وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

اسلام دین صلح یا جنگ

0

اسلام دین صلح یا جنگ

فهرست این نوشتار:

اسلام، دين صلح يا شمشير!

در برابر گفته پاپ كه اسلام را دين خشنونت و مسيحيت را آيين صلح و صفا معرفى كرده و معتقد است كه اسلام با زورِ شمشير پيش رفته چه مى گوييد؟

در اين رابطه توجه به چند نكته ضرورى است:

يك. اسلام و مبانى صلح بشرى

صلح در اسلام مسئله اى اصيل و ريشه دار است و پيوندى ناگسستنى با طبيعت اسلام و نظريه عمومى و كلى آن درباره جهان و زندگى انسان دارد. اسلام دين همبستگى و وحدت و يگانگى بزرگ در سراسر جهان عظيم و پهناور است. آموزه توحيد، قرار داشتن همه هستى در تحت تدبير واحد و حكيمانه الهى، پيوند نسلى همه آدميان به يك پدر و مادر و اشتراك خانوادگى همه انسان ها، حركت جهان و انسان به سوى غايت واحد الهى، وجود فطرت يگانه خداجو و كمال خواه در همه انسان ها، استوارترين بنيادهاى نظرى صلح و همبستگى جهانى است.

دو. قرآن، منشور صلح جهانى

چشم انداز كلى و راهبرد اساسى قرآن درباره صلح و هم زيستى را مى توان در آيات زير جستجو نمود:

1. قرآن مجيد به صراحت جنگ افروزى را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهى مى داند: «و چون حاكميت يابد [با جنگ و خونريزى ]در راه فساد در زمين مى كوشد و زراعت ها و چهارپايان را نابود مى سازد».1

2. قرآن بر آن است كه خداوند فرونشاننده آتش جنگ است: «هرگاه آتش جنگ برافروزند، خداوند آن را فرومى نشاند. آنان در زمين فساد مى گسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمى دارد».2

3. قرآن به صلح و زندگى مسالمت آميز دعوت مى كند: «اى مؤمنان! همگى از در صلح و آشتى درآييد؛ و از گام هاى شيطانى پيروى نكنيد؛ كه او دشمن آشكار شماست».3

قرآن همچنين اهل كتاب را به اصول مشترك كه بزرگترين بنياد و زير ساخت همزيستى مسالمت آميز است فرامى خواند: «بگو اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكسان است؛ كه جز خداوند يكتا را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ و كسى از ما، ديگرى را، جز خداى يگانه، به پروردگارى نپذيرد».4

4. قرآن هر گونه تعدى، تجاوز و ستمگرى را محكوم و از آن نهى مى نمايد: «تعدى و تجاوز نكنيد، زيرا خداوند ستم پيشگان و تجاوزگران را دوست ندارد».5

5. قرآن هر گونه نابرابرى نژادى، قومى و ذاتى انسان ها را، كه زمينه زياده خواهى و تجاوزگرى است، نفى نموده و تنها ملاك برترى را درستكارى و پاسداشت فضيلت هاى اخلاقى و انسانى مى داند: «اى آدميان! ما شما را از يك مرد و زن آفريده و تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اين امور ملاك امتياز نيست)، همانا گرامى ترين شما نزد پروردگار پارساترين شماست، به درستى كه خداوند دانا و آگاه است».6

6. قرآن تأكيد مى كند كه هرگاه گروهى از كفار واقعاً بى طرفى برگزيده و در پى مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه اى نداشته و حق جنگيدن با آنها را ندارند. «پس اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما پيكار ننمودند، بلكه پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرض آنان شويد».7

قرآن در جاى ديگر، ضمن تأكيد بر آمادگى دفاعى، به پيامبر (صلی الله علیه و آله)  دستور مى دهد كه اگر دشمنان به صلح گرايند از صلح و آشتى استقبال كند. «و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى؛ و بر خداوند توكل كن، كه او شنوا و داناست».8

7. قرآن صلح و صفا و صميميت را براى بشر مايه خير و نيكبختى مى داند: «صلح و آشتى بهتر است»9 از همين رو قرآن مجيد در موارد متعددى به ايجاد صلح و امنيت، وفاق و دوستى و همزيستى مسالمت آميز فرمان مى دهد10.

8. رويكرد اساسى قرآن نيك رفتارى با هم نوعان است هر چند از كفار باشند، مشروط بر آن كه آنان نيز به اصول همزيستى مسالمت آميز پاى بند و متعهد باشند: «خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند؛ چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد».11

9. قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذيرش دين و دعوت اسلامى را مردود انگاشته و به صراحت اعلام مى كند «هيچ اجبارى در دين نيست؛ زيرا هدايت و رشد، از گمراهى روشن شده است».12

از ديدگاه قرآن وظيفه پيامبر (صلی الله علیه و آله)  ابلاغ پيام روشن الهى است. «بر پيامبر نيست مگر رساندن آشكار».13در اين راستا پيامبر هيچ سلطه و قدرت اجبار و اكراهى ندارد. «پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى، تو سلطه گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى».14

از آنچه گذشت به خوبى روشن مى شود كه: اولاً، در چشم انداز قرآن، صلح يك «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانياً، لشكركشى و نبرد در راه تحميل عقيده و اجبار در پذيرش دين در منطق قرآن مردود و بى اساس است.

سه. صلح در سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) 

از ديگر امورى كه در آشنايى با چشم انداز اسلامى پيرامون مسئله جنگ و صلح مفيد و مؤثر مى باشد آشنايى با خلق و خوى پيامبر (صلی الله علیه و آله)  و سيره رفتارى آن حضرت است. آنچه آشكارا در آينه تاريخ مى توان ديد اين است كه سماحت و گذشت، حسن خلق و معاشرت نيكو از بارزترين ويژگى هاى پيامبر بزرگوار اسلام بوده است.

قرآن مجيد شيوه رفتارى آن حضرت را چنين توصيف مى كند: «به راستى تو داراى اخلاقى عظيم و تحسين برانگيز هستى»15.

در رابطه با دلسوزى و مهربانى انتهاناپذير حضرتش مى فرمايد: «به يقين براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه در رنج افتادن شما براى او دشوار است. به جِدّ خواستار هدايت شماست و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان مى باشد».16

از ديدگاه قرآن يكى از رموز اساسى گسترش اسلام وگرايش سريع و شديد همگانى به سوى آيين خاتم همان اخلاق نيكو و رفتار كريمانه پيامبر بوده است: «پس به بركت رحمت خداوند با آنان نرم خو و مهربان شدى و چنانچه تندخو و سخت دل بودى هر آينه از گرد تو پراكنده مى شدند»17.

حضرتش در تمام عمر شريف خود هرگز به كسى دشنام نگفت، سخن بيهوده بر زبان نياورد، آه دردمندان را مى شنيد، به فرياد اعتراض گران گوش فرامى داد، و هر اعتراضى را به نيكى پاسخ مى فرمود. سخن كسى را قطع نمى كرد. فكر آزاد را سركوب نمى كرد، اما خطاى در انديشه و كردار را با منطق استوار و بيانى شيرين و دلنشين روشن مى ساخت. بر زخم هاى دل شكستگان مرهم مى نهاد. رقيق القلب بود و از رنج ديگران آزرده خاطر مى گشت.18

او با دشمنان خويش نيز با سعه صدر و عطوفت برخورد مى نمود. سنت رفتارى پيامبر عظيم الشان اسلام گواه بر اين است كه، حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله)  و پيروان آن حضرت، حتى يك جنگ تجاوزگرانه نداشته اند، بلكه همه جنگ هاى پيامبر دفاعى محض و در پاسخ به تجاوزات و پيمان شكنى هاى دشمنان دين بوده است19.

سيد قطب مى نويسد: «حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)  هيچگاه نسبت به مردم راه ظلم را نمى پيمود، تنها خواسته اش از مردم اين بود كه گفتارش را بشنوند، كه اگر دلهايشان نرم و متمايل به خدا گرديد، ايمان بياورند. و چنانچه دلهايشان را قساوت فراگرفت و گمراهى بر آن چيره گرديد، كارشان موكول به خدا باشد. اما مردم آن طورى كه محمد (صلی الله علیه و آله)  با آنها سازش مى كرد، با وى سازش نداشتند و راه دعوت صلح جويانه اش را باز و آزاد نمى گذاشتند، و آزادى پيروانش را محترم نمى شمردند؛ به آنها اذيت ها مى كردند و آنها را از خانه و وطن شان بيرون مى نمودند و هر كسى كه آنها را مى يافت، به قتل مى رساندند. بدون داشتن هيچ گونه منطق قانع كننده اى مانع دعوت و تبليغ آنها مى شدند و نمى گذاشتند منطق آنها به گوش همگان برسد. در اين وقت بود كه اسلام توسل به قوه قهريه را براى دفاع از مبدأ اساسى پيشرفتش، كه عبارت از آزادى دعوت و عقيده است، جايز شمرد»20.

پيامبر با هر كس كه به او پيشنهاد صلح مى داد، پيمان صلح برقرار مى كرد و هر كس با او پيمانى مى بست با او نمى جنگيد، مگر آن كه آنان عهدشان را مى شكستند، و عليه مسلمين به نبرد پرداخته و يا با دشمنان حربى مسلمين همكارى مى كردند. از اين قبيل است جنگ با يهود بنى قريظه كه با حضرت پيمان بستند ولى ديرى نپاييد كه عهد خود را نقص نموده و با احزاب مختلف، در جنگ «خندق» عليه مسلمين وارد كارزار شدند.

شيخ جواد بلاغى مى نويسد: «قاعده اوليه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  صلح بوده است، هرگاه كه كفار متمايل به صلح و مسالمت و زندگى طبيعى بودند با آنان مسالمت جويانه رفتار مى كرد، حتى با وجود آگاهى آن حضرت به اينكه در صورت نبرد پيروز و غالب است»21.

بر خلاف تبليغات سوء دشمنان رشد و بالندگى اسلام بيش از هر چيز در گرو اخلاق فاضله و روش بشر دوستانه پيامبر بوده است، تا آنجا كه گفته اند: «شمار كسانى كه پس از صلح حديبيه به اسلام گرويده اند، بيش از همه كسانى است كه ظرف بيست سال پيش از آن مسلمان شده بودند»22.

در سيره پيامبر هيچ گاه اجبار در پذيرش دين مشاهده نگرديده است؛ حتى آن حضرت پيشنهاد برخى از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان براى پذيرش اسلام را رد كرده و در اين باره به آيه «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ »23 استناد مى كردند24.

گاندى رهبر استقلال هند مى نويسد: «عنف و اجبار در دين اسلام وجود ندارد. حيات شخصى پيامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزى براى رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب مى باشد»25.
جالب است دانسته شود كه «طبق مدارك معتبر تاريخى مجموع كشته شدگان همه جنگ هاى صدر اسلام حدود يك هزار و چند نفر از مجموع مسلمانان و كفار بوده است»26.

پروفسور حميداللّه مى نويسد: «محمد (صلی الله علیه و آله)  بر بيش از يك ميليون ميل مربع حكومت مى كرد. اين مساحت، معادل تمام خاك اروپا منهاى روسيه بود و به طور قطع در آن روزها اين محوطه مسكن ميليون ها جمعيت بود. در ضمن تسخير اين منطقه وسيع، يكصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در ميدان هاى جنگ از بين رفته بودند و تلفات مسلمين، روى هم رفته براى مدت ده سال در هر ماه يك نفر شهيد بود. اين اندازه احترام به خون بشر در داستان هاى بشرى، امرى است بى نظير.

چهار. مدارا در سيره مسلمين

سيره مسلمين و اعتراف غربى ها

روش پيامبر (صلی الله علیه و آله)  تا حد زيادى توسط مسلمانان پس از آن حضرت مورد توجه بوده است. سماحت و بزرگوارى مسلمانان از چنان وضوحى برخوردار است كه انديشمندان غربى را به اعتراف و تحسين وا داشته است. آنچه در سيره مسلمين حايز اهميت است سه نكته اساسى است:

1. نبرد و فتوحات مسلمانان در زمان خلفاى راشدين نوعاً رهايى بخش و همراه با خواست و همكارى مردم سرزمين هاى فتح شده بوده است27.

ادوارد براون در اين باره مى نويسد: «رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پيروان ساير مذاهب و اديان سبب شد كه درباره آيين زرتشت و پادشاهانى كه از مظالم موبدان حمايت مى كردند حس بغض و كينه شديد در دل بسيارى از اتباع ايران برانگيخته شود و استيلاى عرب به منزله نجات و رهايى ايران از چنگال ظلم تلقى گردد»28.

دكتر صاحب الزمانى نيز آورده است: «توده هاى مردم نه تنها در خود در برابر جهان بينى و ايدئولوژى ضد تبعيض طبقاتى در اسلام مقاومتى احساس نمى كردند، بلكه درست در آرمان آن همان چيزى را مى يافتند كه قرنها به بهاى آه و اشك و خون خريدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس مى كردند…»29.

2. مسلمانان هيچ گاه به زور دعوت به اسلام نكرده و همواره اصل آزادى مذهبى را سرلوحه برنامه هاى خود قرار داده اند.

«آرنولد»30 مى نويسد: «از اين نمونه هايى كه تاكنون ذكر كرديم كه همه ازگذشت و سهل گيرى مسلمان هايى كه در قرن اول هجرى بر عرب هاى مسيحى پيروز شده و تسلط داشتند، حكايت مى كرد و همچنان در نسل هاى بعدى جريان داشته است، مى توانيم به طور قطع و اخلاص اين معنى را ادعا كنيم: اين قبائل مسيحى كه در مقابل اسلام گردن نهاده و معتقد به آن شده اند، اين كار را روى اختيار و اراده آزاد انجام داده اند، هيچ گونه جبر و اكراهى در ميان نبوده است. و عرب هاى مسيحى مذهب، كه هم اكنون در ميان مسلمين زندگى مى كنند، شاهد اين تسامح و سهل گيرى هستند»31.

همو مى نويسد: «از پيوندهاى دوستى كه همواره ميان عرب هاى مسلمان و مسيحى برقرار بوده و هست، ممكن است قضاوت كنيم كه زور و نيرو، هيچ گاه در گرويدن مردم به اسلام مؤثر نبوده است. محمد (صلی الله علیه و آله)  شخصاً پيمان هايى با بعضى از قبائل مسيحى بست و به عهده گرفت كه از آنها حمايت كند، و به آنها در اقامه شعائر دينى آزادى بخشيد، حتى حقوق و احترامى را كه رجال كليساها داشته اند محترم شمرد. و همچنين، پيمان هايى نظير اين، بين پيروان و جانشينان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) با بعضى از هموطنانشان كه طبق آئين قديمى خود بت مى پرستيدند، موجود بوده است»32.

«ولتر» مى گويد: «دين اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردى هاى بنيان گذارش مديون است، در صورتى كه مسيحيان با كمك شمشير و تل آتش آيين خود را به ديگران تحميل مى كنند. پروردگارا كاش تمام ملتهاى اروپا، روش تركان مسلمان را سرمشق قرار مى دادند»33.

3. مسلمانان هيچ گاه اصل همزيستى مسالمت آميز و رعايت اصول انسانى و احترام به ديگران را فرو ننهادند، و اين در حالى است كه غيرمسلمانان با آنان بر خلاف اين روش عمل مى نمودند.

روبرتسون مى نويسد: «هنگامى كه مسلمانان (در زمان خليفه دوم) بيت المقدس را فتح كردند هيچ گونه آزارى به مسيحيان نرساندند؛ ولى بر عكس هنگامى كه نصارا اين شهر را گرفتند با كمال بى رحمى مسلمانان را قتل عام كردند، و يهود نيز وقتى به آنجا آمدند، بى باكانه همه را سوزاندند».

همو مى گويد: «بايد اقرار كنم كه اين سازش و احترام متقابل به اديان را كه نشانه رحم و مروت انسانى است، ملت هاى مسيحى مذهب از مسلمانان ياد گرفته اند»34.

پنج. خشونت در عهدين

برخلاف آنچه از مسيحيت تبليغ مى شود در عهد عتيق كه كتاب مقدس مسيحيان و يهوديان است آموزه هاى بسيار خشونت آميزى مشاهده مى شود كه نمونه آن را هرگز در نصوص اسلامى نمى توان يافت.

از جمله در عهد عتيق آمده است:
«يهوه خداى ما عوج ملك باشان را نيز و تمامى قومش را به دست ما تسليم نمود. او را به حدى شكست داديم كه احدى از براى وى باقى نماند… و آنها را بالكل هلاك كرديم چنان كه با سيحون ملك حشبون كرده بوديم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختيم و تمام بهايم و غنيمت شهرها را براى خود به غارت برديم…»35 نيز آمده است: «البته ساكنان آن شهر را به دم شمشير بكش و آن را با هر چه در آن است و بهايمش را به دم شمشير هلاك نما… و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت به آتش بالكل بسوزان»37.36

در عهد جديد نيز از عيسى مسيح (علیه السلام)  چنين آمده است: «گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم38؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم، بلكه شمشير را. زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود».39

شش. خشونت تاريخى مسيحيان غربى

چه نيكوست بدانيم كه پاسخ غرب در برابر نرمخويى و بردبارى مسلمانان جز كشتار بى رحمانه نبوده است. در تاريخ معاصر مى خوانيم: «… با وجود ارفاق و تساهلى كه مسلمين در اسپانيا و بعضى از ممالك مفتوحه روا مى داشتند، پس از چند قرن، در اثر عناد و تعصب كشيش ها و تحريك افكار ملى و نژادى، جنجال و مخالفت شديدى عليه مسلمين در اسپانيا به وقوع پيوست و پيشوايان دين، به قتل پير و جوان، مرد و زن مسلمان فتوا دادند، تا اين كه فيليپ دوم به فرمان پاپ، به وضعى ناهنجار فرمان اخراج مسلمين را از سرزمين اسپانيا صادر نمود.

ليكن قبل از آن كه مسلمين موفق به فرار شوند سه چهارم آن ها به حكم كليسا در خاك و خون غلطيدند و كسانى كه جان خود را با هول و هراس از خطر مرگ نجات دادند بعدها به دستور محكمه تفتيش عقايد جملگى محكوم به اعدام شدند. بعد از فيليپ در دوران زمامدارى فرديناند شارل پنجم مسلمين در فشار و محدوديت فراوان زيست مى كردند. در طول اين مدت قريب سه ميليون مسلمان از دم تيغ تعصب و جاهليت گذشتند…»40.

هفت. مدارا و خشونت در دنياى حاضر

در عصر حاضر نيز در ميان پيروان اديان بزرگ مسلمانان بردبارترين آنان در برخورد با صاحبان ديگر اديان مى باشند، در حالى كه بزرگترين جنايات تاريخى از سوى سردمداران شعار صلح و امنيت و دموكراسى نسبت به مسلمانان انجام مى پذيرد. نمونه هاى اين مسئله در بوسنى و هرزه گوين، فلسطين اشغالى، عراق، افغانستان و… مشاهده شده و مى شود.

دكتر سيد حسين نصر در اين باره مى نويسد: «… يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در صلح و صفا و تسامحى چشمگير در اسپانياى زمان حاكميت مسلمانان در كنار هم زيسته اند… حتى همين امروز ميليون ها مسيحى و نيز شمار كمى از يهوديان، زرتشتيان، بودائيان و هندوان، در گستره اى از مغرب تا مالزى تحت حاكميت مسلمانان مشغول گذراندن زندگى اند. نه تنها بر آنها در مقام انسان، تسامح و مدارا روا داشته شده، بلكه بسياريشان در كشورهاى خود ثروتمندترين گروه ها به شمار مى آيند، مانند قبطيان در مصر يا بوداييان چينى در مالزى. اين گروه ها هرگز مشمول «تصفيه قومى» نشده اند. در حالى كه، گذشته از جنايات دهشتناك آلمان نازى، مسلمانان و يهوديان در اسپانياى پس از 1942 يا تاتارها در روسيه تزارى و همين امروز نيز مسلمانان در بوسنى مورد تصفيه قومى قرار گرفته اند»41.

همو مى گويد: «عده زيادى درباره جهان اسلام چنان سخن مى گويند تو گويى اين جهان اسلام است كه ناو خود را در خليج مكزيك و به قصد تهديد آمريكا مستقر كرده است. حال آنكه اين ناو آمريكاست كه بر خليج فارس و عمده منابع اقتصادى قاطبه ملل مسلمان در آن منطقه تسلط دارد»42.

 

1. «وَ اِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكُ الْحَرْثَ وَ الْنَّسْلَ وَ اللَّهُ لَايُحِبُّ الْفَسَادَ»، بقره(2، آيه 205).

2. «كُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَا اللهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْاَرْضِ فَسَاداً وَ اللهُ لَايُحِبُّ الْمُفْسِدِينْ»، مائده(5 آيه 64).

3. «يَا اَيُّهَا الَّذِينَ اَمَنوُاْ ادْخُلُواْ فِى الْسِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الْشَّيْطَانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينْ»، بقره (2، آيه 208).

4. «قُلْ يَا اَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَواْ اِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللَّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ اللَّه…»، آل عمران (3، آيه 64).

5. «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينْ»، بقره (2، آيه190 ؛ مائده (5)، آيه 87 ؛ و مشابه آن اعراف (7)، آيه 55).

6. «يَا اَيُّهَا الْنَاسُ اِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقَيكُمْ اِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرْ»، حجرات (49، آيه 13).

7. «فَاِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَ الْقَوْا اِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاْ»، نساء (4، آيه 90).

8. «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمْ»، انفال (8، آيه 61 ؛ نيز بنگريد: بقره (2)، آيه 192 و 193).

9. «وَالْصُّلْحُ خَيْرٌ…»، نساء (4، آيه 128) اين آيه اگر چه در مورد روابط خانوادگى است اما قابل تعميم به همه حوزه هاى روابط انسانى و اجتماعى است.

10. انفال 8، آيه 1 ؛ حجرات (49)، آيات 9 و 10 و….

11. «لَا يَنْهَاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّين وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَيْهِمْ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينْ»، ممتحنه (60، آيه 8).

12. «لاَ اِكْرَاهَ فِى الْدّينْ قَدْ تَبيَّنَ الْرُّشْدُ مِنَ الْغَيْ»، بقره (2، آيه 256).

13. «وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينْ»، نور(24، آيه 54 ؛ عنكبوت(29)، آيه18 ؛ نيز بنگريد : آل عمران (3)، آيه 20 ؛ مائده (5)، آيه 92 و99 ؛ رعد (13)، آيه 40 ؛ نحل (16)، آيه 35و82 ؛ ياسين (36)، آيه 17 ؛ شورى (42)، آيه 48 ؛ تغابن (64)، آيه 12).

14. «فَذَكِّرْ اِنَمّا اَنتَ مُذَكِّرٌ. لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرْ»، غاشيه(88 آيه21و22).

15. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمْ»، قلم (68، آيه 4).

16. «لَقَدْ جَائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمْ»، توبه (9، آيه 128).

17. آل عمران 3، آيه 159.

18. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَنْ اَنْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ…»، آل عمران (3، آيه 159).

19. محمصانى صبحى، القانون و العلاقات الدوليه فى الاسلام، ص177، بيروت؛ دارالعلم 1392.

20. سيد قطب، زير بناى صلح جهانى، ترجمه خسروشاهى و قربانى، ص57، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1355.

21. الركابى، الجهاد فى الاسلام ص44-43؛ دمشق، بيروت : دارالكلم الطيب، الطبقه الثانيه، 1418ه.ق ؛ حسينى، سيد ابراهيم، منع توسل به زور، ص97.

22. نجفى، محمد حسين، نكته هايى از فقه روابط بين الملل، مجله فقه كاوشى نو در فقه اسلامى ص 8، قم : دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، شماره10، سال3، زمستان 1357.ق ؛ همان، ص 86.

23. بقره 2، آيه 256.

24. جهت آگاهى بيشتر نگا : مطهرى، مرتضى، جهاد، صص22-20، تهران : صدرا، چاپ ششم،1374.

25. نيك بين، نصراللّه ، اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، ص 55، درود، فارسيست، بيتا؛ به نقل از اسلام شناسى غرب، ص 36.

26. نگا : الطبقات، ج2؛ بحارالانوار، ج20 ؛ تاريخ طبرى، ج 3 ؛ مودودى ابوالاعلى، برنامه انقلاب اسلامى، ترجمه غلامرضا سعيدى، ص43، چاپ دوم.

27. جهت آگاهى بيشتر نگا : مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، صص107-77، دفتر انتشارات اسلامى، بى نا.

28. براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، ج1، ص299.

29. صاحب الزمانى، ناصرالدين، ديباچه اى بر رهبرى، ص255 ؛ مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران.

30. Sir T.W.Arnold.

31. آرنولد، سر ت.و. الدعوه الى الاسلام، ترجمه : حسن ابراهيم حسن، ص 51.

32. همان، ص 48.

33. خسروشاهى، فلسفه حقوق، ص 117 ؛ حسينى، سيد ابراهيم، منع توسل به زور، ص 115.

34. گوستاولوبون، تاريخ تمدن اسلام و غرب، ترجمه : سيد هاشم حسينى، صص147-142 به نقل از : على ربانى گلپايگانى، تحليل و نقد پلوراليسم دينى، ص57.

35. تورات، سفر تثنيه، باب سوم، آيه7-4.

36. همان، باب سيزدهم، آيه17-13.

37. از ديدگاه اسلامى همه پيامبران الهى منادى صلح و عدالت و نيك فرجامى انسان بوده اند و هر جريانى به نام دين كه در تعارض با اين حركت باشد ناشى از تحريفات بشرى است.

38. يعنى صلح و سلم را در سطح زمين منتشر و حاكم سازم.

39. انجيل متى، فصل 10، آيات 36-34.

40. نگا : راوندى، مرتضى، تاريخ تحولات اجتماعى، ج 2 ؛ عنان، محمد عبداللّه ، نهايه الاندلس، صص292-260، طبع قاهره ؛ سيد قطب، زيربناى صلح جهانى، ص 17.

41. Nasr, Sayyed Hossein, “Metaphysical Roots of Tolerance and Intolerance: An Islamic Interpretation” From Philosophy of Religion and the Question of Intolerance.
ترجمه هومن پناهنده، دو ماهنامه كيان، ش45،صص46-38 .

42. همان.

 

منبع : هدانا برگرفته از ادیان و مذاهب

حتما بخوانيدویژه نامه دین پژوهی (ادیان و مذاهب)

خود کشی در اسلام چه حکمی دارد 

ختنه كردن در اسلام

حکم تغییر دین از اسلام به مسیحیت

آداب غذا خوردن که در دین اسلام سفارش شده

غسل جنابت کسی که تازه اسلام آورده

عیسی مسیح از دیدگاه اسلام 



کلید: اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگاسلام دین صلح یا جنگ  اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ اسلام دین صلح یا جنگ

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.