظالمین نخواهد افتاد و آنانرا از این منزلت و مرتبه نصیبى نمى‏باشد).

 

 

بنابراین آیه شریفه امامت هر فرد ظالم را تا روز قیامت باطل و مُلغى نمود و منحصر در برگزیدگان از بندگانش گردانید. سپس خداوند او را به تاج کرامت متوّج نمود و ذریّه او را از برگزیدگان درگاهش قرار داد که اهل طهارت و صفاى نفس و پاکیزگى سرّ بودند؛ چنانچه مى‏فرماید:

(ما به او اسحاق و یعقوب را عطاء نمودیم و همه را از نیکان قرار دادیم. و ایشان را پیشوایانى قرار دادیم که با توسّل به عالم امر و اشراف بر منبع وحى و تشریع مردم را به مسیر مستقیم و صراط حق هدایت مى‏کردند. و انجام امور خیر و برپاداشتن نماز و پرداخت زکوة را به ایشان وحى نمودیم؛ و ایشان از زمره بندگان وارسته و عبادت کنندگان حقیقى ما بودند).»

امامت از رسول خدا به امیرالمؤمنین و از آن حضرت به اولادش منتقل گردید

 

 

«پس خداى متعال این امامت و پیشوائى بر خلق را در نسل ابراهیم علیه السّلام پایدار گردانید و نسلى از نسل دیگر در ازمنه تاریخ به میراث بردند تا اینکه نوبت به پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم رسید؛ چنانچه خداوند مى‏فرماید: (به درستى که سزاوارترین مردم به ابراهیم علیه السّلام، آن کسانى هستند که از او پیروى نمایند و این پیامبر و کسانى که به او ایمان آورده‏اند؛ و خداوند متولّى و زمامدار امور مؤمنین است).

پس این امامت اختصاص به رسول خدا داشت و رسول خدا هم به امر پروردگار طبق قانون و مشیّت الهى آنرا به علىّ بن أبى طالب واگذار نمود. و پس از آنحضرت در ذرّیه او که برگزیدگان امت‏اند مستقرّ گردید؛ کسانى که خداى متعال آنانرا به علم بیکران خود و ایمان برتر ممتاز نمود واز این موضوع در کتاب مبین‏ چنین تعبیر آورد:

 

(آن کسانى که خداوند آنانرا به علم و ایمان برترى بخشید گفتند: شما اى گروه ظالمان! در کتاب الهى درنگ و تشکیک کردید و مطالب آنرا باور نکردید تا اینکه روز حشر و بعث فرا رسید).

پس این مسأله (امامت و زعامت) در فرزندان علىّ علیه السّلام تا روز قیامت پایدار مى‏باشد، زیرا هیچ پیامبرى پس از رسول خدا نخواهد آمد؛ پس از چه روى این نادانان امام را به اختیار و انتخاب خود بر مى‏گزینند؟ بدرستى که امامت جایگاه پیامبران و میراث جانشینان آنان است. امامت بمعناى جانشینى پروردگار و جانشینى رسول او و موقعیّت و مقام أمیرالمؤمنین است؛ و میراث دو فرزند رسول، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام است. امامت زمام دین و انتظام مسلمین و رشد و رستگارى امور دنیا و عزّت مؤمنین است. امامت ریشه و پایه شجره طیّبه اسلام پوینده و بالنده و شاخه‏هاى سرسبز و با طراوت آن است. بواسطه امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد برپا مى‏شود، و منافع جامعه و صدقات در جاى خود صرف مى‏گردد، و حدود و احکام رسمیّت مى‏یابد، و شکافها ترمیم مى‏گردد و جوانب محافظت مى‏شود.

 

 

امام موجب مى‏شود که حلال خدا در جاى خود باقى بماند و حرام خدا نیز از جایگاه خود خارج نگردد، و حدود الهى را به پا مى‏دارد و دین خدا را از دستبرد اجانب حفظ مى‏کند، و با حکمت بالغه و موعظه نافذ و بلیغ خود مردم را به راه سلوک پروردگار فرامى‏خواند، و با ادلّه قاطعه و برهان متقن راه هرگونه تشکیک و وسوسه را بر مردم مى‏بندد.

امام همانند خورشید درخشان بر تمام عالم نورافشانى مى‏کند، درحالیکه او در افق فراتر از دسترسى افراد و رؤیت مردم است. امام همچون ماه تابان و چراغ فروزان و نور درخشنده و ستاره فروزنده آسمان است که در ظلمات شبهاى تار و صحراهاى خشک و بى‏آب و علف و اعماق دریاهاى ظلمانى مى‏درخشد. امام چون آبى خوشگوار بر دلهاى تفدیده و عطشان مردم است. امام راهنماى سعادت و رستگارى و نجات‏بخش از حضائض و پستیهاست. امام چون آتشى افروخته بر بلندى در شبهاى تاریک و ظلمانى است و گرمابخش کسانى است که برودت و سرماى هجران قرب پروردگار آنانرا بسوى آتش هدایت فرامى‏خواند. امام دلیل و راهبر در مهالک است؛ کسى که از امام رویگردان شود به هلاکت و بوار مبتلا مى‏گردد.

 

 

امام همچو ابر پرباران است و چون باران ریزان. امام خورشید درخشنده و زمین هموار (جهت زرع و کشت و برکات) و چشمه جوشان و محلّ تجمّع آبهاى خوشگوار در صحراهاى سوزان و بى‏پایان است. امام چون باغ مصفّاى دلنشین در کویر بى‏آب و علف هواها و وساوس شیطانى است. امام امین و رفیق و چون پدرى مهربان و برادرى دلسوز است. امام پناه بندگان خدا است در حوادث مصیبت بار.»

امام یگانه روزگار خود است و مماثلى براى او نیست‏

امام امین و محلّ وثوق خدا در زمین است و دلیل و برهان پروردگار بر بندگانش مى‏باشد، و جانشین او در مناطق و بلاد ارض و دعوت کننده بسوى خدا و مدافع حریم حرم الهى است. امام از همه گناهان پاک و طاهر است و از تمامى عیوب مبرّى و منزّه است. سرچشمه علم الهى به امام اختصاص دارد و بردبارى و حلم بر امام نقش بسته است. امام نظام و قرار شریعت است و عزّت و شرف مسلمین. امام یأس منافقین و هلاک کافرین است. امام یگانه روزگار خود است (ثانى و مماثلى براى امام در زمان خود امکان ندارد). هیچ کسى را یاراى نزدیک شدن به آن مقام نیست و هیچ دانشمندى را نسزد که خود را همطراز با او بپندارد. بدیل و مانند او ممتنع و همسان براى او محال مى‏باشد. خداى متعال این درجه و مرتبه را از ناحیه خود نه با خواست و طلب امام، بلکه از روى فضل و انعام به او عنایت فرموده است.

پس حال که چنین است چه کسى را توان و قدرت شناخت امام میّسر است و کدام فرد مى‏تواند به خود جرأت داده و امام از پیش خود برگزیند؟ هیهات! بسیار بعید و از محالات است.

 

در اینجا تمامى عقول بشر به گمراهى و کجى درافتادند، و رؤیاها به سرگشتگى و بیراهه کشیده شدند. افکار بزرگان در این وادى به حیرت افتاد و چشمان ناقد و تیز بین آینده‏نگران به سستى و فتور گرائید. بزرگان در این مرحله از بزرگى فروافتادند و حکماء به حیرت و سرگشتگى مبتلا گشتند. افراد بردبار و حلیم توان خویش از دست بدادند و سخنوران توانا و ناطقین گویا به لکنت افتادند. صاحبان عقل و خرد در این وادى از زمره نادانان گشتند، و شاعران شیرین سخن نغزپرداز از نشر حقائق‏ این معمّا فرو ماندند. ادباء از تبیین و توضیح این مسأله درماندند. بلغاء و لواداران ادب و بلاغت به عجز و ناتوانى خود معترف گشته از بیان شأنى از شؤون امام باز ماندند، یا فضیلتى از فضایل او را بجاى نیاوردند.

 

 

چگونه امام را به وصف توان آورد و یا از ضمیر و سرّ او سخن توان گفت و یا از مراتب کمال و شؤون او شمّه‏اى را بیان داشت؟ و یا چگونه یافت شود فردى که او را یاراى جانشینى امام علیه السّلام و عهده‏دار موقعیّت و مرتبت او را باشد و همچون امام از همه خلق مستغنى و همه بدو نیازمند باشند؟ ابداً! و بهیچوجه چنین نخواهد بود و نخواهد شد! او همانند ستاره تابناکى است که دست هیچ فردى به او نخواهد رسید و توصیف و تعریف هیچ شخصى سزاوار مقام شامخ او نخواهد شد! پس کجاست اختیار بندگان در این امر و کجاست جولانگاه عقول در این مسأله و کجاست فردى همانند امام؟ آیا مردمان را گمان بر آنست که این منصب و مرتبه در غیر آل رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم یافت شود؟ قسم به خدا که نفوس آنها به خودشان دروغ بستند و پندارهاى باطل آنها را به اغواء کشاندند. پس ایشان به جایگاهى بس بلند مرتبه و خطرناک و دشوار دست انداختند و خود را به تباهى افکندند.»

مى‏خواهند با عقل‏هاى ناقص خود پیشوائى همچون امام علیه السّلام بسازند!

 

«قدم‏هاى ایشان از وصول به این مرتبه عالى به پستى و هبوط کشیده خواهد شد. اینان مى‏خواهند با عقلهاى ستم پیشه و باطل و ناقص خود پیشوائى همچون امام علیه السّلام بسازند و بتراشند و با پندارهاى پوچ و گمراه جایگاهى براى امام قرار دهند؛ پس هیچگاه به آن مرتبه دست نیابند و جز دورى از حق و ابتعاد از معرفت نصیبى نخواهند داشت (خدا آنان را نابود کند که چگونه بر خدا و اولیاء او تهمت و کلام ناصواب مى‏بندند)؛ و تحقیقاً که به راهى مشکل قدم گذارده و تهمت بر اولیاى دین زدند. (و آنان به گمراهى بس آشکارى خواهند افتاد)، و در حیرت و گیجى از وصول به شاهراه معرفت گرفتارند؛ زیرا از روى آگاهى و بینش امام حقیقى و واقعى را به کنارى نهادند (و شیطان کارهاى آنها را جلو چشمانشان جلوه بخشید و راه حقّ و صراط مستقیم- صراط ائمّه هدى و معرفت ولایت و متابعت و پیروى بدون هیچ قید و شرط و بطور کامل و بنحو اطلاق- را بر آنان مسدود نمود، در نتیجه جهالت و گمراهى و کورى ادراک معارف و حقائق نصیب آنان گشت).

نتیجه این ضلالت و بدبختى این شد که اختیار و انتخاب خدا و رسول او را به کنارى نهادند و اختیار و انتخاب فاسد و باطل خود را جایگزین نمودند؛ درحالیکه قرآن با صداى بلند آنان را مخاطب قرار داده مى‏گوید: (خلقت همه اشیاء منحصراً در اختیار پروردگار توست؛ و اوست که به هر ماهیّتى که اراده‏اش تعلّق بگیرد از عدم به عرصه وجود مى‏آورد، و زمام امر خلق و تدبیر نظام منحصراً به ید قاهره اوست؛ و کسى را در این مرتبه و جایگاه اختیار و اراده‏اى نمى‏باشد. منزّه و بلند مرتبه است خداى متعال از آنکه براى او شریک آورند و موجودى دیگر و ذاتى ممتاز از وجود و ذات او را در دو جنبه خلق و امر قرین و همسان با او بگردانند). و در آیه‏اى خداى متعال مى‏فرماید:

(هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى را نسزد که اختیارى در قبال اختیار خدا و رسول داشته باشد و در امرى که از طرف خدا و رسول به او وارد مى‏شود کمترین چون و چرائى داشته باشد). و در جاى دیگر خداوند مى‏فرماید:

(چه شده است شما را! چگونه حکم مى‏کنید؟ آیا شما را کتابى است که از آن بهره مى‏گیرید و انتخاب و اختیار شما از آن مطالب و نوشته‏هاست؟ یا اینکه بر ما سوگند و پیمانهائى تا روز قیامت نهاده‏اید که آزادانه و با اختیار کامل به هر چه مورد پسند و دلخواه شماست دست بزنید؟ از ایشان سؤال کن کدامشان مسؤول و راهبر و لوادار این گروه است؟ و یا اینکه در قبال خداى متعال اینان را هم پیمانان است! پس بگو تا آنها بیایند- و در قبال مقام عزّ و جبروت و قدرت ما عرض اندام کنند- اگر راست مى‏گویند).

 

باز در موضعى از قرآن خداوند مى‏فرماید: (آیا اینان در قرآن نمى‏اندیشند و یا اینکه بر قلبهایشان قفل نهاده‏اند، و ادراک معانى آیات را نمى‏کنند؟)، و یا اینکه خداوند مهر بطلان و ضلالت بر دلهاى ایشان زده است و لذا فهم و ادراک حقائق قرآنى از آنان گرفته شده است. و یا اینکه (مى‏گویند: ما شنیدیم درحالیکه نشنیده‏اند.

 

بدرستیکه بدترین و پست‏ترین جنبندگان در پیشگاه پروردگار حیواناتى است که کر و لال از ادراک و بیان حقائق باشند. اینان کسانى هستند که ایمان به ما ندارند و اعتقادى به مطالب ما در آنها نمى‏باشد. اگر خداى متعال در آنان خیرى مى‏یافت به آنها حقائق را مى‏شنواند و اگر مطالب به گوش ایشان بخورد طریق انکار و عناد پیش گرفته پشت مى‏کنند و از قبول حقائق اعراض مى‏کنند). اینان مى‏گویند (ما مطالب را شنیدیم و سپس نافرمانى کردیم)؛ بلکه فهم این مسائل و ادراک این معانى عالیه و راقیه (تفضّلى و عنایتى است که از جانب پروردگار نصیب آنهائى خواهد شد که اراده و مشیّت او به هدایت آنان تعلّق بگیرد. و خداى متعال داراى فضل و عنایتى بس عظیم و عالى مقدار است).

 

پس چگونه براى آنان اختیار امام و پیشواست، درحالیکه امام عالمى است که هیچگاه و در هیچ موطن و به هیچ مسأله‏اى جهل ندارد؛ متعهّد و مسؤولى است که هیچگاه انحراف و اعوجاجى بر او عارض نخواهد شد. امام معدن قِداست و طهارت و پرهیزکارى و زهد و علم و عبادت است. فقط و فقط امام است که مى‏تواند دعوت و رسالت رسول را به انجام برساند، درحالیکه او از نسل پاک و طاهر صدّیقه کبرى حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. هیچ گونه ابهام و تردیدى در نسل او و انتساب او نمى‏باشد. و هیچ فرد حسب و نسب دارى به پایه حسب و نسب او نخواهد رسید.

 

انتساب او به قریش و ریشه او از هاشم و از ذرّیه و عترت پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم است. و بلندترین و بالاترین مرتبه از فضیلت و شرافت اینکه از جانب خداى متعال به عنوان تنها پیشوا و رهبر بلامعارض در رساندن بندگان به سرمنزل مقصود و سعادت و رستگارى ابدى انتخاب و اختیار شده است. امام از نسل عبدمناف شاخه یافته است.»

علم امام علیه السّلام برتر از علم تمامى اهل زمان خود است‏

«امام داراى علمى همواره رو به تزاید و نموّ است، و حلم و بردبارى که فراتر از او معنى و مفهومى ندارد. از نقطه نظر رهبریت و پیشوائى داراى توان و قدرت کافى است.

نسبت به جهات سیاست و امور اجتماعى اطلاع مافوق و برترى چشمگیرى دارد.

اطاعت و پیروى از فرامین و دستورات او بر هر فردى واجب و الزام است.

 

امام احکام الهى را اجراء مى‏نماید و نسبت به بندگان خدا ناصح مشفقى است. دین و شریعت خدا را از دستبرد اجانب دور نگه مى‏دارد. خداى متعال پیامبران و ائمّه خود را مشمول توفیق خاصّ خود نموده است و از آبشخوار علم و حکمت آنان را نصیبى فرموده که به کسى دیگر از خلائق خود آن مقدار عطا ننموده است؛ پس علم آنها برتر از علم تمامى اهل زمان خود است، چنانچه قرآن کریم فرموده است:

(آیا کسیکه هدایت به حق مى‏کند و مردم را به سمت و سوى فلاح و رستگارى سوق مى‏دهد سزاوارتر است به متابعت، یا کسى که خود راه بجائى نبرده است و منتظر است تا کسى دست او را بگیرد و از ضلالت به هدایت رهنمون گردد؟

پس چه شده است شما را و چه طور حکم و قضاوت مى‏نمائید؟!).

و در جائى دیگر مى‏فرماید: (کسیکه خداوند به او حکمت و بینش صحیح عنایت کند، بتحقیق که خیر کثیرى را نصیب او نموده است). و در مورد داستان طالوت مى‏فرماید: (خداى متعال او را بر شما برگزید و او را از نعمت علم و قدرت و توانائى جسمانى برخوردار ساخت. و خداى متعال سلطنت را به هر کسى که اراده کند اعطاء مى‏نماید و اوست که اراده و قدرت و عنایتش وسیع، و هم او داناست).

 

در موضعى دیگر به پیامبرش مى‏فرماید: (اى پیامبر ما! فضل و عنایت خدا به تو بسیار بزرگ و عظیم است). و نیز خداوند در مورد ائمّه از اهل بیت پیامبرش که عترت و ذرّیه او مى‏باشند مى‏فرماید: (آیا مردمان حسد مى‏ورزند به آنچه که خداوند از فضل و لطف خود به آنان (ائمّه) عنایت نموده است! هماناکه ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت عطاء نمودیم و سلطنت وسیع و بزرگى را در اختیارشان‏ نهادیم. پس گروهى به خداى بزرگ ایمان آورده از زمره بندگان مطیع او گشتند، و گروهى از گرایش به حق و ایمان به او سر باز زدند و لهیب جهنم آنانرا فرا خواهد گرفت).

 

اگر بنده‏اى مورد لطف و عنایت پروردگار قرار گرفت و خداى متعال او را جهت امامت و زعامت امّت برگزید، قطعاً به او وسعت اطلاع و شرح صدر و ظرفیّت انجام این امر مهم را اعطاء خواهد کرد، و چشمه‏هاى خروشان و بى‏زوال حکمت را در قلب او مستقرّ مى‏نماید، و همه علوم را به او الهام خواهد کرد. پس از این هیچگاه در مقابل سؤالى فرو نمى‏ماند و از جاده صواب به کجى و اعوجاج نمى‏گراید؛ و او معصوم از خطاء و اشتباه است و مورد تأیید و توفیق و تسدید خاصّ الهى واقع مى‏گردد. از هر گونه لغزش و اشتباه و سرخوردگى در امان است. خداوند او را به چنین نعمت و عنایت عظمائى مفتخر نمود تا حجّت و دلیل بر خلق و بندگانش باشد، و بر تمام اعمال و کردار بندگان شاهد و ناظر باشد؛ و (این همانا فضل الهى است که به اراده و مشیّت قاهره خود به هر کسى که بخواهد عنایت مى‏کند. و خداى متعال داراى فضل و رحمت عظیم است).

 

پس آیا مردمان را قدرت و توان رسیدن به این مقام مى‏باشد، تا اینکه آن امام را از پیش خود اختیار نمایند، و یا اینکه مانند او با این اوصاف بیابند و او را پیش اندازند؟! از خانه وحى الهى که حق فقط و فقط در او و از آنجا منتشر است روى گرداندند و کتاب الهى را به پشت سر خود انداختند و بدان عمل نکردند، گویا اینان نمى‏دانند که هدایت و شفاء از همه اسقام فقط در کتاب الهى است؛ پس او را بکنارى نهادند و از آراء باطله خود پیروى نمودند. پس آنگاه خداى متعال آنانرا مذمّت نمود و مورد طرد و هلاکت خود قرار داد؛ پس خداى فرمود:

 

(و چه کسى گمراه‏تر است از آن شخصى که بدنبال آراء پوچ و نفسانى خود برود بدون اتصال به منبع و سرچشمه هدایت از جانب پروردگار؟ بدرستیکه خداوند گروه ظالمین را هدایت نخواهد کرد). و همچنین مى‏فرماید: (پس هلاکت و نیستى بر ایشان باد که اعمال و کردارشان را گمراهى و ضلال گرفته است). و کذلک مى‏فرماید:

 

(بزرگ است خشم و دورباش پروردگار و کسانى که ایمان آورده‏اند نسبت به آنان؛ پس این چنین خداوند بر دلهاى تمامى افراد متکبّر و زورگو مهر بدبختى و حرمان از رحمت خود را خواهد زد).»

 

منبع:هدانابرگرفته از عیون أخبار الرّضا علیه السّلام، باب 20، ج 1، از صفحه 216 الى 222.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.